کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل نه

      فصل نه


    اكنون ابن زياد توانسته است، با نيرنگ و حيله وارد شهر كوفه شود و در فرماندارى شهر منزل كند.
    شب از نيمه گذشته است; امّا صداى اسب ها به گوش مى رسد! اينها به كجا مى روند؟
    به خانه مختار.
    براى چه؟
    براى دستگيرى مسلم.
    ابن زياد دستور داده است تا سربازانش به خانه مختار حمله كنند و مسلم را دستگير نموده و نزد او آورند.
    من خيلى نگران هستم.
    خدايا! تو نگهدار مسلم باش!
    سربازان وارد خانه مى شوند، ولى اثرى از مسلم پيدا نمى كنند.
    هيچ كس نمى داند مسلم كجاست؟
    سربازان با عصبانيّت رو به مختار مى كنند و مى گويند: "مسلم كجاست؟".
    مختار مى گويد: "مسلم بعد از اين كه خبردار شد، ابن زياد به كوفه آمده است با من خداحافظى كرد و از منزل من بيرون رفت".
    سربازان به نزد ابن زياد برگشته و به او خبر مى دهند كه نتوانسته اند، مسلم را پيدا كنند.
    ابن زياد عصبانى مى شود و دستور مى دهد تا عدّه اى از ياران سرشناس مسلم را دستگير كنند و بعضى از آنها را به قتل برسانند.
    آرى، امشب گروهى از ياران مسلم به شهادت مى رسند.
    ابن زياد مى خواهد از مردم زهر چشم بگيرد.[37]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۹: از كتاب در اوج غربت نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن