سایت استاد مهدي خداميان آرانی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ همه ما به آن يار آسمانى، علاقه زيادى داريم و عشق به او را در تمام وجود خود احساس مى كنيم . اعتقاد به آن امامِ مهربانى ها است كه اميد به فرداى زيبا را در قلب ما زنده نگاه مى دارد . چند وقتى است كه عدّه اى تلاش مى كنند تا اين عشق و علاقه را از جامعه ما بگيرند ، براى همين ، اقدام به چاپ كتاب " عجيب ترين دروغ تاريخ " نموده اند و در آن ، ولادت حضرت مهدى(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) ، را دروغ عجيب تاريخ خوانده اند . به ما ياد داده اند كه هميشه با انصاف باشيم و به همين دليل ، به هوش نويسنده آن كتاب ، آفرين مى گويم .
از جاى خود بلند مى شوم به سوى پنجره اتاقم مى روم ، نگاهم به گلدسته هاى حرم پيامبر خيره مى ماند . ساعت، يازده شب را نشان مى دهد . اينجا مدينه است ، شهر پيامبر و من به مهمانى پدر مهربانى ها آمده ام . وقتى در مدينه هستى بهترين لحظه هاى زندگى را تجربه مى كنى ، زيرا كه تو در آغوش نور هستى . و صداى تو را مى شنوم كه به من مى گويى : اينجا چه مى كنى ؟ برخيز و به سوى درياى نور برو !
اسم عثمان خميس را بر روى جلد كتاب مى بينم . او نويسنده اين كتاب و او از علماى وهابيّت است. كتاب را باز مى كنم و مشغول خواندن آن مى شوم ، مى خواهم بدانم جريان عجيب ترين دروغ تاريخ چيست ؟ در ابتداى كتاب اين چنين مى خوانم : اى شيعيان ! من مطمئن هستم كه شما چيزهاى بسيارى از علماى شيعه در مورد مهدى شنيده ايد .
با اين كه اعتمادم به سخنان آقاى عثمان خميس از بين رفته و دروغگويى او را به چشم ديده ام ، امّا باز به مطالعه كتاب او ادامه مى دهم . راستش را بخواهيد من باور نمى كردم كه او بخواهد اين گونه با فرهنگ مهدويّت ، مبارزه كند . اكنون كه دروغ او را فهميده ام از اين همه هياهوى او واهمه اى ندارم . وقتى كسى براى ضربه زدن به شيعه به اين دروغ هاى بزرگ پناه مى برد ، معلوم مى شود او در مقابل حقيقت ، كم آورده است .
من مى خواهم به شهر موصل بروم . حتماً مى پرسى كه چرا هوس سفر به آن شهر را كرده ام ؟ من شنيده ام دانشمند بزرگى در آن شهر زندگى مى كند، او مى تواند به ما كمك بزرگى بنمايد تا بتوانيم حقيقت را كشف كنيم . من تصميم گرفته ام كه به اين سفر دور بروم تا از او در مورد ولادت امام زمان(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) سؤال كنم . شايد بگويى مگر در ايران خودمان ، استاد و دانشمند قحطى بود كه مى خواهى به عراق بروى ؟
همسفر برخيز كه دشمن بيدار است ! ما بايد سفرى طولانى برويم . ــ آقاى نويسنده ! ديگر مى خواهى مرا به كجا ببرى ؟ ــ ما بايد به قاهره برويم . سوار بر اسب خود مى شويم و به پيش مى تازيم ، روزها وشب ها مى گذرد .. .
همسفر خوبم ! آماده باش ! ما اكنون بايد به سوى شهر دمشق برويم، سفر طولانى است ، امّا اين همه راه را براى يارى حقيقت مى رويم . روزها مى گذرد . . . آن درختان زيتون را مى بينى ؟ ما در نزديكى هاى دمشق هستيم .
آماده باش ! اين بار مى خواهم تو را به مكّه ببرم . مى دانم كه خيلى خوشحال شدى ، تو در اين سفر مى توانى خانه خدا را زيارت كنى و مهمانِ دوست باشى . ما با هم حركت مى كنيم ، روزها و شب ها سپرى مى شود . . . حتماً مى دانى كه ما براى ورود به شهر مكّه بايد لباس احرام بر تن كنيم و لبّيك بگوييم و اعمال عمره به جا آوريم .
۱۳ . الأعلام ، خير الدين محمود بن محمّد الزركلي ( ت ۱۳۹۶ هـ ) ، بيروت : دار العلم للملايين ، الطبعة السادسة ، ۱۹۸۴ م . ۱۴ . الإكمال في رفع الارتياب عن المؤتلف والمختلف في الأسماء والكنى والأنساب ، الأمير الحافظ ابن ماكولا ، القاهرة : دار الكتاب الإسلامي . ۱۵ . إيضاح المكنون في الذيل على كشف الظنون ، إسماعيل باشا بن محمّد البغدادي (ت ۱۳۳۹ هـ ) ، بيروت : دار الفكر ، الطبعةب الاُولى ، ۱۴۰۲ هـ . ۱۶ . البداية والنهاية ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي (ت ۷۷۴ هـ ) ، تحقيق : مكتبة المعارف ، بيروت : مكتبة المعارف .
بالا