سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۴۷. کتاب الماس هستى | |
تعداد بازديد : | ۱۱ |
موضوع: | امام اول |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ سىام، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | مناسبتهاى عيد غدير |
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
نگاهى به من كردى و گفتى: "براى جوانان بنويس! قلم در دست بگير و براى آنان از عشق آسمانى بگو! از على و فاطمه(عليهما السلام)براى آنان سخن بگو".
نمى دانم چه شد كه سخن تو به دلم نشست، فهميدم كه تو مى خواهى كارى بزرگ انجام بدهى و هدفى مقدّس دارى و مى خواهى همه با على و فاطمه(عليهما السلام)بيشتر آشنا شوند.
ماه ذى الحجّه، ماه امامت است، از روز ۹ تا روز ۲۵ اين ماه، مناسبت هاى امامت و ولايت است، همه با عيد غدير كه هيجدهم اين ماه است، آشنا هستند، امّا خيلى ها از مناسبت هاى ديگر اين ماه خبرى ندارند. تو مى خواستى همه را با مناسبت هاى اين ماه آشنا كنى.
ليوان چاى را برمى دارم و روى مبلى مى نشينم، كاروان ما، تازه به هتل رسيده است و همه مى خواهند زودتر به اتاق هاى خود بروند. بايد صبر كنم تا آسانسورها خلوت شود. سرم كمى درد مى كند، پرواز ما ده ساعت تأخير داشت، خيلى خسته ام. چاى سرد مى شود، ديگر وقت نوشيدن آن است!
بلند مى شوم، چمدان خود را برمى دارم، بايد به اتاق شماره ۹۰۸ بروم. اينجا طبقه نهم است. وارد اتاق مى شوم. سريع آماده غسل زيارت مى شوم، مى خواهم به زيارت پيامبر مهربانى ها بروم.
از هتل بيرون مى آيم، ساعت يازده صبح است، به سوى حرم پيامبر مى شتابم، آن طور كه به من گفته اند وقتى به انتهاى اين خيابان برسم، ديگر مى توانم گنبد سبز پيامبر را ببينم، اين اوّلين بارى است كه من به مدينه آمده ام، نمى دانم چگونه خدا را شكر كنم.
دست خود را به سينه مى گيرم و به پيامبر سلام مى دهم:
روز عيد قربان است، ديروز در صحراى "عرفات" بودم، ديشب هم در سرزمين "مشعر" ماندم، امروز صبح به اينجا رسيده ام. اينجا سرزمين "مِنا" است، جايى كه آرزوهاى بزرگ انسان برآورده مى شود.
خسته ام، صبح زود براى سنگ زدن به جَمَره يا همان شيطان بزرگ رفتم و هفت سنگ بر آن زدم. بايد در اين شلوغى راه خود را پيدا كنم، در جستجوى قربانگاه هستم، به من گفته اند كه بايد اين مسير را تا انتها بروم، در پاى آن كوه قربانگاه است.
لباس احرام به تن دارم، وقتى گوسفند خود را قربانى كنم، بايد موى سر خود را بتراشم، آن وقت حاجى مى شوم.
به گمانم آن ساختمان قربانگاه است، چه جمعيّتى آنجا جمع شده است، وارد قربانگاه مى شوم، چند نفر از دوستان آنجا منتظرم هستند، سلام مى كنم، با هم به سوى محلّ نگهدارى گوسفندان مى رويم. گوسفندان را انتخاب مى كنيم، كتاب دعاى خود را باز مى كنم و شروع به خواندن دعا مى كنم:
وقتى به مدينه مى روم، گاهى اوقات نماز خود را جايى مى خوانم كه قبلاً محلّه بنى هاشم بوده است، كسانى كه قبل از سى سال پيش به مدينه آمده اند، اين محلّه را با چشم خود ديده اند، متأسّفانه امروزه اين محلّه خراب شده است و هيچ اثرى از آن نمانده است.
وقتى به مدينه مى آيى با اين آدرسى كه مى دهم مى توانى محلّه بنى هاشم را پيدا كنى. مسجد پيامبر چندين در دارد، وقتى از درى كه به در بقيع مشهور است، خارج شوى، مى توانى قبرستان بقيع را در دوردست خود ببينى، محلّه بنى هاشم در فاصله بين درِ مسجد (كه به نام درِ بقيع است) تا قبرستان بقيع مى باشد. اينجا خانه امام حسن(عليه السلام)، خانه امام حسين(عليه السلام)، خانه زينب(عليها السلام) و ... قرار داشته است. اينجا خاطرات زيادى دارد.
امروز هم اينجا نشسته ام تا نماز ظهر را بخوانم، نگاهى به آسمان مى كنم، قطرات باران بر صورتم مى بارد، گويا باران بهارى در راه است. صداى رعد و برق هم به گوش مى رسد. صداى اذان مى آيد.
نماز كه تمام مى شود به فكر فرو مى روم، دوست دارم بدانم كجا نشسته ام. بايد از خاطرات اين مكان باخبر شوم، بايد به تاريخ سفر كنم. به سال هفتم هجرى بروم.
ساعت تقريباً هشت صبح بود، من از اتاق خود بيرون آمدم تا به سوى حرم بروم، وقتى به طبقه همكف هتل رسيدم، ديدم مسئول هتل مرا صدا مى زند، به سويش رفتم، ديدم چشمهايش پر از اشك است. تعجّب كردم، پرسيدم: چه شده است؟ او به من گفت: وهابى ها حرم سامرا را خراب كردند!
تلويزيون تصويرى از حرم سامرا را نشان مى داد، باور نمى كردم، گنبد حرم امام هادى و امام عسكرى(عليهما السلام) خراب و ويران شده بود، اشك من هم جارى شد. آخر قرار بود ما فردا به سامرا برويم. من آن روز كربلا بودم، آن روز سوم اسفند سال ۱۳۸۶ بود.
آخر چرا وهابى ها اين كار را كردند؟ چرا حرم سامرا را ويران كردند. پيش خودم با آنان سخن مى گفتم: شما خيال مى كنيد با اين كارها مى توانيد ما را از امامان خود جدا كنيد؟ حرم امامان ما در قلب هاى ماست.
وقتى به وطن خود برگشتم، در فكر بودم كه درباره امام هادى(عليه السلام) بنويسم، تصميم گرفتم كه كتابى درباره "زيارت جامعه" بنويسم.
گذرنامه خود را تحويل مأمور فرودگاه "جدّه" مى دهم، مهر خروج از عربستان را به روى گذرنامه مى زند و نيم ساعت بعد وارد هواپيما مى شوم، كمربند ايمنى خود را مى بندم و دعاى سفر را مى خوانم.
هواپيما حركت مى كند و به سمت باند پرواز مى رود، موتور هواپيما روشن مى شود و هواپيما سرعت مى گيرد، ديگر وقت آن است كه هواپيما از زمين بلند شود كه صداى هولناكى به گوش مى رسد، هواپيما از باند منحرف مى شود...
همه ترسيده اند، از زير هواپيما آتشى بلند شده است، بعد از لحظاتى، هواپيما متوقّف مى شود، ماشين هاى آتش نشانى به سوى هواپيما مى آيند، آتش را خاموش مى كنند.
از هواپيما پياده مى شويم و به سالن انتظار مى رويم. حالا معلوم مى شود كه از چه خطر بزرگى جان سالم به در برده ايم، موقعى كه هواپيما مى خواسته از زمين بلند شود چرخ آن آتش گرفته است. اين حادثه فقط چند ثانيه ديرتر اتّفاق مى افتاد، هواپيما ديگر قابل كنترل نبود و معلوم نبود چه پيش مى آمد!
آيا مى دانى كه مستحب است كه حضرت على(عليه السلام) را در روز غدير زيارت كنى؟
آيا شنيده اى كه امام هادى(عليه السلام) زيارتى را بيان كرده اند تا در روز غدير، با آن زيارت، حضرت على(عليه السلام) را (از راه دور يا نزديك) زيارت كنيم؟
مناسب مى دانم كه در اينجا به ترجمه قسمت هايى از آن زيارت بپردازم، امام هادى(عليه السلام) در آن زيارت، به نكات بسيار مهمّى اشاره مى كنند و اين گونه مى خواهند معرفت و شناخت ما را نسبت به حضرت على(عليه السلام) و روز غدير، زياد و زيادتر كنند.
سعى كن در روز غدير، اين زيارت را حتماً بخوانى و اين گونه محبّت خود را به حضرت على(عليه السلام) نشان بدهى.
تو رو به من مى كنى و مى گويى:
ــ هر وقت به مسجد پيامبر مى روم، آنجا خيلى شلوغ است، در اين چند روز نتوانستم در قسمت "روضه پيامبر" نماز بخوانم.
ــ بايد موقع ظهر به آنجا بروى، بعد از نماز ظهر آنجا كمى خلوت مى شود زيرا بيشتر مردم براى صرف ناهار به محلّ اقامت خود مى روند.
قرار مى شود كه امروز ظهر به مسجد برويم، بعد از نماز جماعت، دقايقى صبر مى كنيم، سيل جمعيّت از مسجد خارج مى شود، حالا فرصت خوبى است كه به قسمت "روضه پيامبر" برويم، تو خوب مى دانى كه تا سال هفتم هجرى مسجد پيامبر فقط همان محدوده "روضه پيامبر" بوده است، بعداً مسجد توسعه داده شده است.
با دقّت نگاه به تابلوى مسجد مى كنم، مى بينم روى آن نوشته است: "مسجد الاجابة". تعجّب مى كنم، آيا اين نوشته درست است يا آنچه من شنيده ام. بايد پرس و جو كنم.
داخل مسجد مى شوم، جوانى را كه چفيه قرمز بر سر دارد مى بينم، جلو مى روم از او مى پرسم:
ــ اسم اين مسجد چيست؟
ــ اينجا "مسجد الإجابة" است.
اين توفيقى است كه خدا به من داده كه تا به حال بيست سفر به مدينه رفته ام، همه اين سفرها با عنوان خدمتگزارى حاجيان بوده است و من نمى دانم چگونه شكر خدا را به جا آورم.
هر سفر كه به مدينه مى روم، سعى مى كنم ساعتى را در يكى از نخلستان هاى آنجا سپرى كنم. قدم گذاشتن در نخلستان ها حسّ عجيبى دارد، شايد علّت آن، اين است كه نخلستان، مرا به گذشته هاى دور مى برد، شهر مدينه كه پر از هتل و ساختمان شده است، براى همين وقتى قدم در نخلستان مى گذارم، گويى به صدها سال قبل باز مى گردم و به جستجوى گمشده خويش مى پردازم.
امشب هم به نخلستان آمده ام، در گوشه اى خلوت كرده ام، ماه در آسمان است، هوا صاف است، نسيم خنكى مىوزد، من كنار نخلى در تاريكى نشسته ام.
حسّى عجيب به سراغم مى آيد، كامپيوترهمراه (لپ تاپ) را روشن مى كنم و شروع به نوشتن مى كنم، به راستى من كجا هستم؟ اينجا چه مى كنم؟ بايد به تاريخ سفر كنم، به سال ششم هجرى...[۱۸۳]
امام كاظم(عليه السلام) در دهه آخر ذى الحجّه سال ۱۲۸ هجرى در "اَبْوا" (بين مكّه و مدينه-) به دنيا آمدند، و بعد از شهادت پدر بزرگوراش در سال ۱۴۸ رهبرى شيعيان را به عهده گرفتند و در سال ۱۸۳ مظلومانه به شهادت رسيدند.[۱۹۲] آن حضرت همواره مورد ظلم و ستم حكومت عبّاسى بودند و مدّت زيادى در زندان هاى هارون، خليفه عبّاسى زندانى بودند. در اينجا به ذكر چند نكته از زندگى آن حضرت مى پردازيم:
? ? ?
امام صادق(عليه السلام) از سفر حج باز مى گردد، او در وسط راه مكّه به مدينه در منطقه اى به نام "ابواء" منزل كرده است. عدّه اى از ياران آن حضرت همراه او هستند، آنان در خيمه امام مهمان هستند.
مستندات و شواهد تاريخى
بسيارى از مناسبت هاى ويژه ولايت و امامت در ايّام غدير (از روز ۹ تا روز ۲۵ ذى الحجّه) واقع شده است. در اينجا اين مناسبت ها را با هم مرور مى كنيم و من به بيان شواهد و مستندات تاريخى اين مناسبت ها مى پردازم:
مناسبت ۱ : روز ۹ ذى الحجّه: ماجراى سدّ ابواب
۱ . الإتقان في تفسير القرآن، جلال الدين السيوطي (ت ۹۱۱ هـ)، تحقيق: سعيد المندوب، بيروت: دار الفكر للطباعة والنشر، الطبعة الاُولى، ۱۴۱۶ هـ .
۲ . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علي الطبرسي (ت ۶۲۰ هـ ) تحقيق: إبراهيم البهادري ومحمّد هادي به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .
۳ . الاختصاص ، المنسوب إلى أبي عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ ) ، تحقيق : علي أكبر الغفّاري ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الرابعة ، ۱۴۱۴ هـ .
۴ . الأذكار النووية ، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف النووي الدمشقي ( ت ۶۷۶ هـ ) ، بيروت : دار الفكر للطباعة والنشر ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۴ هـ .