سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۲۰. کتاب فقط به خاطر تو | |
تعداد بازديد : | ۲۳ |
موضوع: | عرفان و معنويت |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دهم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | آثار اخلاص در عمل |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
آيا تو هم با من موافقى كه جامعه ما دچار آفت ريا و خودنمايى شده است؟
من معتقدم، اگر در جامعه اى ريا و خودنمايى زياد بشود، لحظه به لحظه افراد آن از معنويّت و عشق دور مى شوند.
آرى، ريا آفت بزرگى براى عشق است، از درى كه ريا بيايد، عشق مى رود.
خدايا! مى خواهم به آسمان ها سفر كنم. مى خواهم بدانم آنجا چه خبر است.
هر كسى در اين دنيا آرزويى دارد و اين هم آرزوى من بود.
خلاصه خيلى به خدا التماس كردم، مى خواستم به اوج آسمان ها بروم و از آن جا براى شما بنويسم.
سرانجام، يك شب خدا دلش به حال من سوخت و مرا به آسمان ها برد.
گاهى براى تو پيش مى آيد كه با خود فكر مى كنى، آيا اين كارى كه من انجام مى دهم واقعاً براى خدا است؟
باز هم فكر مى كنى ولى نمى توانى جوابى درست به اين سؤال بدهى. اگر اين كارت به خاطر خدا نباشد، معلوم است ديگر انتظار هيچ ثوابى را از خدا نبايد داشته باشى. دست از كار خوبت برمى دارى.
آرى، كارى كه به خاطر خدا نباشد همان بهتر كه انجامش ندهى.
امّا، دوست من، صبر كن!
خيلى وقت ها مى شود كه تو يك كار خوبى را به خاطر خدا انجام مى دهى و تلاش مى كنى تا هيچ كس از آن با خبر نگردد.
امّا بعد از مدّتى مى بينى كه اين كار خير تو بر سر زبان ها افتاده است و عدّه اى از مردم در مورد كار خوب تو سخن مى گويند.
آن وقت تو تعجّب مى كنى، آخر چه كسى به اين مردم خبر داده است؟!
همه تلاش من اين بود تا كسى از انجام اين كار با خبر نشود، پس چرا همه در مورد آن سخن مى گويند.
من براى زيارت خانه خدا به مكّه آمده ام، مى دانم كه تو هم آرزوى اين سفر را به دل دارى! بيا با هم يك طوافى گرد كعبه بنماييم.
آنجا را نگاه كن! آن پيرمرد را مى گويم، ببين چگونه نماز مى خواند و اشك مى ريزد.
واقعاً چه مرد باخدايى است، خوشا به حالش، او لباسى بسيار ساده بر تن كرده است.
آرى، او تمام زهد را در وجود خود خلاصه كرده است.
هيچ وقت يادم نمى رود روزى را كه مهمان امام باقر(عليه السلام) بودم.
خانه كوچك و ساده اى كه براى من از همه دنيا بزرگتر و زيباتر بود.
اينجا خانه امام من بود.
من خدمت امام دو زانو نشسته بودم و به چهره مبارك او نگاه مى كردم.
در جامعه بعضى افراد را مى بينيم كه مى خواهند سر خدا هم كلاه بگذارند.
از اين سخن من تعجّب نكن، منظور من اين است كه بعضى ها مى خواهند با كارهاى خود خدا را هم فريب بدهند.
امّا افسوس! آنها نمى دانند هيچ كس نمى تواند خدا را فريب بدهد.
چرا كه او بر هر آنچه در قلب ما مى گذرد، آگاهى دارد.
اينجا مدينه است و من در مسجد در كنار ديگر مسلمانان نشسته ام.
راستش را بخواهيد من به عشق ديدن پيامبر از راه دورى به اين شهر آمده ام.
نگاهم به در مسجد است، كى مى شود كه خورشيد مدينه از اين در طلوع كند؟
آن جا را نگاه كن! پيامبر دارد وارد مسجد مى شود، تپش قلب من تند و تندتر مى شود.
صدايى را كه مى شنوى، صداى "صُورِ اسرافيل" است كه به گوش همه مى رسد و روح به جسم آنها برمى گردد.
من هم بايد از جاى خويش برخيزم، همه انسان ها زنده شده اند و از قبرهاى خود بيرون آمده اند.
قيامت بر پا شده است، چه غوغايى است.
عجب روزى است، امروز فرشتگانى كه هيچ گناهى ندارند سخت نگرانند، پس واى به حال من.[۸]
حتماً برايت پيش آمده است كه يك كار خيلى كوچك را به خاطر خدا انجام مى دهى و بعد از مدّتى مى بينى كه اين كار در چشم مردم بسيار بزرگ جلوه مى كند.
يك مثال مى زنم تا منظورم را بهتر برسانم.
نزديك زمستان است و هوا رو به سردى مى رود به شما خبر مى دهند كه خانواده اى فقير نياز به بخارى دارند و نمى توانند آن را تهيّه كنند.
شما يك بخارى تهيّه مى كنيد و بدون اينكه كسى بفهمد براى آن خانواده مى فرستيد.
فرض كن دوستى دارى كه به تو و برادرت علاقه زيادى دارد.
روزى تو با برادرت به ديدن او مى روى و او رو به شما مى كند و مى گويد: "من اين صد ميليون را به تو و برادرت مى بخشم".
حالا سؤال من اين است تو در اين صورت چه مى كنى؟
خوب، معلوم است كه اين پول را به صورت مساوى بين خود و برادرت تقسيم مى كنى، پنجاه ميليون براى خودت، پنجاه ميليون براى برادرت.
ماه رمضان كه فرامى رسد، همه دلها مملو از عشق به خدا مى شود، چه روزها و شب هاى باصفايى!
لحظه هاى ناب با خدا بودن، با خدا سخن گفتن.
نمى دانم آيا تا به حال پيش آمده است كه يك بار بنشينى و پيرامون دعاهايى كه در ماه رمضان مى خوانيم، قدرى فكر كنى.
نكند تو هم از كسانى باشى كه فقط به خواندن چند جمله عربى (بدون ترجمه و بدون فكر) اكتفا مى كنند.
آيا تا به حال فكر كرده اى كه چه افرادى در مقابل وسوسه هاى شيطان مى توانند مقاومت كنند؟
قرآن اين پيام مهمّ را مى دهد كه وسوسه هاى شيطان بر روى بندگان بااخلاص خدا اثرى ندارد.[۱۳] آرى، بندگان بااخلاص خدا كه همه كارهاى آنها فقط براى خدا است در پناه لطف خدا در امن و امان هستند و خداوند آنها را از شرّ شيطان حفظ مى كند.
امّا عمل بااخلاص چيست و بنده بااخلاص خدا كيست؟
ما بايد تلاش كنيم تا همه كارهاى ما بااخلاص باشد و البتّه اين كارى است كه در مرحله اوّل سخت به نظر مى رسد.
امّا همه كارهاى بزرگ با قدم اوّل شروع مى شود، بيا شروع كنيم، من لحظه اى قلم را نگه مى دارم و سعى مى كنم تا نوشتنم فقط به خاطر او باشد، تو هم لحظه اى خواندن اين كتاب را متوقّف كن و بگو: اى خدا، فقط به خاطر تو مى خوانم!
آرام، آرام ما مى توانيم در همه كارهايمان بااخلاص شويم. آن وقت است كه خدا كارهاى ما را قبول مى كند و مزدى بس بزرگ به ما مى دهد.
دوست من! در اينجا مى خواهم مژده اى به تو بدهم، اگر فقط چهل روز اين گونه زندگى كنى و همه كارهاى تو براى خدا باشد، يك اتّفاق مهم برايت روى مى دهد.
آيا مرا مى شناسى؟ نام من مَعاذ بن جَبَل است، يكى از ياران پيامبر اسلام هستم.
امروز صبح به خانه آن حضرت رفتم، خدمتش سلام كرده و نشستم.
در اين ميان، پيامبر نگاهى به آسمان انداخت و دعايى كرد و بعد رو به من نمود و فرمود: "اى معاذ! فرشتگانى كه مأمور ثبت كردار انسان ها هستند، وقتى اعمال نيك بنده اى از بندگان را به نزد خدا مى برند، همه آنها خوشحال هستند زيرا مى بينند كه اين بنده چه اعمال خوب و زيبايى انجام داده، او همواره مشغول عبادت بوده و كارهاى نيك زيادى انجام داده است.
فرشتگان آسمان ها وقتى زيبايى پرونده اعمال اين شخص را مى بينند بسيار خوشحال مى شوند و همه آنها جمع مى شوند تا اين پرونده را نزد خدا ببرند.
من مدّت زيادى در فكر بودم كه چرا خداوند اين قدر از شخص رياكار ناراحت مى شود و او را مورد لعن و نفرين خود قرار مى دهد.
آيا تو مى توانى به من كمك كنى؟
من ساعت ها روى اين موضوع فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم.
يك نفر را در نظر بگير كه براى اين كه در ميان مردم به عنوان شخص درستكار و مؤمن جلوه كند به رياكارى و خودنمايى دست مى زند و هميشه در مقابل مردم سجاده آب مى كشد و نمازهاى طولانى و گريه هاى دروغين مى كند.
من در مورد ريا و خودنمايى سخن زياد گفتم امّا فكر مى كنم كه بايد به يك نكته مهم اشاره كنم.
شيطان دشمن واقعى ما مى باشد، او منتظر است هر طور شده مانع سعادت ما شود.
براى همين او وقتى مى بيند كه ما كار خوبى را انجام مى دهيم بسيار ناراحت مى شود، براى همين نزد ما مى آيد و چنين مى گويد:
"بهتر است اين كار را ترك كنى، زيرا تو دارى ريا و خودنمايى مى كنى".
سعى كن در زندگى، آرمانى بزرگ داشته باشى و در اين صورت است كه زندگى براى تو معناى زيبايى پيدا مى كند.
كسى كه در زندگى، آرمان ندارد، فقط زنده است، ولى زندگى نمى كند; امّا آن كس كه داراى آرمانى بزرگ است، از لحظه لحظه هاى زندگى خود، بهره مى برد و زندگى براى او زيبا مى شود.
امّا فقط داشتن آرمان، كافى نيست، تو بايد شجاع باشى و براى رسيدن به هدف و آرمانت، تلاش كنى.
به راستى چگونه مى توان شجاعت را به دست آورد، چگونه مى توان از هيچ كس و هيچ چيز نترسيد و به سوى هدف به پيش رفت؟
آيا موافقى قصّه يك شهيد را براى تو بگويم، شهيدى كه به دستور خدا در آتش جهنّم انداخته مى شود.
تعجّب نكن!
اين قصّه، ساخته ذهن من نيست كه بخواهى اعتراض كنى!
اين سخن پيامبر اسلام است!
همراه من بيا، من دارم به مسجد پيامبر مى روم، پيامبر در مسجد است و گروهى از مسلمانان گرد او جمع شده اند.
خدمت پيامبر سلام كرده، جواب مى شنوم و مى نشينم.
نگاهم به صورت پيامبر است، او مشغول سخن گفتن است، از هر درى سخنى به ميان مى آيد و ايشان هر آنچه براى هدايت و كمال ما لازم است برايمان مى گويد.
در اين ميان، پيامبر سخنان خود را قطع مى كنند. سكوت بر فضاى مسجد سايه مى اندازد. ناگهان قطرات اشك از چشم پيامبر جارى مى شود.
در اين جا مى خواهم نكته اى دقيق را براى تو بيان كنم.
آيا برايت پيش آمده كه كارى را فقط به خاطر خدا انجام دهى و بعد از آن مردم متوجّه شوند و از آن كار تعريف كنند و تو خوشحال شوى؟
خوب است يك مثال از خودم بزنم، الان ساعت ۳ نيمه شب است و من در گوشه اتاق خود نشسته ام و دارم اين كتاب را مى نويسم.
من سعى مى كنم اين قلم زدنم به خاطر خدا باشد و با هزار زحمت، نيّت خود را خالص مى كنم.
آيا مى دانى ريشه بسيارى از گرفتارى هاى جامعه ما چيست؟
آيا شما با من موافق هستيد كه نبودن اخلاص در ميان بعضى از روحانيون و مسئولان جامعه، آفت بزرگى براى جامعه ما مى باشد.
تا كى افرادى براى رسيدن به رياست و پست و مقام بر سر و كله هم بزنند و فرصت هاى ناب سازندگى را نابود سازند؟
اگر كسانى كه لياقت پست و مقامشان را ندارند، كنار مى رفتند و آن را به اهل آن واگذار مى كردند، جامعه ما دچار اين همه نابسامانى نبود.
حتماً در زندگى خود به افرادى برخورد كرده اى كه كار و كاسبى آنها بركت زيادى دارد، آنها به هر كارى دست بزنند، خداوند به كار آنها بركت خاصّى مى دهد و سود زيادى نصيب آنها مى شود.
گاهى هم افرادى را مى بينيم كه زحمت زيادى مى كشند، امّا كار آنها بركت ندارد و چيز زيادى گيرشان نمى آيد.
همه اين ها اين اعتقاد را تقويت مى كند كه روزى دست خداوند است و او است كه هر طور بخواهد روزى بندگان خود را مى رساند.
اگر او اراده كند كه روزىِ ما زياد شود به هر وسيله اى باشد بركتى به زندگى ما مى دهد كه خودمان تعجّب مى كنيم.
من استاد مشهورى هستم و شاگردان زيادى دارم كه آنها از من احترام زيادى مى گيرند.
من هر روز ساعت ده صبح در كلاس درس حاضر مى شوم و براى شاگردانم درس مى گويم.
امروز ساعت هشت صبح از خانه خارج شدم تا به ديدن يكى از دوستان خود بروم.
وقتى كه از منزل دوست خود خارج شدم ساعت نه و نيم بود، با خود فكر كردم كه خوب است مستقيم به محل درس خود (مسجد محل) بروم و منتظر شوم تا شاگردانم بيايند.
من در مشهد زندگى مى كنم، خبردار شدم كه حاج شيخ عبّاس قمى (نويسنده كتاب معروف مفاتيح الجنان) به مشهد آمده است.
با توجّه به اين كه يكى دو روز بيشتر به ماه مبارك رمضان باقى نمانده، من همراه با عدّه اى از دوستان خود نزد ايشان رفتم.
از او خواستيم تا در ماه رمضان به مسجد گوهرشاد (كه در صحن مطهر امام رضا(عليه السلام) مى باشد) بيايد و امام جماعت بشود.
با اصرار ما اين پيشنهاد را قبول كرد. چند روز گذشت و ماه رمضان فرا رسيد و نماز جماعت به امامت ايشان برگزار شد.
ميرزاى شيرازى را مى شناسى؟ همان كسى كه فتواى تحريم تنباكوىِ مشهور است. او استاد من بود، من هر چه دارم از او دارم، من مدّت ها در مجلس درس او زانو زدم و از او بهره هاى علمى زيادى بردم.
چند روزى بيمارى استاد شديدتر شده بود، همه فهميده بودند كه او روزهاى آخر عمر خود را سپرى مى كند.
همه نگران بودند، من نيز مانند بقيّه شاگردان براى شفاى او بسيار دعا كردم.
روزى در خانه نشسته بودم كه خبر آوردند استاد از دنيا رفت.
مى دانى كه نوشتن يك كتاب چقدر زحمت دارد، چه شب هايى را بايد تا صبح بيدار باشى تا بتوانى اين كلمات را كنار هم بچينى و كتابى براى مردم بنويسى كه براى آنها مفيد باشد.
من هم بعد از روزها تلاش، كتابى به نام "منازل الاخرة" نوشتم، من در اين كتاب به شرح سفر قبر و قيامت پرداختم و مى خواستم تا مردم را با سفر آخرت خود بيشتر آشنا كنم.
خدا را شكر كه كتاب من چاپ شد و در دسترس مردم قرار گرفت.
پدرم كه به من خيلى علاقه دارد، روزها براى اينكه نمازش را به جماعت بخواند به حرم حضرت معصومه(س) مى رود و بعد از نماز هم در مجلسى كه در حرم تشكيل مى شود، مى نشيند و از سخنرانى سخنرانان مذهبى استفاده مى كند.
۱ . الأصفى في تفسير القرآن ، المولى محمّد محسن الفيض الكاشاني (ت ۱۰۹۱ هـ ) ، تحقيق : مركز الأبحاث والدراسات الإسلامية ، قمّ : مكتب الإعلام الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، ۱۳۷۶ ش .
۲ . الأمالي، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت ۴۶۰ هـ ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۴ هـ .
۳ . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد بن محمّد تقي المجلسي ( ت ۱۱۱۰ هـ ) ، طهران : دار الكتب الإسلامية ، الطبعة الاُولى ، ۱۳۸۶ هـ .
۴ . تاريخ الإسلام ، شمس الدين الذهبي ( ت ۷۴۸ هـ ) ، تحقيق : عمر عبد السلام تدمري ، بيروت : دار الكتاب العربي ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۰۹ هـ .