کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سه

      فصل سه


    مسلم امروز مى خواهد پيام امام حسين(عليه السلام) را براى مردم كوفه بازگو كند.
    بلند شو!
    خواننده عزيز!
    بايد سريع به خانه مختار برويم و ببينيم چه خبر است.
    واى، اين كوچه كه پر از جمعيّت است!
    مثل اين كه عدّه اى زودتر از من و تو مطّلع شده اند و به اينجا آمده اند.
    جمعيّت در خانه مختار موج مى زند.
    آيا صداى مسلم به ما خواهد رسيد؟!
    من جمعيّت را مى شكافم و به جلو مى روم.
    ــ آقا چه مى كنى! مگر نمى بينى راه بسته است.
    ــ امّا من بايد جلو بروم; من مى خواهم سخنان مسلم را براى مردم آينده بازگو كنم.
    هر طورى كه هست وارد خانه مى شوم. نگاهم به صورت نورانى مسلم مى خورد كه مشغول سخن گفتن است و مردم با تمام وجودشان به سخنان او گوش مى دهند.
    او در مورد نامه هايى كه مردم كوفه به مولايش نوشته اند، سخن مى گويد.
    حتماً مى دانى كه مردم كوفه دوازده هزار نامه براى امام حسين(عليه السلام)نوشته اند.[7]
    آيا مى خواهى يكى از نامه هاى مردم كوفه را براى شما بخوانم:
    اى حسين! بشتاب كه همه ما در انتظار تو هستيم.
    در شهر ما، يك لشكر صد هزار نفرى خواهى يافت كه براى يارى كردن تو سر از پا نمى شناسند.[8]
    اكنون، مسلم نامه اى را بيرون مى آورد و آن را مى بوسد و بر چشم مى گذارد و مى گويد: "اين نامه امام حسين(عليه السلام) است كه در جواب نامه هاى شما نوشته است".
    همه، منتظرند تا نامه امام خوانده شود:
    از حسين به مردم كوفه:
    سلام بر شما، من نامه هاى شما را خواندم و دانستم كه مشتاق آمدن من هستيد.
    اكنون، پسر عمويم، مسلم بن عقيل را به نزد شما مى فرستم تا اوضاع شهر شما را بررسى كند; هرگاه او به من خبر دهد به سوى شما خواهم آمد.[9]
    نامه امام حسين(عليه السلام)، تمام مى شود.[10]
    اشك چشم مردم را ببين!
    در اين هنگام يكى از جا بلند مى شود و چنين مى گويد: "من تا زنده ام در راه امام حسين(عليه السلام) شمشير مى زنم تا به فيض شهادت برسم".[11]
    آيا او را مى شناسى؟
    او ابن شَبيب است كه از وفادارى خود در اين راه، سخن مى گويد.
    نگاه كن!
    حَبيب بن مَظاهر را مى گويم، او هم رو به مسلم مى كند و مى گويد: "اى مسلم! من نيز جان خويش را فداى تو خواهم نمود".
    افراد ديگرى هم وفادارى خود را به مسلم اعلام كرده و با او بيعت مى كنند.[12]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳: از كتاب در اوج غربت نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن