وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْق مِمَّا يَمْكُرُونَ (127 ) إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128 )
پيامبر كنار پيكر عمويش حمزه آمد، نگاه كرد، عمويش را در آن حال ديد، اشك از چشمانش جارى شد، در جاى جاى ميدان، بهترين ياران او بر روى زمين افتاده بودند و كافران پيكر آنان را مثله كرده بودند، پيامبر هم داغدار بود و هم غصّه آن كافران را مى خورد، به راستى چرا آن كافران اين چنين دشمنى مى كنند، چرا ايمان نمى آورند؟
جبرئيل را مى فرستى تا با محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين سخن بگويد: "اى محمّد ! براى ما صبر كن، شكيبا باش ! بدان كه صبر تو جز با توفيق من نيست، ديگر براى آن مردم كافر غمگين مباش، از نيرنگ آنان دلتنگ مشو، بدان من يار و ياور كسانى هستم كه اهل تقوا هستند و نيكوكارند".
وقتى پيامبر اين سخن را مى شنود، دلش آرام مى شود، آرى، تو اين گونه به او وعده يارى مى دهى، وعده پيروزى !
تو هرگز وعده خود را فراموش نمى كنى، روزى كه پيامبر با يارانش وارد مكّه شوند و همه بُت ها را سرنگون سازند، آن روز نزديك است.
[181]