سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۴۱. کتاب با من مهربان باش | |
تعداد بازديد : | ۲۲ |
موضوع: | عرفان و معنويت |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دهم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | با خدا اينگونه سخن بگوييم |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
چقدر دلم براى آن روزگارها تنگ شده است! آن وقت ها شهر ما اين قدر چراغانى نبود، شب كه مى شد تاريكى همه جا را فرا مى گرفت و من مهمان ستاره هاى زيباى آسمان مى شدم، سى و دو سال قبل، آن زمان من كودكى پنج ساله بودم، وقتى شب فرا مى رسيد، منتظر مى ماندم تا پدربزرگم دست مرا بگيرد و مرا به بالاى بام ببرد، تو چه مى دانى خوابيدن در زير آسمان آن هم روى بامى كه از كاهگل است چه لذّتى دارد.
آن شب ها را هيچ وقت فراموش نمى كنم، همان روزهايى كه عشق به آسمان در وجودم جوانه زد و اين گونه شد كه آسمان براى من الهام بخش گرديد.
ساعتى به ستارگان خيره مى شدم و بعد به خواب مى رفتم، چند ساعت كه مى گذشت، صدايى به گوشم مى رسيد كه خواب را از چشم من مى ربود، اين صداى پدربزرگ بود، او در گوشه اى از بام رو به آسمان ايستاده بود و با خداى خويش راز و نياز مى كرد. آرى! ماه رمضان بود و مردم دوست داشتند نزديك شدن سحر را متوجّه بشوند، صداى پدربزرگ در تمام محلّه مى پيچيد. اين يك رسم قديمى در شهر ما بود كه متأسّفانه براى هميشه فراموش شد، افسوس كه شهر خيلى عوض شده است! حسرت آن روزگار براى هميشه در دلم باقى مانده است.
سخن خود را با ستايش تو آغاز مى كنم، از عمق وجودم فرياد مى زنم كه تو خداى خوبى ها و زيبايى ها هستى، تو از هر عيب به دور هستى.
من خوب مى دانم كه تو بر من لطف و مهربانى مى كنى و مرا به سوى خود مى كشانى. اين تو هستى كه توفيقم دادى تا بيايم و با تو سخن بگويم.
من مى دانم و باور دارم كه تو سرآمد همه مهربانى ها هستى. تو از پدر و مادر بر من مهربان ترى!
حتماً مى دانى كه چقدر دوست دارم تو را "مهربان" صدا كنم!
وقتى به تو فكر مى كنم، مى بينم كه خيلى وقت ها بوده كه من گرفتار بلا بودم و تو را صدا زدم و تو مرا يارى كردى و نجاتم دادى.
يادم نمى رود، خيلى وقت ها دل من از غم و غصّه انباشته شده بود، آسمان دلم ابرى بود، با تمام وجودم رو به سوى تو نمودم، تو هم بزرگوارى كردى و همه غصّه هاى مرا برطرف كردى.
خيلى وقت ها شده است كه شيطان وسوسه ام نمود و من گناهى كرده و شرمنده تو مى شوم، امّا تو مرا بخشيدى، از گناه من چشم پوشيدى و هرگز آن را به رخم نياوردى.
هيچ وقت مهربانى هاى تو را فراموش نمى كنم، هميشه و در همه جا مهربانى هاى تو را ديده ام.
بارها پيش آمده كه من حاجت هاى زيادى داشته ام، امّا يكى از آن حاجت ها برايم خيلى مهم بوده است، براى همين از حاجت ها و درخواست هاى كوچكم چشم پوشى كرده و فقط آن حاجت و آرزوى بزرگ را از تو خواسته ام.
من اين گونه تربيت شده ام كه هميشه بايد آرزوهاى بزرگ را بر آرزوهاى كوچك مقدّم بدارم.
امشب هم كه نيمه شب است، به درِ خانه تو آمده ام; آرزوى بزرگ خويش را از تو مى خواهم، تو را صدا مى زنم تا مرا به آرزوى بزرگم برسانى.
دستم را به سوى تو دراز كرده ام و تو را اين گونه مى خوانم: "خدايا! حاجت بزرگى دارم...".
تو خود مى دانى كه من بنده گنهكار تو هستم و اكنون به درِ خانه تو آمده ام، با دنيايى از اميد و آرزو رو به سوى تو كرده ام، آمده ام تا به من نظر كنى و حاجت مرا بدهى.
من خوب مى دانم كه شايستگى مهربانى هاى تو را ندارم و از تو چيزى را مى خواهم كه لايق آن نيستم!
وقتى با خود فكر كردم، ديدم كه تو بارها گناه مرا بخشيده اى و از خطاهاى من چشم پوشيده اى، آبروى مرا در نزد ديگران نبرده اى و گناهانم را از ديگران مخفى كرده اى، فهميدم كه مى توانم باز هم به درِ خانه تو بيايم و تو را صدا بزنم و در انتظار مهربانى تو باشم.
تو بارها و بارها دعاى مرا اجابت كرده اى و صدايم را شنيده اى، من هرگز آن مهربانى هاى تو را فراموش نكرده ام، براى همين است كه با كمال آرامش تو را مى خوانم، اگر چه گنهكارم، امّا از تو نمى ترسم، من با آرامشى بزرگ، تو را مى خوانم، زيرا من از تو جز مهربانى چيز ديگرى نديدم. خوب مى دانم كه بايد از گناه خود بترسم، نه از تو.
داشتم فكر مى كردم كه تو چه خداى مهربانى هستى، هيچ كس مثل تو مرا دوست ندارد و در حقّ من اين چنين خوبى نمى كند.
امشب با خود فكر مى كردم، ديدم كه من چقدر بنده بدى براى تو هستم و تو چه خداى خوبى براى من هستى! تو بارها مرا به سوى خود خواندى، امّا من با تو قهر كردم، تو مرا صدا زدى، امّا من فرار كردم. تو به من محبّت نمودى و من با تو دشمنى نمودم! امّا تو باز هم به من محبّت نمودى گويا من بر تو حقّ بزرگى دارم!
ياد قصّه كودك چهارساله خود افتادم، آن روز كه به خانه آمدم و ديدم كه او بعضى نوشته هاى مرا برداشته و روى آنها با قلم و خودكار خط كشيده و نقّاشى كرده است. نمى دانم، او خيلى وقت ها مرا هميشه مشغول نوشتن ديده بود، شايد او هم در دنياى خود خواسته نويسنده شود!
سراغ او را گرفتم، او در گوشه خانه مخفى شده بود. مثل اين كه ترسيده بود. او فهميده بود كار اشتباهى كرده است.
تو را ستايش مى كنم اى خدايى كه گناه بندگان خود را مى بخشى، در حالى قدرت دارى آنها را به عذاب گرفتار سازى.
تو را ستايش مى كنم اى خدايى كه از همه گناهان من باخبر هستى، ولى از همه آن گناهان، چشم پوشى مى كنى و در حقّ من آن چنان بزرگوارى مى كنى، گويى كه من هيچ خطايى ندارم.
تو را ستايش مى كنم اى خدايى كه هر وقت تو را صدا بزنم، جوابم را مى دهى و هر وقت، گناه و خطايى مى كنم تو آن را مى پوشانى و بر من غضب نمى كنى.
تو چه نعمت هاى بزرگى به من داده اى كه من هرگز نمى توانم آنها را شماره كنم. خيلى وقت ها شده است كه من ترس و نگرانى داشتم، به درگاه تو رو كردم، تو پناهم دادى و آرامش را به قلب من بازگرداندى و قلب مرا شادمان ساختى.
خدايا! خودت مى دانى كه من غمى به دل دارم كه هيچ كس غير از خودت نمى تواند اين غم را از دل من بزدايد، براى همين از تو مى خواهم به من نظر رحمتى كنى و دل مرا به لطف خود شاد كنى.
خدايا! من آرزويى دارم كه جز تو هيچ كس ديگر نمى تواند مرا به آن آرزو برساند، من حاجتى دارم كه فقط تو مى توانى آن را برآورده كنى.
خدايا! اكنون كه به من اجازه دادى تا تو را صدا بزنم و با تو سخن بگويم، پس دعايم را مستجاب كن و مرا به آرزويم برسان!
خدايا! از تو مى خواهم آن گونه نظر لطف و رحمت خود را شامل حالم كنى كه بعد از آن ديگر هرگز از تو دور نشوم.
بار خدايا! به من توفيق انجام كارى را بده كه با انجام آن كار، درهاى يقين به روى من باز شود. خودت، يقينى به قلب من بده كه هر شك و ترديدى را از قلب من بزدايد.
خدايا! تو ترسى در دل من قرار ده كه با آن ترس، رحمت تو را به سوى خود جذب كنم!
تو از من خواستى تا از گناه دورى كنم، امّا من به گناه آلوده شدم، ولى تو آبروى مرا نبردى و گناه مرا از همه مخفى ساختى.
تو به من نعمت هاى زيادى دادى و من اين نعمت ها را در راه نافرمانى تو استفاده كردم، امّا تو آن نعمت ها را از من نگرفتى!
خدايا! از تو مى خواهم روز قيامت مرا رسوا نكنى و به گناهانم عذاب ننمايى.
داشتم فكر مى كردم كه براى آن روز سخت، چه چيزى سرمايه كنم؟ دل به چه چيزى ببندم؟ هر چه فكر كردم ديدم كه فقط تو، خود تو سرمايه من هستى! من هيچ چيز ديگرى ندارم! روزى كه فرشتگان تو مرا براى حسابرسى فرا خوانند، آن روز اميدم به لطف و كرم توست.
بار خدايا! درد مرا به دواى خويش درمان كن كه درد من گناهانى است كه روحم را آلوده نموده و دواى درد من، عفو و بخشش توست.
خدايا! حاجت و خواسته مهمّ مرا بده، آن حاجتى كه اگر آن را به من عنايت كنى، من سعادتمند خواهم شد، تو خود مى دانى كه آن خواسته مهمّ من، آزادى من از آتش جهنّم است.
خدايا! من قبل از روزى كه به پيشگاه تو بيايم، عفو تو را مى طلبم، دوست دارم قبل از فرا رسيدن روز قيامت در زمره كسانى باشم كه آنها را بخشيده اى و از دوستان خودت قرار داده اى.
تو به عفو و بخشش سزاوارتر از همه هستى، به عزّتت قسم كه من هرگز از رحمت تو نااميد نمى شوم، اگر چه گناهانم زياد باشند، من دردمندى هستم كه هيچ درمانى جز عفو تو ندارم! تو با عفو خود مرا درمان كن!
هيچ پناهى مانند تو نيست، پناهم بده و مرا قبول كن و اميدم را نااميد نكن!
بزرگى و عظمت خودت را در قلبم قرار بده و بذر محبّت خودت را در قلب من بارور گردان تا من شهادت را انتخاب كنم، به سوى تو بيايم در حالى كه جانم را در راه تو فدا كرده ام.
اگر مرا به بهشت خود مهمان كنى، تو را ستايش مى كنم، اگر مرا در جهنّم جاى دهى باز هم تو را ستايش مى كنم، زيرا مى دانم تو از هر عيب و نقصى به دور هستى، من به خودم ظلم كردم و آتش جهنّم را براى خود خريده ام. من تو را در همه كارهايت ستايش مى كنم، تو هيچ گاه ظلم و ستمى به كسى روا نمى دارى.
خدايا! چگونه باور كنم كه مرا گرفتار عذاب خود كنى در حالى كه من بارها و بارها در مقابل تو صورت خود را بر خاك نهاده ام و اين چنين براى تو سجده نموده ام.
چگونه مى خواهى مرا عذاب كنى در حالى كه مى دانى قلب من از محبّت به تو آكنده است. من در اين دنيا با دشمنان تو دشمنى نموده ام، آيا مى خواهى مرا كنار آنان جاى دهى؟
خدايا! همه خوبى ها را از تو مى خواهم، تو خود بهتر از همه مى دانى كه چه چيزى براى من خوب است، پس آن را به من عنايت كن!
خدايا! قبل از آن كه مرگ من فرا برسد، مرا براى مرگ آماده كن و هنگام جان دادن به من مهربانى كن و در روز قيامت هم با بخشش و عفو خود با من رفتار كن!
خدايا! صبر در هنگام بلا را به من كرم كن، گر چه من عافيت را بيشتر دوست دارم، خدايا! همه بلاها را از من دور بگردان!
خدايا! كارى كن كه من در همه حال، همه چيز را صلاح و رحمت تو در حقّ خود بدانم، به تو پناه مى برم از اين كه بخواهم نسبت به تو بدگمان باشم، كارى كن كه هميشه تو را در اوج زيبايى و مهربانى ببينم.
خدايا! من در جستجوى بخشش تو هستم، و با آرزويى بس بزرگ به سوى تو آمدم، آرزويم اين است كه امشب همه گناهان مرا ببخشى، پس تو هم به اندازه بزرگىِ آرزويم، رحمتت را بر من نازل فرما!
اى خداى بزرگى كه هر نعمتى به من دادى، بزرگ بوده است، اى خدايى كه بلاهاى بزرگ را از من دور كردى، اى خدايى كه به كارهاى كوچك من پاداشى بس بزرگ عنايت كردى.
از تو مى خواهم تا نورِ هدايت را در دلم قرار دهى و مرا دوست داشته باشى، از تو مى خواهم از من راضى باشى و از بهترين پاداش هايى كه در نزد خود دارى به من بدهى و با عافيت خود همه بلاها را از من دور گردانى.
هر كس با تو آهسته سخن بگويد، تو صدايش را مى شنوى، تو به راز دل همه آگاه هستى، تو بلاها را از من دور مى كنى، تو با بزرگوارى بندگان خود را مى بخشى، از تو مى خواهم كه مرگ مرا زيباترين و بهترين مرگ قرار دهى.
خدايا! مرا بر دين آخرين پيامبر خود بميران، خدايا! كارى كن كه در هنگام مرگ، محبّت دوستان تو در قلبم باشد و دشمنى دشنمان تو را به دل داشته باشم.
خدايا! هر كس در اين دنيا آرزويى دارد، خود تو آرزوى من هستى! اى بزرگ ترين آرزوى قلب من!
من افراد زيادى را ديده ام كه وقتى با مشكلى روبرو مى شوند، به درِ خانه ديگران مى روند و از آنان حاجت خود را مى خواهند، امّا من فقط به درِ خانه تو مى آيم.
من بنده تو هستم و تو آقا و مولاى من هستى! وقتى بنده اى گرفتار مى شود به مولاى خود پناه مى برد، من هم امشب به تو پناه آورده ام، زيرا من جز تو مولايى ندارم.
خدايا! نگاه كن! دست هاى خود را به سوى رحمت تو بلند كرده ام، تو را مى خوانم، تو از حاجت دل من باخبرى، قبل از آن كه دست خود را پايين بگيرم، حاجت مرا بده كه تو بخشنده و مهربانى.*P*۱۶
واى بر من! با اين گناهانى كه انجام داده ام، نمى دانم چگونه شده است كه من گناهان خود را فراموش كرده و از ياد برده ام كه براى روز قيامت چه عذابى در انتظار من خواهد بود. نمى دانم چرا به حال خود فكر نكرده ام.
واى بر من! اگر گرفتار عذابى شوم كه نتيجه گناهانم است، واى بر من! اگر خداى من به رحم نكند و مرا نبخشد!
واى بر من! اگر روز قيامت در مقابل همه آبروى من برود و همه از گناهان من باخبر بشوند.
واى بر من! اگر روز قيامت صورت من سياه شود و همه با يك نگاه بفهمند كه من گناهكارى هستم كه خدايم مرا نبخشيده است.
خدايا! از تو مى خواهم كه همه خوبى ها و زيبايى ها را به من بدهى، خوبى هايى كه حتّى فكر من هم به آن نمى رسد، امّا تو از آن ها آگاه هستى. از تو مى خواهم كه رحمت خود را بر من نازل كنى و بر من منّت بگذارى و قلب مرا از شك پاك گردانى و كارى كنى كه دل من اسير دنيا نشود، قلب مرا از ريا دور كن و اخلاص در عمل را به من كرم نما.
از شرّ شيطان به تو پناه مى آورم و از تو مى خواهم وسوسه هاى او را از من دور كنى كه تو بر هر كارى توانا هستى.
تو خود مى دانى كه دين من، همه سرمايه من است، از تو مى خواهم تا نگذارى من دين خود را از دست بدهم، زيرا در اين صورت من ضررى بس بزرگ نموده ام و آخرت خود را تباه كرده ام.
خدايا! از تو مى خواهم مرا به بلايى گرفتار نكنى كه طاقت آن را نداشته باشم، نكند بلايى بر من نازل شود و چنان ذهن و جان مرا مشغول دارد كه تو را فراموش كنم.
خدايا! در اين لحظه به من نگاهى كن و ببين كه فقط تو اميد من هستى، فقط دل به تو بسته ام، فقط تو را مى خوانم، فقط پيش تو گريه و زارى مى كنم، من فقط به در خانه تو مى آيم و هيچ جاى ديگرى نمى روم.
من خوب مى دانم كه اگر درِ خانه كسى ديگر بروم، جوابى نخواهم شنيد، اگر به غير تو اميد داشته باشم، نااميد خواهم شد، تو پناه من هستى، تو اميد من هستى، تو مولاى من و آقاى من هستى، تو آفريننده من هستى! من كه به غير تو خدايى ندارم.
خدايا! تو شاهد باش كه من دوستان تو را دوست دارم و با دشمنان تو دشمن هستم، به وعده هاى تو ايمان دارم.
گر چه گنهكارم ولى مى دانم كه هيچ گناهى بزرگ تر از نااميدى نيست، خدايا! من از نااميدى به تو پناه مى برم.*P*۲۴
خدايا! خودم مى دانم كه اگر من كار خوبى انجام بدهم، تو توفيق آن را به من داده اى و براى همين من شايسته ستايش نيستم، زيرا اگر توفيق تو نبود هرگز نمى توانستم آن كار خوب را انجام بدهم، پس به تو پناه مى برم از اين كه به كارهاى خوب خود دل خوش كنم، اميد من فقط به رحمت و بزرگوارى توست.
اگر من گناهى انجام دادم، به اختيار خودم بوده است و هيچ عذر و بهانه اى نزد تو ندارم، براى همين از تو مى خواهم كه گناهم را به لطف و كرم خود ببخشى.
تو به من محبّت و مهربانى كردى و مرا آفريدى در حالى كه تو از من بى نياز بودى، آرى، آفرينش من، جلوه اى از مهربانى تو در حقّ من بود.*P*۲۶
قلب من در دست توست، از تو مى خواهم كه قلب مرا شفا دهى و از فضل و جود خودت روزيم كنى.
اى خدايى كه هميشه مرا عفو كرده اى و از خطاهايم گذشته اى، اى خدايى كه زشتى ها و عيب هاى مرا پوشاندى و كارهاى خوب مرا به همه نشان دادى.
تو در همه حال روزيم دادى و مرا فراموش نكردى، از كودكى تا به حال روزى مرا دادى، تو همواره با من مهربان بودى. از تو مى خواهم كه هرگز مرا به خودم وامگذارى.*P*۳۰
خدايا! اگر از من ناراضى هستى، از تو مى خواهم كه با غضب خود با من برخورد نكنى كه تو خداى بيچارگان هستى، به راستى كه بزرگوارى و آقايى تو بالاتر از اين است كه بخواهى مرا عذاب كنى.*P*۳۱
تو را ستايش مى كنم كه بر من منّت نهادى و شناخت خودت را به من عنايت نمودى و از من خواستى تا تو را بخوانم و صدايت بزنم و من در هنگام گرفتارى ها تو را صدا زدم و تو مرا كمك كردى، دست مرا گرفتى و از سختى ها نجاتم دادى، وقتى كه من معصيت و گناه كردم با بزرگوارى از گناه من چشم پوشى كردى.
تو را ستايش مى كنم، اين تو بودى كه مرا با ستايش خود آشنا كردى، من تو را آن قدر زيبا يافتم كه زبان به حمد تو گشودم و اين چيزى جز لطف تو نبود.
اين تو بودى كه دست مرا گرفتى تا من توانستم از زمينه هاى گناه و گمراهى نجات پيدا كنم، تو كارى كردى كه دل من به دنيا و زينت هاى آن بى علاقه شد و شيفته ديدار تو گشت، تو بودى كه دل مرا از دنيا كندى و به زيبايى هاى خودت آشنا ساختى.
تو اين بزرگوارى را در حقّ من نمودى و با مهربانى مرا از سقوط در گمراهى ها نجات دادى، همه اين ها نشانه اين بود كه تو مرا دوست دارى و مرا به حال خود رها نكرده اى.
من قبول دارم و اعتراف مى كنم كه شايسته اين مهربانى هاى تو نبودم، همه اين ها فقط و فقط نشانه محبّت و مهربانى تو بود.*P*۳۵
خدايا! تو كه مى دانى قلب من هميشه به تو ايمان داشته است و هرگز به تو شرك نورزيده است.*P*۳۸
مى دانم كه عذاب كردن من براى تو هيچ فايده اى ندارد، اگر چنين بود كه عذاب كردن من براى تو سودى داشت، از تو مى خواستم تا مرا عذاب كنى تا از من راضى شوى، امّا وقتى مى دانم كه تو از عذاب كردن من بى نياز هستى از تو مى خواهم كه عفو و بخششت را نصيب من بگردانى.*P*۳۹
نمى دانم ديگران بزرگى و عزّت را در چه مى دانند، امّا من لذّت بزرگى را فقط در اطاعت و بندگى تو يافته ام.
به خودت قسم كه مهربانان و بزرگواران دنيا در مقابل تو ذّره اى ناچيز هستند و بزرگوارى تو براى من كافى است.*P*۴۰
تو را ستايش مى كنم كه به من توفيق دادى تا در درگاه تو به گناهانم اعتراف كنم. تو بودى كه توفيقم دادى تا در مقابل تو خضوع و فروتنى كنم.
تو بودى كه مرا از شك كردن در رحمت و مهربانى خود به دور داشتى، هر وقت كه من مى خواستم از رحمت تو نااميد شوم تو مرا به رحمت خود اميدوار نمودى، اكنون از تو مى خواهم با مهربانى و بزرگوارى به من نگاه كنى.
من دست هاى خود را به سوى تو دراز نموده ام، نگاه به دست هاى من بنما، ببين كه چقدر فقير هستم، از تو مى خواهم تا دست هاى مرا از خير دنيا و آخرت پر كنى!
خدايا! خوب مى دانم كه اگر من سخن به مدح و ثناى تو مى گشايم، اين به لطف و توفيق تو بوده است، من هرگز نمى توانم شكر آن همه نعمت هايى را كه من داده اى به جا آورم.*P*۴۷
خدايا! من گناهانى دارم كه امروز آنها را از ياد برده ام، امّا فرشتگان تو آنها را در پرونده اعمال من نوشته اند، من از همه آن گناهان استغفار مى كنم و از تو مى خواهم مرا ببخشى و از رحمت خود مرا بهره مند سازى.*P*۴۹
خدايا! من دست هاى خود را به سوى تو گرفته ام و همه اميد و آرزوى من به لطف و مهربانى توست، از تو مى خواهم توبه مرا قبول كنى و به من رحم كنى كه من بنده ضعيف تو هستم.
از تو مى خواهم كه مرا از كبر و خودپسندى نجات بدهى و آبروى مرا در دنيا و آخرت نريزى.
تو كسى هستى كه صداى بندگان خود را مى شنوى و به برآورده كردن حاجت هاى آنها توانا هستى، من با نهايت فقر و بيچارگى تو را مى خوانم، در درگاه تو اشك مى ريزم و از گناهانم استغفار مى كنم، از تو مى خواهم كه گناهانم را ببخشى و قلب مرا شاد گردانى.
خدايا! از تو مى خواهم اگر به من نعمتى عنايت مى كنى، حتماً توفيق شكرگزارى آن را هم به من عنايت نمايى!
اگر براى من سختى و بلايى را مقدّر مى كنى، از تو مى خواهم كه صبر بر آن را هم به من كرم نما تا از من راضى و خوشنود باشى.
خدايا! كارى كن كه من هرگز تو را فراموش نكنم، از تو مى خواهم تا گناهان مرا به خوبى ها تبديل كنى كه تو خودت در قرآن چنين وعده دادى كه گناهان را به خوبى ها تبديل مى كنى.
من به تو پناه مى برم از قلبى كه با ياد تو خاشع و فروتن نمى شود، به تو پناه مى برم از چشمى كه در درگاه تو اشك نمى ريزد، من به تو پناه مى برم از نمازى كه مى خوانم و تو آن را قبول نمى كنى.
بار خدايا! از تو مى خواهم كه مهربانى خود را به من نازل كنى تا ديگر من براى هميشه از مهربانى غير تو بى نياز شوم.
تو بر انجام هر كارى توانا هستى، از تو مى خواهم همه بلاها را تا لحظه جان دادنم از من دور گردانى.
خدايا! اگر تو مرا به حال خود رها كنى، من چه كنم؟ اگر تو اميد مرا نااميد كنى من به لطف چه كسى اميدوار باشم؟
من هيچ كسى غير از تو ندارم كه به او پناه ببرم.
۱ . أعيان الشيعة ، محسن بن عبد الكريم الأمين الحسيني العاملي الشقرائي (ت ۱۳۷۱ هـ ) ، إعداد: السيّد حسن الأمين ، بيروت : دارالتعارف ، الطبعة الخامسة، ۱۴۰۳ هـ .
۲ . إقبال الأعمال، السيّد رضي الدين علي بن موسى المعروف بابن طاووس، (ت ۶۶۴ هـ)، تحقيق: جواد القيّومي الإصفهاني، قمّ : مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الاُولى.
۳ . الأمالي، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت ۴۶۰ هـ ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۴ هـ .
۴ . الأمالي ، محمّد بن علي بن بابويه القمّي (الشيخ الصدوق) (ت ۳۸۱ هـ ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۷ هـ .