سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۸۱. کتاب در اوج غربت | |
تعداد بازديد : | ۲۷ |
موضوع: | ياران امامان |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ اول، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | داستان سفر مسلم بن عقيل به كوفه |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
آيا تا به حال با خود فكر كرده ايد كه چرا اهل كوفه، مسلم بن عقيل را تنها گذاشتند؟
سرانجام يك شب تصميم گرفتم تا قلم در دست بگيرم و در ميان ده ها كتاب به دنبال پاسخ اين سؤال بگردم.
مى خواستم تاريخ را مورد كنكاش قرار دهم و از راز غريبى مسلم، پرده بردارم و در اوج غربت را برايتان به تصوير كشم.
چرا اين كتاب را مى خوانى؟!
هيچ مى دانى كه من مى خواهم تو را به سفرى دور و دراز ببرم؟
آيا دوست دارى همسفر من باشى؟
پس بيا به شهر كوفه در سال شصت هجرى قمرى برويم.
آيا مى دانى مسلم در خانه چه كسى است؟
خانه مُختار.
آيا او را مى شناسى؟
مختار ثَقَفى كه نام او در تاريخ به عنوان قهرمانى بزرگ ثبت شده است.
مسلم امروز مى خواهد پيام امام حسين(عليه السلام) را براى مردم كوفه بازگو كند.
بلند شو!
خواننده عزيز!
بايد سريع به خانه مختار برويم و ببينيم چه خبر است.
حدود هفت ماه قبل، هنگامى كه معاويه زنده بود، از نارضايتى مردم كوفه خبردار شد و فهميد كه كوفه در آستانه يك انفجار بزرگ است.[۱۳] براى همين بود كه او نُعمان بن بَشير را به عنوان امير كوفه انتخاب كرد و همين نُعمان بود كه با سياست آرام خود توانست، اوضاع كوفه را تا اندازه زيادى به سوى آرامش ببرد.
امّا بعد از مرگ معاويه و با روى كار آمدن يزيد، بار ديگر خشم مردم كوفه شعلهور شد براى همين، وقتى كه آنها از قيام امام حسين(عليه السلام) باخبر شدند، آن حضرت را به كوفه دعوت كردند تا به ظلم و ستم بنى اُميّه خاتمه دهند.
اكنون با هجرت امام حسين(عليه السلام) به مكّه، تمام فكر يزيد متوجّه شهر مكّه است، او مى خواهد هر طور كه شده، امام حسين(عليه السلام) را از سر راه خود بردارد.[۱۴]
يادت هست، وقتى نُعمان در مسجد كوفه سخنرانى مى كرد، چه كسى با او مخالفت نمود؟
بله، عبد الله حَضرَمى را مى گويم.
او بود كه از سياست صلح آميز امير كوفه انتقاد كرد و سعى كرد تا نيروهاى حكومتى كوفه را درگير جنگ با مسلم نمايد.
اكنون او مى داند كه اگر امام حسين(عليه السلام) به كوفه بيايد، كوفه بدون جنگ، تسليم او خواهد شد و از آن جهت كه كوفه، قلب جهان اسلام است و به زودى آتش انقلاب از اين شهر به همه جا سرايت خواهد نمود، روزگار سختى در انتظار يزيد خواهد بود.
اكنون يزيد به دنبال شخص مناسبى مى گردد تا او را به عنوان امير كوفه معرّفى كند.
امّا در اين شرايط، فكرش به جايى نمى رسد. براى همين به سراغ سِرْجون مى رود.
سِرجون فردى مسيحى است كه معاويه در شرايط سخت، با او مشورت مى كرد.
بعد از مرگ معاويه، ديگر سِرجون به دربار حكومتى نيامده است; اكنون يزيد دستور داده است تا هر چه زودتر او را به قصر فرا خوانند تا با كمك او بتواند بر اوضاع كوفه مسلّط شود.
امام حسين(عليه السلام) همان گونه كه مسلم را به شهر كوفه فرستاده است، نماينده اى هم به شهر بصره اعزام نموده، تا در اين شهر نيز مقدّمات نهضت را آماده كند.
آيا شما فرستاده امام به شهر بصره را مى شناسيد؟
نام او سليمان است و نامه هايى را از طرف حضرت، براى بزرگان بصره آورده است.
همه كسانى كه در بصره، نامه امام حسين(عليه السلام) را دريافت كرده اند، اين راز را مخفى نگه داشته اند; مگر يك نفر!
مسأله مهمّى كه ابن زياد با آن روبروست، اين است كه چگونه وارد شهر كوفه شود.
او نمى تواند شهر بصره را از نيروهاى دولتى خالى كند; زيرا در اين صورت مردم بصره شورش نموده و برادر او را خواهند كشت و انتقام خون نماينده امام حسين(عليه السلام) را خواهند گرفت.
از طرفى نمى تواند صبر كند تا نيروى كمكى از شام برسد.
او بايد خود را قبل از امام حسين(عليه السلام) به كوفه برساند.
اكنون ابن زياد توانسته است، با نيرنگ و حيله وارد شهر كوفه شود و در فرماندارى شهر منزل كند.
شب از نيمه گذشته است; امّا صداى اسب ها به گوش مى رسد! اينها به كجا مى روند؟
به خانه مختار.
براى چه؟
يك مسافر تنها در شهرى غريب، كجا مى تواند پناه گرفته باشد؟!
همه به دنبال او مى گردند.
اكنون وقت آن است كه تو را با بزرگ مردى آشنا كنم كه جوانمردى و وفا نيز از او درس مى گيرد.
آيا هانى را مى شناسى؟
اگر به خانه هانى بروى، مى بينى كه خانه او دو قسمت دارد; قسمتى كه مخصوص رفت و آمد مهمانان است كه ما به آن، "قسمت بيرونى" مى گوييم.
قسمت ديگر هم، مخصوص زندگى خصوصى هانى است كه ما به آن، "قسمت اندرونى" مى گوييم.
هانى اتاقى را در قسمت اندرونى خانه خود به مسلم داده است تا هيچ كس متوجّه حضور مسلم در خانه نشود.
وقتى مردم به خانه هانى مى آيند در قسمت بيرونى مى نشينند و از قسمت اندرونى خبر ندارند.
ابن زياد سخت آشفته است.
او به دنبال مسلم مى گردد; امّا هر چه تلاش مى كند، نمى تواند ردّ پايى از مسلم پيدا كند.
سرانجام ابن زياد نقشه اى مى كشد و با اين نقشه موّفق مى شود، مسلم را بيابد.
آيا شما از نقشه ابن زياد اطّلاع داريد؟
امروز، هفتم ذى الحجّه است.
گزارش هاى مَعقِل حكايت از برنامه ريزى بسيار دقيق مسلم براى تصرّف كوفه دارد.
مسلم روز مشخّصى را براى قيام بر ضدّ ابن زياد معيّن نموده و همه ياران خود را آماده كرده است.[۵۲] ابن زياد ديگر نمى تواند وجود نماينده امام حسين(عليه السلام) را در اين شهر تحمّل كند; براى همين نقشه اى مى كشد.
خورشيدِ روز هفتم ذى الحجّه در حال غروب كردن است.
در كوفه غوغايى به پا شده است. همه از هانى مى گويند، عدّه اى مى گويند كه هانى شهيد شده است.
جوانان قبيله مُراد شمشيرهاى خود را در دست گرفته اند و در يك چشم به هم زدن، قصر ابن زياد را محاصره كرده اند.
آنها مى خواهند انتقام خون هانى را بگيرند.
امروز، سه شنبه هشتم ذى الحجّه است.[۶۵] گوش كن! سربازان، اين خبر را در كوچه و بازار اعلام مى كنند: "اى مردم! امير، شما را به مسجد كوفه فرا خوانده است و همه بايد در مسجد حاضر شويد".
مردم به مسجد مى روند تا ببيند چه خبر شده است.
ابن زياد وارد مسجد مى شود و به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد:
شمشيرهاى برهنه به سوى آسمان مى روند، فريادها بلند است!
ياران مسلم منتظرند كه مسلم دستور حمله را بدهد تا آنان به قصر هجوم ببرند و ابن زياد را به سزاى اعمالش برسانند و شهر را به تصرّف خود درآورند.
مسلم نيز آماده است، امّا ناگهان خبر مى رسد كه سپاه يزيد در نزديكى كوفه است.
مسلم به عنوان فرمانده بايد تصميم بگيرد، اگر به قصر حمله كند و در حين درگيرى، سپاه يزيد از راه برسد و از پشت به آنها حمله كند، او چه بايد بكند؟
امشب، شب عرفه است; آيا موافقى براى خواندن نماز مغرب به مسجد كوفه برويم؟
نماز را بايد اوّل وقت به پا داشت.
ابن زياد جرأت نمى كند از قصر بيرون بيايد; زيرا او باور نمى كند كه از ياران مسلم فقط ده نفر باقى مانده است.
مسلم در مسجد كوفه به نماز مى ايستد.
بيا امشب غريب كوفه را تنها نگذاريم!
خدايا! چرا اين شهر بوى مرگ گرفته است؟
چرا يك نفر آشنا در اين كوچه ها پيدا نمى شود؟
مسلم از اين كوچه به آن كوچه مى رود تا مبادا گرفتار مأموران ابن زياد شود.
شب عرفه، عجب صفايى دارد!
همه مشغول دعا و مناجات هستند.
مسلم نيز در خانه طَوْعه به عبادت مشغول است; امّا بى وفايى كوفيان، دل او را سخت آزرده كرده است.
او به اين فكر مى كند كه فردا چه خواهد شد، آيا خواهد توانست از كوفه جان سالم به در ببرد و خود را به امام حسين(عليه السلام) برساند و او را از سفر به كوفه باز دارد؟
صبح روز عرفه است، روزى كه خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل مى كند.
گويا كه كوفه از اين رحمت و مهربانى خدا سهمى ندارد.
همه به دنبال مسلم هستند تا جايزه بگيرند.
بلال در حياط خانه نشسته است و در فكر است كه ناگهان اين صدا به گوشش مى رسد: "اگر در خانه اى مسلم را بيابيم آن خانه را خراب خواهيم نمود و اهل آن خانه را به قتل خواهيم رساند".
مسلم تك و تنها به جنگ با يك سپاه آمده است و آن چنان شجاعتى از خود نشان مى دهد كه همه آنها از ترس فرار مى كنند.
ابن اَشْعث، پيكى براى ابن زياد مى فرستد كه نيروى كمكى برايم بفرست من نمى توانم در مقابل مسلم مقاومت كنم.
ابن زياد نيروى كمكى مى فرستد و براى او اين چنين پيغام مى دهد: "مادرت به عزايت بنشيند! چگونه است كه يك سپاه نمى تواند يك نفر را دستگير كند؟".
ابن اشعث چون اين سخن ابن زياد را مى شنود مى گويد: "مثل اين كه ابن زياد نمى داند مرا به جنگ كسى فرستاده است كه شجاعت را از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به ارث برده است".[۹۱]
ابن زياد در قصر نشسته است و لحظه به لحظه حوادث را دنبال مى كند; خبر مى رسد كه ابن اشعث به مسلم امان داده است.
مسلم را به سوى قصر مى آورند و او را لحظاتى كنار درِ قصر مى نشانند.
نگاه مسلم كجاست؟!
آن كوزه آب را مى بينى؟
همه مى گويند كه كوفيان بى وفايند.
نه، اتّفاقاً آنان خيلى با وفا هستند!
حتماً مى گويى كه چرا اين حرف را مى زنى، اين كوفيان بودند كه با مسلم بيعت كردند; ولى مسلم را تنها گذاشتند؟
خواننده عزيزم!
سلام بر تو اى بنده خوب خدا!
سلام بر تو اى غريب كوچه ها!
سلام بر تو كه مردانگى از تو درس آموخت.
سلام بر تو كه تاريخ، به وفاى تو چشم دوخت.
۱. الأخبار الطوال ، أبو حنيفة أحمد بن داوود الدينوريّ (ت ۲۸۲ هـ ) ، تحقيق : عبد المنعم عامر ، قمّ : منشورات الرضي ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۰۹ هـ .
۲. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ، أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ ) تحقيق : مؤسّسة آل البيت(عليهم السلام) ، قمّ : مؤسّسة آل البيت(عليهم السلام) ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .
۳. الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، يوسف بن عبد الله القُرطُبي المالكي المعروف بابن عبد البرّ (ت ۳۶۳ هـ ) ، تحقيق : علي محمّد البجاوي ، بيروت : دار الجيل .
۴. الإصابة في تمييز الصحابة ، أبو الفضل أحمد بن عليّ بن الحجر العسقلاني (ت ۸۵۲ هـ ) ، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود ، وعليّ محمّد معوّض ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۵ هـ .