کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست ودو

      فصل بيست ودو


    ابن زياد در قصر نشسته است و لحظه به لحظه حوادث را دنبال مى كند; خبر مى رسد كه ابن اشعث به مسلم امان داده است.
    مسلم را به سوى قصر مى آورند و او را لحظاتى كنار درِ قصر مى نشانند.
    نگاه مسلم كجاست؟!
    آن كوزه آب را مى بينى؟
    نگاه كن!
    لب هاى مسلم از شدّت تشنگى خشكيده است.
    او تقاضاى يك جرعه آب مى كند; امّا يكى از نگهبانان مى گويد: "اى مسلم! تو ديگر آب نمى نوشى تا به جهنم بروى".[96]
    بدن مسلم زخم هاى زيادى دارد; امّا اين زخمِ زبان ها بيش از همه درد آور است.
    سرانجام لب هاى تشنه مسلم، دل يكى را به رحم مى آورد.
    او به غلام خود دستور مى دهد تا ظرف آبى را از خانه براى مسلم بياورد.
    مسلم ظرف آب را به دست مى گيرد و مى خواهد آن را بنوشد; امّا تمام ظرف از خون لبش رنگين مى شود.
    سه بار ظرف آب را عوض مى كنند; امّا هر بار خون تازه از لب و دندان مسلم جارى مى شود.[97]
    اكنون، مسلم مى فهمد كه تقدير خدا بر اين است كه او تشنه باشد.
    آرى آن روز مسلم از اين راز خبر نداشت كه همه ياران امام حسين(عليه السلام) با لب تشنه شهيد خواهند شد.
    ابن اشعث به نزد ابن زياد مى رود و بعد از عرض ادب به او مى گويد: "من به مسلم امان داده ام".
    ابن زياد با غضب به او مى گويد: "من تو را فرستادم تا مسلم را دستگير كنى، نه اين كه به او امان بدهى".
    ابن اشعث به ناچار سكوت مى كند.
    مسلم را داخل قصر مى برند.
    مسلم اين گونه سلام مى كند: "سلام بر آن كس كه هدايت يافت و اطاعت خداوند را نمود".
    ابن زياد از اين كه مسلم اين گونه سلام مى كند عصبانى مى شود. او انتظار داشت كه مسلم به عنوان امير كوفه به او سلام دهد.
    آرى، مسلم فقط يك امير دارد او هم امام حسين(عليه السلام) است و بس.
    ابن زياد رو به مسلم مى كند و مى گويد:
    ــ اى مسلم! به كوفه آمدى و ميان مردم اختلاف انداختى و آشوب به پا كردى.
    ــ مردم اين شهر، ما را دعوت كردند تا دين خدا را زنده كنيم.
    ــ خيلى دلت مى خواست كه در كوفه حكومت كنى و امير كوفه شوى، امّا خدا نخواست و تو را شايسته اين مقام نديد.
    ــ اگر ما خاندان پيامبر شايسته خلافت نباشيم ،پس چه كسى شايستگى آن را دارد؟
    ــ مگر نمى دانى كه امروز يزيد، شايستگى خلافت را دارد و اطاعت او بر شما واجب است.
    ــ هرگز، فقط خاندان پيامبر، شايستگى رهبرى مسلمانان را دارند.
    اينجاست كه ابن زياد عصبانى شده و شروع به ناسزا گفتن به امام حسين(عليه السلام)مى كند.
    مسلم در جواب مى گويد: "تو و پدرت به اين دشنام ها سزاوارتر مى باشيد".
    صورت ابن زياد از شدت عصبانيّت برافروخته مى شود و فرياد مى زند: "امروز تو را به شيوه اى مى كشم كه هيچ كس را تاكنون اين گونه به قتل نرسانده باشند".[98]
    اكنون مسلم، خدا را شكر مى كند و به او مى گويد: "خوشحالم كه خدا شهادت را به دست بدترين انسانها كه تو باشى نصيب من گرداند، ما راضى به آن هستيم كه خدا بين ما و شما قضاوت كند".[99]
    آرى، همواره شهادت، بزرگترين آرزوى مسلم بوده است.
    همسفر خوبم!
    مسلم مى توانست به وسيله سازش با ابن زياد، جان خود را نجات دهد.
    امّا ديدى كه چگونه در مقابل ابن زياد از امام حسين(عليه السلام) دفاع كرد و لحظه اى كوتاه نيامد.
    چرا مسلم اين طرف و آن طرف را نگاه مى كند؟
    او به دنبال كسى مى گردد تا به او وصيّت هاى خود را بگويد.
    مسلم چه كسى را انتخاب مى كند؟
    اينان كه گرد ابن زياد جمع شده اند، همه نامردان اين شهر هستند.
    در اين ميان نگاهش به آشنايى مى افتد، او را صدا مى زند و به گوشه اى مى رود و وصيّت هاى خود را به او مى گويد.
    فكر مى كنى وصيّت مسلم چيست؟
    من در شهر كوفه هفتصد درهم قرض دارم، دلم مى خواهد اين لباس جنگى مرا بفروشى و قرض مرا بدهى، همچنين بعد از كشته شدنم، بدن مرا به خاك بسپارى و شخصى را هم به سوى امام حسين(عليه السلام)بفرستى كه او را از آمدن به كوفه منصرف كند.[100]
    بعد از اين كه سخن مسلم تمام مى شود، آن شخص به نزد ابن زياد مى آيد و تمام وصيّت هاى مسلم را به او مى گويد.
    ابن زياد رو به او مى كند و مى گويد: "مسلم تو را محرم راز دانست و تو راز او را فاش ساختى، قرض مسلم را ادا كن! امّا با پيكر او هر چه بخواهم، مى كنم و امّا درباره حسين، اگر او به سوى ما نيايد ما هم كارى با او نداريم".[101]
    ابن زياد دستور داد تا مسلم را بالاى قصر ببرند.[102]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۲: از كتاب در اوج غربت نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن