سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۵۹. کتاب تفسير باران، جلد نهم | |
تعداد بازديد : | ۹۲ |
موضوع: | تفسير قرآن |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دوم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | تفسير قرآن، سوره لقمان، سجده، احزاب، سبأ، فاطر.يك سبد |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
شما در حال خواندن جلد نهم كتاب "تفسير باران" مى باشيد، من تلاش كرده ام تا براى شما به قلمى روان و شيوا از قرآن بنويسم، همان قرآنى كه كتابِ زندگى است و راه و رسم سعادت را به ما ياد مى دهد.
خدا را سپاس مى گويم كه دست مرا گرفت و مرا كنار سفره قرآن نشاند تا پيام هاى زيباى آن را ساده و روان بازگو كنم و در سايه سخنان اهل بيت(عليهم السلام) آن را تفسير نمايم.
اميدوارم كه اين كتاب براى شما مفيد باشد و شما را با آموزه هاى زيباى قرآن، بيشتر آشنا كند.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۳۱ قرآن مى باشد.
۲ - لُقمان، پيامبر نبود اما خدا به او "حكمت" عطا كرده بود، او به چنان مقامى دست يافت كه خدا در اين سوره سخنان او را ذكر كرده است. لقمان به پسرش نصيحت هايى نمود و اين نصيحت ها در اين سوره بيان شده است. براى همين اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: عظمت قرآن، سخنان لقمان به پسرش، دعوت به يكتاپرستى و احترام پدر و مادر، پرهيز از بُت پرستى و تكبّر و غرور. اشاره به نشانه هاى قدرت خدا در آسمان ها و زمين.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الم (۱ ) تِلْكَ آَيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ (۲ ) هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ (۳ ) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (۴ ) أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵ )
در ابتدا، سه حرف "الف"، "لام" و "ميم" را ذكر مى كنى، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
اين آيات كتابى است كه پرمحتوا و استوار مى باشد، قرآن با انسان ها سخن مى گويد و آنان را به سعادت فرا مى خواند. قرآن، مايه هدايت و رحمت براى
نيكوكاران است.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (۶ )وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آَيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَاب أَلِيم (۷ )
از نيكوكاران برايم سخن گفتى، اكنون مى خواهى از گروهى برايم سخن بگويى كه براى گمراهى ديگران تلاش و كوشش مى كنند. آنان در جستجوى سخنان لغو و بيهوده اند تا مردمِ نادان را به وسيله آن سخنان، گمراه كنند.
آنان خود گمراه هستند و دين تو را به بازى مى گيرند و سعى مى كنند تا مردم را از دين تو جدا كنند، تو براى آنان عذابى آماده كرده اى كه آنان را خوار و ذليل كند.[۱] وقتى قرآن براى آنان خوانده مى شود، با غرور و تكبّر، روى برمى گردانند، چنان كه گويى قرآن را نشنيدند، گويا كه كر هستند و نمى توانند بشنوند، به راستى كه عذاب دردناكى در انتظار آنان است.
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (۸ ) خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۹ )
از كسانى كه تلاش مى كنند مردم را گمراه كنند، سخن گفتى و به آنان وعده عذاب دادى، اكنون از مؤمنان سخن مى گويى: كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيكو انجام دادند، باغ هاى پر از نعمت بهشت از آنِ آنان خواهد بود، آنان براى هميشه در بهشت خواهند بود، اين وعده توست و وعده تو حقّ است، تو خداى توانا و فرزانه هستى.
* * *
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِي الاَْرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّة وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْج كَرِيم (۱۰ ) هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَال مُبِين (۱۱ )
تو خداى يگانه هستى و بر هر كارى قدرت دارى، تو آسمان ها را بدون ستون هايى كه بتوان ديد، برافراشتى.
تو در زمين كوه هاى استوار قرار دادى تا مايه آرامش زمين باشند، روى زمين، از همه نوع حيوانات پراكنده كردى، تو از آسمان باران را فرو فرستادى و از هر نوع گياهى به مقدار كافى و لازم روياندى.
آرى، اين تو بودى كه در زمين براى انسان همه وسايل زندگى را فراهم نمودى، همه اين ها، آفريده هاى توست. بُت پرستان كه بُت ها را مى پرستند، چرا فكر نمى كنند؟ آن بُت ها چه چيزى را آفريده اند؟ بُت ها قطعه اى چوب يا سنگ، بيشتر نيستند و بر هيچ كارى، توانايى ندارند، پس چرا عدّه اى آنان را مى پرستند؟ به راستى كه بُت پرستان در گمراهى آشكارى هستند.
وَلَقَدْ آَتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (۱۲ )وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (۱۳ )
اكنون از "لقمان" برايم سخن مى گويى، تو به لقمان "حكمت" عطا كرده بودى، او به چنان مقامى دست يافت كه تو سخنان او را در قرآن ذكر مى كنى.
تو به لقمان گفتى: "اى لقمان ! شكرگزار نعمت هاى من باش، هر كس شكرگزارى كند، به خود سود رسانده است، هر كس هم كفران نعمت كند، به خود ضرر زده است، زيرا من خداى بى نياز هستم و به عبادت بندگان خود، هيچ نيازى ندارم، من سرچشمه همه خوبى ها و نعمت ها هستم و نيز شايسته ستايش مى باشم".
لقمان پسر خود را نصيحت مى كرد، تو در اين سوره نصيحت هاى او به پسرش را يادآور مى شوى و چنين مى گويى: لقمان به عنوان موعظه به پسرش چنين گفت: "فرزندم ! هرگز براى خدا شريكى قرار نده كه شرك به خدا، ستم بزرگى است".
وَوَصَّيْنَا الاِْنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْن وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (۱۴ )وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۵ )
برايم گفتى كه لقمان فرزندش را به يكتاپرستى فرا خواند، اين اوّلين نصيحت او بود، دوست دارم بدانم موعظه هاى ديگر لقمان چه بود، امّا بايد كمى صبر كنم، در ميان بحث نصيحت هاى لقمان، تو در آيات ۱۴ و ۱۵، موضوع احترام به پدر و مادر را مطرح مى كنى و سپس در آيه ۱۶، بقيّه نصيحت هاى لقمان را بيان مى كنى.
آرى، لقمان از فرزندش خواست تا شكرگزار نعمت هاى خدا باشد، به راستى چه نعمتى بالاتر از نعمت پدر و مادر؟
پدر و مادر براى ما زحمت زيادى كشيده اند، براى همين تو، نيكى كردن به پدر و مادر را بر ما واجب كردى.
يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَكُنْ فِي صَخْرَة أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الاَْرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (۱۶ )
اكنون مى خواهى ادامه نصيحت هاى لقمان را برايم بگويى، لقمان به فرزندش چنين گفت: "فرزندم ! بدان اگر تو كار خوب يا بدى انجام دهى و آن كار به اندازه يك دانه خَردَل هم باشد، خدا در روز قيامت آن كار را براى حسابرسى حاضر مى كند، هر چند آن كار بسيار كوچك، در دل سنگى يا گوشه اى از آسمان ها يا زمين، پنهان شده باشد، خدا به همه امور كوچك كاملاً آگاه است و از همه چيز باخبر است".
* * * هدف لقمان از اين سخن اين بود كه فرزندش به ياد قيامت باشد و بداند كه او نتيجه كارهاى خود را در روز قيامت مى بيند.
يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ (۱۷ )وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الاَْرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور (۱۸ ) وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الاَْصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (۱۹ )
پسرم ! نماز را بر پادار، به خوبى ها امر كن و مردم را از زشتى ها نهى نما، در برابر سختى هايى كه به تو مى رسد، صبر كن و شكيبا باش كه صبر از كارهاى مهم و اساسى مى باشد، هيچ انسانى بدون صبر نمى تواند بر مشكلات غلبه كند.
پسرم ! با مردم مهربان باش و در مقابل آنان فروتن باش، هرگز با بى اعتنايى از مردم رو برنگردان. با كبر و غرور روى زمين راه مرو كه خدا كسانى كه خودپسند و مغرور هستند را دوست ندارد.
پسرم ! در راه رفتن، ميانه رو باش، نه بسيار تند برو و نه بسيار آهسته. صدايت را آهسته ساز و هيچ گاه فرياد نزن كه زشت ترين صداها، صداى درازگوشان است.
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَلَا هُدًى وَلَا كِتَاب مُنِير (۲۰ )وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آَبَاءَنَا أَوَلَوْكَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ (۲۱ )
مهم ترين موعظه لقمان، دعوت به يكتاپرستى بود، تو اين موعظه مهم را در اين سوره نازل كردى و از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواستى تا آن را براى مردم مكّه بخواند، آن مردم گرفتار خرافات شده بودند و بُت ها را به عنوان شريك تو مى پرستيدند، اكنون فرصت مناسبى است تا آنان را به يكتاپرستى دعوت كنى، براى همين اين آيات را نازل مى كنى:
آيا نمى بينيد كه من آنچه در آسمان و زمين است، در اختيار شما قرار دادم؟ آيا نگاه نمى كنيد كه نعمت هاى آشكار و پنهان خود را به شما ارزانى داشته ام؟
من به شما اين همه نعمت دادم، امّا شما از پذيرش دين من، خوددارى مى كنيد، شما دست از بُت پرستى برنمى داريد و در دين باطل خود سرسختى نشان مى دهيد. شما هيچ دليلى براى بُت پرستى نداريد، هيچ كتابِ آسمانى شما را به بُت پرستى دعوت نكرده است، هيچ پيامبرى، شما را به بُت پرستى فرا نخوانده است. محمّد از شما مى خواهد تا از قرآن پيروى كنيد، شما در جواب به او مى گوييد "ما فقط از دين پدران و نياكان خود پيروى مى كنيم"، شيطان پدران شما را به سوى آتش جهنّم فرا خواند و آنان او را اطاعت كردند، آيا شما از پدران خود پيروى مى كنيد تا در آتش جهنّم گرفتار شويد؟
وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الاُْمُورِ (۲۲ ) وَمَنْ كَفَرَ فَلَا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۲۳ ) نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَاب غَلِيظ (۲۴ )وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۲۵ ) لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (۲۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) سال هاى سال، مردم مكّه را به يكتاپرستى فرا خواند، امّا گروهى از آنان با او دشمنى كردند و او را دروغگو خواندند، تو مى دانستى كه محمّد(صلى الله عليه وآله)از گمراهى آن مردم، رنج مى برد و بسيار اندوهناك مى شود، براى همين با او چنين مى گويى:
هر كس با تمامِ وجود، خود را تسليم امر من كند و در عمل هم نيكوكار باشد، به دستاويزى استوار چنگ زده است و به تكيه گاهى مطمئن تكيه كرده است. سرانجام همه كارها با من است و در روز قيامت، به او پاداش نيكو مى دهم.
اى محمّد ! كفر كافران نبايد تو را اندوهناك كند، بدان كه آنان در روز قيامت براى حسابرسى در پيشگاه من حاضر مى شوند و من آنان را به آنچه انجام داده اند، آگاه مى سازم و آنان را كيفر مى كنم.
وَلَوْ أَنَّمَا فِي الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۲۷ )
هر موجودى كه در جهان وجود دارد، نشانه اى از قدرت و علم توست، تعداد آن ها آن قدر زياد است كه كسى نمى تواند آن ها را بشمارد.
تو براى خلق موجودات فقط گفتى "باش"، آن موجود خلق شد، چون همه موجودات از گفتن واژه "باش"، خلق شدند، براى همين در اين آيه از آن ها به عنوان واژه ياد مى كنى. البتّه تو هرگز مانند انسان سخن نمى گويى، تو جسم ندارى.
به راستى چه كسى مى تواند تعداد آفريده هاى تو را بشمارد؟
مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْس وَاحِدَة إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (۲۸ )
از زمان آدم(عليه السلام) تا برپايى قيامت، انسان هاى زيادى به اين دنيا آمده اند، به راستى تو چگونه همه آنان را در يك لحظه زنده مى كنى؟ وقتى فكر مى كنم مى بينم تعداد آن ها بسيار زياد است.
در اين آيه، جواب اين سؤال مرا مى دهى: "آفرينش و رستاخيز همه انسان ها براى من مانند آفرينش يك انسان است، من خداى شنوا و بينا هستم".
تو چگونه يك انسان را مى آفرينى، به همين آسانى مى توانى ميلياردها انسان را خلق كنى، ميلياردها انسان را زنده كنى و از قبر بيرون آورى. تو خدا هستى و قدرت تو اندازه اى ندارد.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَل مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (۲۹ ) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (۳۰ )أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آَيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَات لِكُلِّ صَبَّار شَكُور (۳۱ )
تو خدايى هستى كه شب و روز را آفريده اى، روز را از پى شب و شب را از پى روز پديدار مى كنى و خورشيد و ماه را در اختيار انسان قرار داده اى، خورشيد و ماه با نظام خاص و براى زمان معيّنى در حركت هستند، حركت آنان تا ابد نخواهد بود، وقتى قيامت برپا شود، خورشيد و ماه از حركت باز مى ايستند و خاموش مى شوند. خورشيد و ماه تا زمانى كه قيامت برپا شود، به صورت دقيق در مدار خود حركت مى كنند. خورشيد در هر ثانيه ۲۲۵ كيلومتر به دور مركز كهكشان راه شيرى مى چرخد، ۲۰۰ ميليون سال طول مى كشد تا خورشيد بتواند مدار خود را دور بزند.
تو جهان را با نظم اداره مى كنى و از همه اعمال و رفتار بندگان خود آگاهى دارى، همه اين ها دليل بر آن است كه تو حقّ هستى و خدايان دروغين باطل ! راه كسانى كه بُت ها را مى پرستند، راه باطل است، راه كسانى كه تو را مى پرستند، راه حقّ و حقيقت است، تو خداى بى همتا و بلندمرتبه هستى.
تو كشتى ها را به خدمت انسان گماشتى، كشتى ها به فضل و رحمت تو، در درياها روان مى شوند.
وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآَيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّار كَفُور (۳۲ )
تو يكتاپرستى را در نهاد همه انسان ها قرار دادى، همه انسان ها با فطرت خود تو را مى شناسند، امّا لذّت هاى دنيا نمى گذارد انسان ها به نداى فطرت خويش گوش كنند.
اگر بُت پرستان سوار بر كشتى شوند و طوفانى سهمگين فرا رسد، آنان از همه جا نااميد مى شوند و تو را با اخلاص صدا مى زنند، آنان بُت هاى خود را فراموش مى كنند و فقط تو را مى خوانند و به تو ايمان مى آورند.
آرى، بلا، زمينه ساز شكوفايى فطرت انسان است، هنگامى كه بلايى فرا مى رسد، پرده هايى كه بر روى فطرت افتاده شده است، كنار مى رود. اينجاست كه انسان ها تو را صدا مى زنند. تو آنان را نجات مى دهى، وقتى كه بلا و مصيبت از آنان برطرف شد، دو گروه مى شوند: گروهى به ايمان خود وفادار مى مانند، گروهى ديگر، همه چيز را فراموش مى كنند و راه كفر در پيش مى گيرند.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَاز عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۳۳ )
اكنون از انسان ها مى خواهى تا از عذاب تو بپرهيزند، از روزى بترسند كه هيچ كس به فكر ديگرى نيست و هيچ كس نمى تواند عذاب را از ديگرى دور كند. در آن روز، هر كس گرفتار اعمال خودش است، نه پدر مشكلى از فرزند مى گشايد و نه فرزند مى تواند گره از كار پدر بگشايد.
تو وعده دادى كه همه انسان ها را در روز قيامت زنده كنى و آنان براى حسابرسى به پيشگاه تو بيايند، اين وعده تو، حقّ و حتمى است و حتماً فرا مى رسد.
تو مى دانى كه شيفتگى به دنيا باعث مى شود انسان به زشتى ها رو بياورد، براى همين چنين مى گويى: "اى انسان ! مبادا زندگى دنيا شما را فريب دهد ! مبادا شيطان شما را مغرور سازد".
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الاَْرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْض تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (۳۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) بارها براى بُت پرستان از روز قيامت سخن گفت: "روزى كه خورشيد خاموش مى شود، كوه ها متلاشى مى شوند، درياها به جوش مى آيند، آتش جهنّم برافروخته گردد...".[۱۳] آنان از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى پرسيدند كه قيامت كى برپا مى شود؟ زمان آن چه وقتى است؟ تو مى گويى كه مردگان بار ديگر زنده مى شوند، اين حادثه كى روى مى دهد؟
اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "آگاهى از زمان قيامت، مخصوص خداست، خداست كه باران را نازل مى كند، او از آنچه در رحمِ مادران است، آگاهى دارد، هيچ كس نمى داند فردا چه بر سرش مى آيد و هيچ كس نمى داند در كدام سرزمين مى ميرد، فقط خداست كه تمام اين ها را مى داند، او خداى دانا و آگاه است".
۱ - اين سوره "مكّى" است و سوره شماره ۳۲ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه ۱۵ اين سوره چنين آمده است: "مؤمنان كسانى هستند كه وقتى آيات قرآن را مى شنوند به سجده مى روند". هر كس متنِ عربى اين آيه را بشنود، بايد به سجده برود، به همين خاطر اين سوره را سوره سجده ناميده اند. اين اوّلين سجده واجب قرآن است.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: آفرينش آسمان ها و زمين، قيامت، ويژگى هاى كافران، ويژگى هاى مؤمنان، عذاب كافران در روز قيامت، پاداش بهشت براى مؤمنان، هلاكت كافران به عذاب آسمانى...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الم (۱ ) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (۲ ) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِير مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (۳ )
در ابتدا، سه حرف "الف"، "لام" و "ميم" را ذكر مى كنى، اين قرآن، معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است. در حقّ بودن اين قرآن، هيچ شكّى نيست، تو اين قرآن را بر قلب محمّد(صلى الله عليه وآله) فرو فرستادى تا زمينه هدايت و رستگارى انسان ها را فراهم نمايد.
محمّد(صلى الله عليه وآله) قرآن را براى مردم خواند، امّا گروهى از آنان گفتند: "قرآن ساخته ذهن محمّد است". اين چه سخن باطلى است كه آنان مى گويند؟ قرآن، كلام
حقّى است كه از سوى تو نازل شده است.
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيّ وَلَا شَفِيع أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ (۴ )
تو آفريننده اين جهان هستى، آفرينش جهان را بر اساس برنامه ريزى انجام دادى، زمين و آسمان ها را در شش مرحله آفريدى، تو مى توانستى كه در يك چشم به هم زدن هم جهان را بيافرينى امّا اين چنين خواستى كه جهان را در چند مرحله خلق كنى تا نشانه اى براى قدرت تو باشد.
بعد از آن تو بر "عرش" قرار گرفتى، "عرش" به معناى "تخت" است. پس از آن كه جهان را آفريدى، بر تخت پادشاهى خود قرار گرفتى.
منظور از "تخت" در اين آيه، علم و دانش توست. علم و دانش تو، همه زمين و آسمان ها را فرا گرفته است. هيچ چيز از علم تو پوشيده نيست.
يُدَبِّرُ الاَْمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الاَْرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْم كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَة مِمَّا تَعُدُّونَ (۵ )
اين تو هستى كه كار اين جهان از آسمان گرفته تا زمين را اداره مى كنى، همه هستى در دست قدرت توست، تو هستى كه خلق مى كنى و روزى مى دهى.
تو ماه و خورشيد و ستارگان را آفريدى، هر كدام از آنان در مدار مخصوص خود در حركتند، تو به باران فرمان مى دهى كه بر كجا ببارد، تو فرمان مى دهى كه درختان در بهار زنده شوند، تو روزىِ بندگان را مى دهى، انسان ها را خلق مى كنى، آنچه آنان لازم دارند برايشان فراهم مى سازى.
زمين به دور خود مى چرخد و شب و روز به وجود مى آيد، تو زمين را همچون گهواره اى آرام براى انسان قرار دادى، ابر و باد و ماه و خورشيد و فلك به امر تو در كارند.
ذَلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (۶ )
تو قيامت را برپا مى كنى تا انسان ها را حسابرسى كنى، به راستى تو چگونه اين كار را خواهى كرد؟ ميلياردها انسان در صحراى قيامت جمع خواهند شد، آيا حسابرسى به اعمال ريز و درشت آنان، ممكن است؟
اين كار براى انسان ها غير ممكن است، امّا تو خدايى هستى كه از پنهان و آشكار باخبر هستى، تو همه چيز را مى دانى، علم تو، اندازه اى ندارد. تو توانا و مهربان هستى.
آرى، روز قيامت، روز حسابرسى است، تو از همه چيز باخبر هستى و براى همين است كه در آن روز به اندازه سرسوزنى به كسى ظلم نمى شود، همه رفتارها و كردارهاى انسان ها، ثبت شده است. هر كس نتيجه رفتار و كردار خود را مى بيند.
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الاِْنْسَانِ مِنْ طِين (۷ )
تو آن خدايى هستى كه هر چه را آفريدى، نيكو آفريدى، تو نياز هر كدام از آفريده هاى خود را مى دانستى و به هر كدام، آنچه به آن نياز داشت، عطا كردى. تو آدم(عليه السلام) را از گِل آفريدى.
* * * به اين جمله فكر مى كنم: "خدا هر چه را آفريد، نيكو آفريد و به هر كدام، آنچه به آن نياز داشت، عطا نمود"، من به مطالعه و تحقيق مى پردازم و به اين مطالب مى رسم:
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَة مِنْ مَاء مَهِين (۸ )ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَالاَْفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (۹ )
برايم گفتى كه آدم(عليه السلام) را از گِل آفريدى و سپس فرزندان او را از نطفه ناچيزى آفريدى، نطفه اى كه از غذاهايى كه انسان مى خورد، تشكيل مى شود، همه غذاهاى انسان، ريشه اش به خاك برمى گردد.
تو نطفه انسان را در رحمِ مادر (كه جايگاه مطمئنّى بود) قرار دادى و آن نطفه رشد كرد و جنين شد و تو به او شكل و اندام بخشيدى، سپس از روح خود در آن دميدى، به او قدرت شنوايى و بينايى و فهميدن عطا كردى. تو اين گونه انسان را آفريدى، ولى انسان ها چقدر كم شكرگزار تو هستند !
* * *
وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الاَْرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْق جَدِيد بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ (۱۰ ) قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (۱۱ ) وَلَوْ تَرَى إِذِ الُْمجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ (۱۲ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى بُت پرستان مكّه از روز قيامت سخن مى گفت، آنان با تعجّب مى پرسيدند: "وقتى ما مُرديم و بدن ما پوسيد و به مشتى خاك تبديل شديم، آيا دوباره زنده مى شويم؟".[۱۷] آنان روز قيامت را انكار مى كردند و مى خواستند با انكار آن، آزادانه به هوسرانى خود ادامه دهند. آنان غرق در لذّت هاى دنيا شده اند، از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "فرشته مرگ را بر شما گمارده اند و او جان شما را مى گيرد، وقتى روز قيامت برپا شود شما براى حسابرسى به پيشگاه خدا حاضر مى شويد".
مرگ و زندگى انسان به دست او نيست، اين تو هستى كه عزرائيل را مأمور مرگ انسان ها كرده اى. زمان مرگ هر انسانى مشخّص است، وقتى آن زمان فرا رسد، عزرائيل جان او را مى گيرد، هيچ انسانى نمى تواند مرگ را از خود دور كند.
وَلَوْ شِئْنَا لاََتَيْنَا كُلَّ نَفْس هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (۱۳ )فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۴ )
تو به آنان چنين پاسخ مى دهى:
به شما اختيار دادم تا شما راه خود را انتخاب كنيد، من پيامبران را براى هدايت شما فرستادم و حقّ را بر شما آشكار كردم.
من هيچ كس را مجبور به ايمان نكردم. اگر مى خواستم مى توانستم كارى كنم كه همه مجبور به ايمان شوند، امّا چنين نخواستم. من به انسان ها فرصت انتخاب دادم.
إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآَيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ (۱۵ )تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (۱۶ ) فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن جَزَاءً بِمَا كَانُوايَعْمَلُونَ (۱۷ )
از آتش جهنّمى كه در انتظار كافران است، سخن گفتى، اكنون مى خواهى از بهشتى كه به مؤمنان وعده دادى، سخن بگويى، ابتدا شش ويژگى مؤمنان را بيان مى كنى:
۱ - مؤمنان كسانى هستند كه وقتى آيات قرآن را مى شنوند به سجده مى روند و تو را تسبيح مى كنند و حمد و ستايش تو را به جا مى آورند و تكبّر نمى كنند.
آرى، قرآن آنان را به يكتاپرستى و بندگى فرا مى خواند و آنان اين گونه تو را اجابت مى كنند.
أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ (۱۸ ) أَمَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلًا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۹ ) وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (۲۰ )
تو همه انسان ها را به يكتاپرستى فرا خواندى، آيا كسانى كه ايمان آورده اند با كسانى كه نافرمانى كردند، يكسان هستند؟
هرگز !
اين دو گروه، هرگز يكسان نيستند، كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، در بهشت جاى مى گيرند، پاداش كارهاى نيك آنان، بهشت جاودان است.
وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الاَْدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الاَْكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۲۱ )
تو انسان را براى سعادت و رستگارى آفريدى، به او اختيار دادى تا راه خود را انتخاب كند، براى او پيامبران و كتاب هاى آسمانى فرستادى، امّا گروهى از انسان ها گرفتار غفلت مى شوند و راه كفر را برمى گزينند، تو دوست ندارى كسى به عذاب جاويدان گرفتار شود، پس آن ها را به بلا گرفتار مى سازى، شايد از خواب غفلت بيدار شوند.
تو آن ها را قبل از عذاب جهنّم، به عذاب اين دنيا گرفتار مى كنى، بلاهاى زيادى برايشان مى فرستى، شايد توبه كنند و به سوى تو بازگردند و سعادتمند شوند.
* * *
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآَيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الُْمجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ (۲۲ )
چه كسى ستمكارتر از همه است؟ چه كسى بيش از همه به خود ظلم كرده است؟
كسى كه وقتى قرآن براى او خوانده مى شود، از آن روى برگرداند و آن را انكار كند. چنين كسى شيفته دنيا شده است و براى اين كه از لذّت هاى دنيا بيشتر بهره ببرد، قرآن را انكار مى كند و پيامبران را دروغگو مى خواند، تو به او مهلت مى دهى، او فكر مى كند كه اين نعمت ها هميشه براى او خواهد بود، او شيفته زيبايى هاى ظاهرى دنيا مى شود و به اين دنيا، دل خوش مى دارد، امّا ناگهان مرگ او فرا مى رسد و فرشته مرگ مى آيد تا جان او را بگيرد، در آن لحظه، پرده ها از جلوى چشمش كنار مى رود و عذاب تو را مى بيند.
اين وعده توست: تو انتقامى سخت از كسانى كه مُجرم هستند، خواهى گرفت.
وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَة مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ (۲۳ )
گروهى از مسلمانان كه تازه اسلام آورده بودند، وقتى آيات قرآن را مى شنيدند، آن را با تورات مقايسه مى كردند، آنان با خود مى گفتند: "محمّد مى گويد تورات هم كتاب خداست، به راستى اگر چنين است، پس چرا تورات با قرآن اختلاف دارد؟ مگر مى شود خدا در قرآن حكمى بدهد و در تورات حكم ديگرى؟ شايد تورات، كتاب آسمانى نباشد، شايد يهوديان آن را از پيش خود ساخته اند".
تو مى دانستى كه گروهى از مسلمانان چنين فكرى دارند، براى همين تو اين آيه را نازل كردى: "اى محمّد ! من به موسى كتاب تورات را دادم، شك نداشته باش كه موسى(عليه السلام)آيات مرا دريافت كرد، من تورات را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار دادم".
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآَيَاتِنَا يُوقِنُونَ (۲۴ ) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (۲۵ )
سخن از بنى اسرائيل به ميان آمد، تو به موسى(عليه السلام) تورات را دادى تا بنى اسرائيل را هدايت كند.
پس از مرگ موسى(عليه السلام)، گروهى از آنان را به عنوان "امام" قرار دادى، زيرا آنان در راه تو شكيبايى نمودند و به آيات تو يقين داشتند. تو آنان را امام قرار دادى تا به فرمان تو مردم را هدايت كنند.
آن امامان چه كسانى بودند؟
أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَات أَفَلَا يَسْمَعُونَ (۲۶ ) أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الاَْرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنْفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ (۲۷ )
سخن از موسى(عليه السلام) و قوم بنى اسرائيل به ميان آمد، موسى(عليه السلام)در راه مبارزه با فرعون با مشكلات زيادى روبرو شد و سرانجام تو او را يارى كردى و فرعون را در رود نيل غرق كردى.
اكنون با بُت پرستان مكّه سخن مى گويى، به راستى چرا آنان فكر نمى كنند؟ چرا از عذاب تو نمى ترسند؟ چرا از سرنوشت گذشتگان پند نمى گيرند؟
قوم عاد و قوم ثمود هم به بُت پرستى رو آورده بودند، تو هود(عليه السلام) را براى قوم عاد و صالح(عليه السلام) را براى قوم ثمود فرستادى ولى آنان پيامبران خود را دروغگو پنداشتند و بر گمراهى خود اصرار ورزيدند و سرانجام عذاب آسمانى بر آنان نازل شد.
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۲۸ ) قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (۲۹ )فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (۳۰ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در شهر مكّه و در محاصره بُت پرستان بود، بُت پرستان پيروان او را شكنجه مى كردند و به او سنگ پرتاب مى كردند و خاكستر بر سرش مى ريختند.
تو به محمّد(صلى الله عليه وآله) وعده پيروزى دادى. از آينده به او خبر دادى: او از اين شهر به مدينه مى رود و در آنجا پيروان زيادى پيدا مى كند و با لشكرى باشكوه به اين شهر برمى گردد و همه بُت ها را سرنگون مى كند و بار ديگر كعبه، پايگاه يكتاپرستان مى شود.
محمّد(صلى الله عليه وآله) اين وعده را به پيروانش خبر داد و اين خبر به گوش بُت پرستان رسيد. آنان باور نمى كردند روزى محمّد(صلى الله عليه وآله)به پيروزى برسد. براى همين به مسلمانان گفتند: "اگر سخن شما راست است، به ما بگوييد كه اين پيروزى شما كى خواهد بود".
۱ - اين سوره "مكّى" است و سوره شماره ۳۳ قرآن مى باشد.
۲ - "اَحزاب" به معناى "گروه ها" مى باشد، اين سوره حوادث جنگ "احزاب" را حكايت مى كند. اين جنگ در سال پنجم هجرى روى داد، بُت پرستان مكّه همراه با گروه هاى مختلف عرب به مدينه هجوم آوردند تا اسلام را نابود كنند. ماجراى چگونگى پيروزى مسلمانان در اين جنگ، در اين سوره بيان شده است. نام ديگر جنگ احزاب، "جنگ خندق" مى باشد.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: كارشكنى منافقان در جنگ احزاب، سختى هايى كه مسلمانان در اين جنگ تحمّل كردند، حجاب زنان، سخنانى درباره همسران پيامبر، آيه تطهير (عصمت خاندان پيامبر)، مبارزه با خرافات روزگار جاهليّت (ازدواج مجدّد پيامبر).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًما حَكِيًما (۱ )وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (۲ ) وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا (۳ )
پيامبر به مدينه هجرت كرد و تعداد مسلمانان روز به روز زياد شد، دو جنگ "بدر" و "احد" بين مسلمانان و بُت پرستان روى داد، در جنگ بدر كه در سال دوم هجرى روى داد، مسلمانان به پيروزى بزرگى دست يافتند، در سال سوم هجرى بُت پرستان به مدينه حمله كردند، در اين جنگ اگر چه مسلمانان به پيروزى نهايى نرسيدند، امّا بُت پرستان هم نتوانستند مدينه را تصرّف كنند و به هدف اصلى خود برسند.
سال پنجم هجرى فرا مى رسد، بُت پرستان مكّه گروهى را به مدينه مى فرستند تا پيشنهادى به محمّد(صلى الله عليه وآله) بدهند، نمايندگان بُت پرستان با محمّد(صلى الله عليه وآله)ديدار مى كنند و به او چنين مى گويند: "اى محمّد ! اگر تو قول بدهى از بُت هاى ما بدگويى نكنى، ما هم قول مى دهيم كه ديگر با تو دشمنى نكنيم".
در ميان مسلمانان مدينه، منافقانى هم بودند، آنان به ظاهر ايمان آورده بودند، امّا دل هاى آنان از نور ايمان خالى بود، منافقان وقتى اين پيشنهاد بُت پرستان را شنيدند از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواستند تا سخن آنان را قبول كند، منافقان به پيامبر گفتند: "اگر اين پيشنهاد آنان را قبول كنيد، ما از جنگ آسوده مى شويم، آخر تا به كى بايد از دشمنان در هراس باشيم، همين كه ما در مدينه آزاد باشيم كه دين خود را داشته باشيم، خوب است، بُت پرستان هم در مكّه، دين خود را داشته باشند".
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ (۴ ) ادْعُوهُمْ لاَِبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آَبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيَما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما (۵ )
هيچ چيز براى سعادت يك جامعه بدتر از خرافات نيست، وقتى خرافات در جامعه ريشه بدواند، آن جامعه دچار آسيب هاى زيادى مى شود. اكنون وقت آن است كه مردم را از سه خرافه آگاه كنى:
* خرافه اوّل
گروهى خيال مى كردند كه انسان دو روح دارد، يك روح او كارهاى خوب انجام مى دهد و ديگرى كارهاى بد. آنان مى گفتند كه وقتى ما گناهى انجام مى دهيم، هيچ تقصيرى نداريم، چون روحِ بد ما اين كار را مى كند. ما اسير آن روحِ بد خود هستيم، نمى دانيم چه كنيم؟ وقتى زمينه گناه پيش مى آيد، ما اختيارى از خود نداريم، اين روحِ بد ماست كه مشتاقانه به سوى گناه مى رود.[۲۷]
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الاَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا (۶ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت كرد، مسلمانان مكّه از تمام زندگى خود گذشتند و با دست خالى به آن شهر هجرت كردند، كافران اجازه نمى دادند كه آنان، مال و دارايى خود را همراه خود ببرند، براى همين آنان از دنياى خود گذشتند تا بتوانند كنار پيامبر باشند، چون آنان به مدينه هجرت كردند، به آنان "مهاجران" گفته مى شد.
مردم مدينه از پيامبر و مسلمانان به خوبى پذيرايى كردند، آنان با پيامبر پيمان بسته بودند كه او را يارى كنند، چون آنان پيامبر را يارى كردند، به آنان "انصار" گفته مى شد.
مهاجران و انصار، دو ركن اساسى جامعه اسلامى مدينه بودند، آنان به يكديگر يارى مى رساندند و نسبت به هم احساس وظيفه مى كردند.
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوح وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا (۷ )لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا (۸ )
از ولايت پيامبر سخن گفتى و از همه مسلمانان خواستى تا از او اطاعت كنند اين سخن تو بود: "پيامبر براى مؤمنان از جان خودشان برتر و عزيزتر است". چگونه تو اين مقام را به يك نفر مى دهى و از ديگران مى خواهى كه از او اطاعت كنند؟
تو مى خواهى پاسخ اين سؤال مرا بدهى. تو قبل از اين كه اين مقام را به پيامبر بدهى، از او پيمان گرفتى، پيمانى بسيار استوار !
كدام پيمان؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا (۹ ) إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الاَْبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (۱۰ ) هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا (۱۱ ) وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا (۱۲ ) وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَة إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا (۱۳ ) وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لاََتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا (۱۴ ) وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الاَْدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا (۱۵ ) قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا (۱۶ ) قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا (۱۷ ) قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لاِِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا (۱۸ )أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَة حِدَاد أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا (۱۹ ) يَحْسَبُونَ الاَْحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الاَْحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الاَْعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا (۲۰ ) لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الاَْخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا (۲۱ ) وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الاَْحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيًما (۲۲ ) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (۲۳ )لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيًما (۲۴ ) وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا (۲۵ ) وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا (۲۶ ) وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرًا (۲۷ )
سال پنجم هجرى، جنگ "خندق" روى داد، بُت پرستان با سپاهى بزرگ به سوى مدينه حركت كردند، مسلمانان از اين ماجرا باخبر شدند، خندق بزرگى را كندند تا مانع نفوذ دشمن به مدينه شوند.
در مدينه گروهى از يهوديانى زندگى مى كردند كه با مسلمانان عهد بسته بودند كه هرگز با بُت پرستان همكارى نكنند. امّا آنان پيمان خود را شكستند و تصميم گرفتند به يارى بُت پرستان اقدام كنند.
بُت پرستان اميد داشتند كه بتوانند مسلمانان را شكست دهند، امّا تو مسلمانان را يارى كردى و آنان توانستند بر بُت پرستان پيروز شوند.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لاَِزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا (۲۸ )وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الاَْخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيًما (۲۹ )
تو پيامبر را الگوى همه مسلمانان قرار دادى، او بسيار ساده و به دور از هرگونه زرق و برق زندگى مى كرد، بر روى زمين مى نشست، با فقيران و نيازمندان هم سفره مى شد، در سلام كردن از ديگران پيشى مى گرفت، درست است كه او در مدينه حكومتى را تشكيل داد، امّا او هرگز ساده زيستى را ترك نكرد.
همسران پيامبر در آغاز زندگى با او همراه بودند و با شرايط او سازگارى كامل داشتند، امّا وقتى كه حكومت پيامبر در مدينه محكم شد و غنيمت هايى به دست آمد، آنان مثل خيلى از زنان دوست داشتند كه از زينت هاى دنيا بهره مند شوند، لباس هاى گران قيمت بپوشند و غرق در جواهرات شوند.
آنان با خود مى گفتند: "اكنون ديگر پيامبر مى تواند زندگى پر زرق و برقى براى ما درست كند"، براى همين خواسته هاى آنان از پيامبر شروع شد.
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَة مُبَيِّنَة يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا (۳۰ ) وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا (۳۱ )
سخن از همسران پيامبر به ميان آمد، فرصت مناسبى است تا مطلب مهمّى را به آنان بگويى: "اى همسران پيامبر ! هر كدام از شما گناهى را آشكارا انجام بدهيد، عذابِ شما در روز قيامت دو برابر خواهد بود، فكر نكنيد كه چون همسر پيامبر هستيد، من شما را دو برابر عذاب نمى كنم، عذاب شما براى من كارى ندارد، البتّه هر كدام از شما از من و پيامبرم اطاعت كند و كار نيك انجام دهد، من به او دو برابر پاداش مى دهم، من در بهشت براى او رزق و روزى ارزشمندى آماده ساخته ام".
* * * جامعه به زنان پيامبر نگاه مى كردند و از رفتار آنان، الگو مى گرفتند، اگر آنان خطايى را آشكارا انجام دهند، ديگران از آنان تأثير مى پذيرند.
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَد مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا (۳۲ )
سخن خود را با زنان پيامبر چنين ادامه مى دهى: "اى زنان پيامبر ! شما مانند زنان معمولى نيستيد، شما بايد اسوه تقوا باشيد، پس مبادا با مردان بيگانه به شيوه اى هوس انگيز سخن بگوييد، به گونه اى سخن نگوييد كه مردان هوسران به شما طمع كنند، شما بايد معمولى سخن بگوييد".
* * * مناسب است چند نكته را در اينجا بنويسم:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الاُْولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (۳۳ )
سخن تو در اين دو آيه در دو بخش است:
* بخش اوّل
با زنان پيامبر سخن خود را ادامه مى دهى: "در خانه خود بمانيد و همانند زنان دوره جاهليّت اوّل، خودنمايى نكنيد و در ميان مردان نامحرم ظاهر نشويد، نماز را به پا داريد، زكات دهيد و از من و پيامبرم اطاعت كنيد".
وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا (۳۴ )
در اينجا بار ديگر با همسران پيامبر چنين سخن مى گويى: "آنچه از آيات و دانش كه در خانه هاى شما بر پيامبر نازل مى شود، فرا گيريد و آن را به ديگران بياموزيد".
تو قرآن را در حالت هاى مختلف بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل مى كردى، گاهى او در نزد همسرانش بود و جبرئيل بر او نازل مى شد و آيه را بر او مى خواند، آرى، گاهى همسران پيامبر اوّلين كسانى بودند كه از نزول آيه جديد باخبر مى شدند.
اكنون تو از همسران پيامبر مى خواهى تا از اين نعمت بزرگ معنوى غافل نشوند و شكر آن را به جا آورند، خانه هاى آنان، كانون وحى است و چشم دل همه مؤمنان به آن خانه ها مى باشد.
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًاوَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيًما(۳۵)
تو براى مردان و زنانى كه ايمان آوردند، بخشش و پاداش بزرگى آماده كرده اى، تو به آنان وعده مى دهى كه گناهانشان را ببخشى و در روز قيامت آنان را در بهشت جاى دهى.
اكنون برايم از ويژگى هاى آنان سخن مى گويى:
۱ - آن مردان و زنان به حقّ بودن اسلام و پيامبرى محمّد(صلى الله عليه وآله)اقرار مى كنند.
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلَا مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا (۳۶ )
وقتى تو و پيامبر تو به چيزى حكم مى كنيد، شايسته نيست كه مرد و زن مؤمن در برابر آن حكم، نظر شخصى داشته باشند و با آن مخالفت كنند، آنان بايد تسليم باشند.
تو به پيامبر خود مقام عصمت دادى، وقتى او چيزى را براى مسلمانى صلاح بداند، آن مسلمان نبايد مخالفت كند، زيرا فرمان پيامبر، فرمان توست. هر كس نافرمانى تو و پيامبر تو را كند، به گمراهى شديد و آشكارى گرفتار شده است.
* * *
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَاقَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا (۳۷ )
تو در اين آيه با محمّد(صلى الله عليه وآله) سخن خويش را آغاز مى كنى و از او مى خواهى تا به ياد آورد زمانى را كه او با زيد سخن مى گفت. تو به زيد نعمت ايمان عطا كرده بودى و محمّد(صلى الله عليه وآله)هم او را از بردگى آزاد كرده بود. زيد نزد محمّد(صلى الله عليه وآله) آمد و به او خبر داد كه مى خواهد همسرش زينب را طلاق دهد. محمّد(صلى الله عليه وآله) به او بارها چنين فرموده بود: "همسرت را طلاق نده و از خدا بترس !".
آرى، پيامبر تلاش مى كرد تا بين اين زن و شوهر، سازش ايجاد كند، امّا هرچه مى گذشت، تصميم آن دو براى طلاق بيشتر مى شد. پيامبر چيزى را در دل پنهان داشت، او تصميم گرفت اگر زيد همسرش را طلاق دهد براى جبران شكست روحى زينب، با زينب ازدواج كند، امّا او از سرزنش مردم نگران بود و سزاوار بود كه او از مخالفت با فرمان تو، بيمناك باشد.
وقتى زيد، زينب را طلاق داد، تو زينب را به همسرى پيامبر درآوردى، هدف تو از اين فرمان اين بود كه براى مؤمنان در ازدواج با همسرِ پسرخوانده خود مشكلى وجود نداشته باشد. تو مى خواستى مؤمنان بدانند وقتى پسرخوانده آنان از همسرشان طلاق گرفت، ازدواج با آن همسر طلاق گرفته بر آنان حرام نيست. اين فرمان تو بود و فرمان تو بايد اجرا شود.
مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَج فِيَما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا (۳۸ )الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (۳۹ )
مردم مدينه خبردار شدند كه پيامبر با زينب ازدواج كرده است، آنان تعجّب كردند و با خود گفتند: "آخر مگر مى شود انسان با همسرِ پسرخوانده اش ازدواج كند، اين كار حرام است و گناه".
وقتى تو چيزى را بر پيامبر واجب كردى و او فرمان تو را اطاعت كرد، ديگر بر او هيچ عيب و گناهى نيست، پيامبر نبايد در اجراى فرمان تو، گوش به حرف اين و آن بدهد، او بايد فرمان تو را اطاعت كند و از جوّ جامعه هراسى به دل راه ندهد.
شكستن سنّت هاى غلط و مبارزه با خرافات، هميشه با سر و صدا همراه است، پيامبر نبايد به اين مخالفت ها اعتنا كند، شكستن سنّت هاى غلط، يك سنّت آسمانى بوده است و در زمان همه پيامبران وجود داشته است و فرمان تو از روى حساب و برنامه دقيقى است و بايد اجرا شود.
مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَد مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيًما (۴۰ )
پيامبر مردم را براى مراسم عروسى دعوت كرد، به همه خبر داد كه مى خواهد با زينب ازدواج كند، همه فهميدند كه تو به او فرمان داده اى تا با زينب ازدواج كند، امّا بعضى از آنان هنوز در فكر بودند: آخر چرا پيامبر مى خواهد با زينب ازدواج كند؟ زينب، پيش از اين، زنِ زيد بود. زيد هم كه پسر محمّد(صلى الله عليه وآله) است. آيا پيامبر مى خواهد با كسى كه قبلاً، زن پسرش بوده است، ازدواج كند؟
اكنون اين آيه را نازل مى كنى: "اى مردم ! محمّد پدر هيچ كدام از مردانِ شما نيست، او فرستاده من و آخرين پيامبرى است كه من او را براى هدايت بشر فرستادم. بدانيد كه من به همه چيز آگاه مى باشم".
* * *
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا (۴۱ ) وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (۴۲ ) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيًما (۴۳ ) تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا (۴۴ )
اكنون با مؤمنان سخن مى گويى و از آنان مى خواهى كه تو را زياد ياد كنند و هر صبح و شام تو را تسبيح گويند، اين دنيا، ظاهرى فريبنده دارد و دل انسان را دچار غفلت مى كند و انسان را از هدف اصلى دور مى نمايد، اين ياد توست كه دل را شفا مى بخشد و زنگارهاى غفلت را مى زدايد.
اكنون به آن مؤمنانى كه تو را ياد مى كنند، بشارت مى دهى، آرى، تو آن خدايى هستى كه بر مؤمنان رحمت مى فرستى، فرشتگان نيز براى آنان از تو طلب بخشش مى كنند، رحمت تو براى چيست؟ چرا فرشتگان براى آنان طلب بخشش مى كنند؟ تو مى خواهى مؤمنان را از تاريكى ها به سوى نور ببرى كه تو به آنان همواره مهربان هستى.
روز قيامت كه فرا رسد، تو مؤمنان را در بهشت جاى مى دهى و در آنجا فرشتگان به آنان سلام مى كنند و تو براى آنان پاداش ارزشمندى آماده كرده اى.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (۴۵ ) وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا (۴۶ )
رحمت و مهربانى تو حكم مى كرد تو پيامبرى را براى هدايت مردم بفرستى، تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را شايسته اين مقام ديدى و او را با اين پنج ويژگى مهم فرستادى، اكنون اين پنج ويژگى را بيان مى كنى:
۱ - محمّد(صلى الله عليه وآله) بر اعمال بندگان تو گواهى مى دهد: او بر همه رفتارهاى بندگان تو گواه است، تو به او اين آگاهى را داده اى و در روز قيامت او گواهى مى دهد كه مسلمانان چه كارهايى انجام داده اند. وقتى او گواهى داد، ديگر هيچ كس نمى تواند اعمال خود را انكار كند.[۹۹] ۲ - محمّد(صلى الله عليه وآله) مژده بهشت تو را به مردم مى دهد: تو در بهشت نعمت هاى زيادى براى بندگان خويش قرار داده اى كه هيچ كس نمى تواند، تصوّر آن را كند، پيامبر مردم را به بهشت جاويدان فرا مى خواند.
وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا (۴۷ ) وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا (۴۸ )
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا چهار كار را انجام دهد:
۱ - "اى محمّد ! به مؤمنان بشارت بده كه براى آنان فضل و پاداش بزرگى است".
تو هرگز به آنان به اندازه عملشان پاداش نمى دهى، اگر آنان به نيازمندان كمك كنند، تو پاداش آنان را هفتصد برابر مى دهى، هيچ كس نمى داند تو چه پاداش بزرگى براى آنان آماده كرده اى.[۱۰۰]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّة تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا (۴۹ )
اصل زندگى زناشويى اين است كه زن و شوهر با تفاهم و صميميّت، فضايى را براى آرامش يكديگر آماده كنند، امّا گاهى به خاطر اختلافات، ادامه زندگى برايشان مشكل مى شود. اينجاست كه در اسلام قانون طلاق قرار داده شده است.
هرگاه زن و شوهرى از يكديگر طلاق گرفتند، براى آنان دو حالت تصوّر مى شود:
۱ - آن زن و شوهر با يكديگر، رابطه جنسى داشته اند:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آَتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما (۵۰ ) تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آَتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيًما حَلِيًما (۵۱ ) لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاج وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء رَقِيبًا (۵۲ )
سخن از خانواده به ميان آمد، در اين سه آيه مسأله اى كه در ارتباط با خانواده پيامبر است، بيان شده است. قبل از آن بايد سه نكته زير را بنويسم:
* نكته اوّل
در آيه ۳ سوره نساء قرآن به مردان اجازه مى دهد كه تا چهار زن را به همسرى اختيار كنند، البتّه بايد ميان همسران خود به عدالت رفتار كنند و فرقى نگذارند و حقّ و حقوقى از آنان ضايع نكنند. يك مسلمان نمى تواند در يك زمان، بيش از ۴ زن داشته باشد. اين قانون قرآن است. (اين حكم مخصوص ازدواج دائم است).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَام غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيث إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَاسَأَلُْتمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَاب ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيًما (۵۳ ) إِنْ تُبْدُوا شَيْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيًما (۵۴ )
در اين آيه چند دستور به مسلمانان مى دهى:
* دستور اوّل
"اى مؤمنان ! هرگز بدون اجازه وارد خانه هاى پيامبر نشويد مگر اين كه پيامبر شما را براى صرف غذا دعوت كند".
لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آَبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدًا (۵۵ )
در آيه قبل، پنج دستور به مسلمانان دادى، در دستور سوم به آنان چنين گفتى: "اى مؤمنان ! هرگاه مى خواهيد چيزى از زنان پيامبر بگيريد، از پشت پرده با آنان سخن بگوييد".
چند نفر از پدران همسران پيامبر نزد پيامبر آمدند و به او چنين گفتند: "آيا ما هم بايد از پشت پرده با آنان سخن بگوييم".[۱۰۶] اينجا بود كه اين آيه را نازل كردى: "همسران پيامبر مى توانند بدون هيچ مانع و پرده با پدر، فرزند، برادر، فرزندبرادر، فرزندخواهر و زنانِ مسلمان و كنيزان خود تماس داشته باشند".
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيًما (۵۶ )
از مسلمانان خواستى تا هرگز پيامبر را اذيّت نكنند، اكنون مى خواهى مقام والاى پيامبر را بيان كنى تا آنان بدانند تو چه نعمت بزرگى به آنان داده اى، براى همين در اين آيه چنين مى گويى: "من و فرشتگان من بر پيامبر درود مى فرستيم، اى كسانى كه ايمان آورده ايد شما هم بر او درود بفرستيد و تسليم فرمان او باشيد".
آرى، پيامبر گوهر گران قدر اين جهان است، اگر تو به مسلمانان لطف كردى و اين گوهر را در اختيار آنان قرار دادى، آنان بايد قدردان اين نعمت باشند. آنان نبايد مقام و جايگاه او را نزد تو و فرشتگان فراموش كنند. درست است كه پيامبر، يك انسان است و از ميان اين مردم قيام كرده است امّا او انسانى عادى نيست، يك جهان در وجود او خلاصه شده است، تو و فرشتگان بر او درود مى فرستيد، تو از مسلمانان مى خواهى تا با تو و فرشتگان تو هماهنگ شوند و چنين بگويند: "اللهم صلّ على محمّد و آل محمّد".
* * *
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا (۵۷ )وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا (۵۸ )
در آيه قبل به مسلمانان فرمان دادى تا بر پيامبر صلوات بفرستند و قدردان اين نعمت بزرگ باشند كه تو به آنان دادى، اكنون در اين آيه، از نقطه مقابل آن سخن مى گويى و به كسانى كه پيامبر را اذيّت و آزار مى كنند، وعده آتش جهنّم مى دهى.
اين سخن توست: "كسانى را كه من و پيامبر مرا اذيّت مى كنند، در دنيا و آخرت آنان را لعنت مى كنم و آنان را از رحمت خود دور مى كنم و براى آنان عذابى خواركننده، آماده كرده ام".
تو خداى يگانه اى، هيچ كس نمى تواند تو را اذيّت كند، تو صفات و ويژگى هاى انسان ها را ندارى، انسان ها نمى توانند تو را اذيّت كنند و تو را به خشم آورند. پس منظور تو از اين سخن چيست؟
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لاَِزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما (۵۹ )
همسران پيامبر همانند ديگر زنان براى خواندن نماز جماعت به مسجد مى آمدند، عدّه اى از منافقان در مدينه زندگى مى كردند، سر راه آنان مى نشستند و با سخنان ناروا آنان را آزار مى دادند.
اكنون تو اين آيه را بر پيامبر نازل مى كنى: "اى محمّد ! به همسرانت و به دخترانت و به ديگر زنان مؤمن بگو وقتى مى خواهند از خانه خارج شوند، خود را با جِلباب بپوشانند، اين كار براى اين كه مردم آنان را به عفّت بشناسند و مزاحمشان نشوند، بهتر است. من خداى مهربان و بخشنده هستم و اگر قبل از اين كوتاهى شده است، آن را مى بخشم".
پس از اين ديگر زنان مسلمان وقتى از خانه بيرون مى رفتند، خود را با جلباب مى پوشاندند.
لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا (۶۰ ) مَلْعُونِينَ أَيْنََما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (۶۱ )سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا (۶۲ )
در آيه ۵۹ از كسانى سخن به ميان آمد كه در مدينه سر راه زنان مى نشستند و براى آنان مزاحمت ايجاد مى كردند. اكنون ويژگى هاى آنان را برمى شمارى:
۱ - آنان منافق هستند.
۲ - بيماردل مى باشند (هوس باز مى باشند).
يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا (۶۳ )
از رفتار منافقانى كه در مدينه بودند، سخن گفته شد، دل هاى منافقان از نور ايمان خالى بود، آنان به ظاهر نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند، امّا به روز قيامت باور نداشتند، بعضى از آنان براى اين كه در قلب هاى مؤمنان شك ايجاد كنند به آنان مى گفتند: "به راستى قيامت كى بر پا مى شود؟".
اكنون تو مى خواهى جواب آنان را بدهى، پس به پيامبر چنين مى گويى: "اى محمّد ! منافقان از تو درباره روز قيامت مى پرسند. به آنان بگو: وقت رسيدنِ قيامت را فقط خدا مى داند و بس ! تو چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد".
آرى، شايد قيامت نزديك باشد، همه بايد خود را براى روز قيامت آماده كنند، تو زمان قيامت را از همه پنهان داشته اى تا هيچ كس خود را در امان نبيند و قيامت را دور نبيند، انسانى كه همواره شيفته دنيا مى شود، بهتر است نداند قيامت چه زمانى است، اين براى سعادت او بهتر است، زيرا هر لحظه كه به ياد قيامت مى افتد، آن را نزديك مى بيند.
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا (۶۴ ) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا (۶۵ )يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا (۶۶ ) وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا (۶۷ )رَبَّنَا آَتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا (۶۸ )
روز قيامت چه روزى است؟
تو به كافران در اين دنيا مهلت مى دهى، امّا در روز قيامت آنان به عذاب تو گرفتار مى شوند.
تو كافران را لعنت كردى و آنان را از رحمت خود محروم نمودى و براى آنان، آتش سوزنده اى را آماده كرده اى، آنان همواره در جهنّم خواهند بود و هيچ يار و ياورى نخواهند داشت.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آَذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهًا (۶۹ )
در آيه ۵۷ اين سوره از مسلمانان خواستى تا پيامبر را آزار ندهند و قدردان اين نعمت بزرگى باشند كه تو به آنان داده اى، تو از آنان خواستى تا احترام پيامبر را نگاه دارند. در اين آيه بار ديگر به آنان اين مطلب را يادآور مى شوى و چنين مى گويى: "اى كسانى كه ايمان آورديد، شما مانند آن مردمى نباشيد كه وقتى موسى را براى هدايتشان فرستادم، او را اذيّت و آزار نمودند. آن مردم به موسى تهمت ناروا زدند و من پاكدامنى او را بر همه آشكار ساختم، موسى نزد من پيامبرى آبرومند بود و مقام شايسته اى داشت".
* * * ماجراى تهمتى كه گروهى از بنى اسرائيل به موسى(عليه السلام) زدند، چيست؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا (۷۰ ) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيًما (۷۱ )
از مسلمانان خواستى تا هرگز پيامبر را با تهمت هاى ناروا آزار ندهند، اكنون مى خواهى دستورى مهم به آنان بدهى، تو مى دانى كه تهمت زدن، جامعه را دچار آسيب هاى فراوانى مى كند، تو مى خواهى با اين دستور خود، اين درد بزرگ را درمان كنى، پس چنين مى گويى: "اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تقوا پيشه كنيد و از عذاب من بترسيد و سخن حقّ و درست بگوييد تا من كارهاى شما را شايسته گردانم و گناهان شما را ببخشم"
در پايان آيه مسلمانان را به اطاعت از فرمان پيامبر فرا مى خوانى و به آنان چنين مى گويى: "هر كس از من و پيامبر اطاعت كند به رستگارى و سعادت بزرگى دست يافته است".
* * *
إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاِْنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (۷۲ ) لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما (۷۳ )
به پايان اين سوره رسيدم، به بسيارى از ترجمه ها و تفسيرهاى قرآن مراجعه كردم. آنان اين دو آيه را اين گونه معنا كرده بودند: "خدا امانت را بر زمين و آسمان ها عرضه كرد، ولى آن ها اين امانت را قبول نكردند و از قبول اين امانت، هراسيدند، ولى انسان آن را پذيرفت و انسان بسيار ستمگر و جاهل بود، هدف خدا اين بود كه منافقان و مشركان را از مؤمنان جدا كند، منافقان و مشركان را عذاب نمايد و بر مؤمنان، رحمت خويش را نازل كند كه او بخشنده و مهربان است".
آيه ۷۲ مرا به فكر فرو مى برد: خدا از امانتى سخن مى گويد كه به آسمان ها و زمين عرضه شد و فقط انسان آن را پذيرفت و انسان ستمگر و جاهل بود !
به راستى اين امانت چه بود؟
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۳۴ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه ۱۵ تا ۱۹ اين سوره از ماجراى قوم "سَبَأ" سخن گفته شده است. آنان مردمى بودند كه در "يمن" زندگى مى كردند، خدا به آنان نعمت هاى فراوان داد ولى آنان كفران كردند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: اشاره اى به داوود و سليمان و نعمت هايى كه خدا به آنان داد، داستان قوم سَبَأ و خراب شدن سد بزرگى كه آنان ساخته بودند، قيامت، شفاعت، عذاب كافران در جهنم، دعوت به يكتاپرستى...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الاَْخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (۱ ) يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الاَْرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ (۲ )
حمد و ستايش براى توست كه آنچه در زمين و آسمان است، از آنِ توست، تو نعمت هاى فراوانى به بندگان خود داده اى. من تو را براى همه نعمت ها ستايش مى كنم.
اگر خوبى و زيبايى ببينم و آن را ستايش كنم، در واقع تو را ستايش كرده ام، زيرا همه خوبى ها و نيكى ها از آنِ توست، همه ستايش ها به تو برمى گردد، هر
كس كه خوبى هايى دارد، آن خوبى ها از خودش نيست، بلكه تو آن خوبى ها را به او داده اى.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّة فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الاَْرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَاب مُبِين (۳ )لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (۴ )وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آَيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْز أَلِيمٌ (۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در مكّه بود و كافران را به يكتاپرستى فرا مى خواند و از آنان مى خواست تا بُت پرستى را رها كنند. او بُت پرستان را از عذاب روز قيامت مى ترساند. بُت پرستان به او مى گفتند: "روز قيامت دروغ است، چنين روزى هرگز فرا نمى رسد".
اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "به خدا قسم ! روز قيامت، فرا مى رسد. اين چيزى است كه خدا خواسته است، خدايى كه داناى همه پنهان ها است، قيامت را برپا خواهد كرد".
آرى، تو از همه كارهاى بندگان خود باخبرى، هيچ ذرّه اى در آسمان ها و زمين از علم تو پنهان نيست، هر چه در جهان هست، (خواه كوچك تر از ذرّه باشد، خواه بزرگ تر از ذرّه)، در كتاب علم تو ثبت شده است.
وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (۶ )
بُت پرستان سخن محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغ مى پنداشتند و با او دشمنى مى كردند و سنگ به او پرتاب مى كردند، امّا او نبايد از رفتار بُت پرستان دلگير شود، درست است كه عدّه اى با او دشمنى كردند، امّا عدّه اى هم دعوت او را پذيرفتند. كسانى كه اهل علم بودند، حقّ بودن قرآن را درك كردند. اهل علم دانستند كه قرآن را تو بر او نازل كردى. قرآن، كتاب توست و همه را به سوى تو هدايت مى كند، تو خدايى توانا و شايسته ستايش هستى.
آرى، همه خوبى ها از آن توست، تو انسان ها را آزاد آفريدى و براى هدايت آن ها، قرآن را فرستادى. قرآن راه حقّ و باطل را براى همه مشخّص كرد. تو با قرآن، راه مستقيم را به همه نشان دادى. كسانى كه اهل علم بودند، اين راه را انتخاب كردند و به سعادت و رستگارى رسيدند.[۱۳۶] * * *
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُل يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّق إِنَّكُمْ لَفِي خَلْق جَدِيد (۷ ) أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ (۸ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم قرآن مى خواند و آنان را به سوى يكتاپرستى دعوت مى كرد، بزرگان مكّه در ابتدا سخن او را جدّى نگرفتند، مدّتى گذشت، آنان مى ديدند كه مردم كم كم به محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان مى آورند و ريشه هاى بُت پرستى تضعيف مى شود، آنان منافع خود را در خطر ديدند، رياست و ثروت آنان در گرو بُت پرستى مردم بود.
آنان تصميم گرفتند تا به مردم چنين بگويند: "آيا مى خواهيد مردى را به شما نشان بدهيم كه مى گويد: وقتى شما مُرديد و تبديل به خاك شديد، بار ديگر زنده مى شويد. اى مردم ! محمّد مى گويد من پيامبر هستم، او يا دروغ مى گويد يا ديوانه شده است، خدا هرگز انسانى را به پيامبرى نمى فرستد".
اين سخن در دل بعضى ها اثر كرد، بزرگان مكّه به مردم مى گفتند: اگر خدا بخواهد پيامبرى را براى انسان ها بفرستد، حتماً فرشته اى را از آسمان نازل مى كند. خدا به انسانى كه مى خورد و مى آشامد، هرگز اين مقام را نمى دهد.
أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الاَْرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَةً لِكُلِّ عَبْد مُنِيب (۹ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت بُت پرستان فرستادى امّا آنان او را دروغگو و ديوانه خواندند، چرا آنان اين گونه رفتار كردند؟ چرا شكرگزار نعمت هاى تو نبودند؟ چرا بُت هايى بى جان را مى پرستيدند و در مقابل آن ها سجده مى كردند؟
محمّد(صلى الله عليه وآله) از آنان مى خواهد فقط تو را بپرستند، امّا آنان به سخنان او اعتنا نمى كنند. چرا آنان به بلاهايى كه در حال و آينده از زمين و آسمان ممكن است بر آنان نازل شود، فكر نمى كنند؟ اگر تو اراده كنى مى توانى آنان را در زمين فرو برى، يا از آسمان، باران سنگ بر آنان فرو بفرستى، در اين هشدارها، براى كسانى كه به سوى تو توبه مى كنند، نشانه اى است.
وَلَقَدْ آَتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (۱۰ ) أَنِ اعْمَلْ سَابِغَات وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۱۱ )
اكنون مى خواهى از دو پيامبر خودت نام ببرى، داوود(عليه السلام) و فرزندش سليمان(عليه السلام). ابتدا از داوود(عليه السلام) ياد مى كنى.
داوود(عليه السلام) تقريباً دو هزار و پانصد سال پيش از اين زندگى مى كرد، تو داوود(عليه السلام)را به پيامبرى برگزيدى و به او كتاب "زبور" را دادى و حكومت بر سرزمينى وسيع (فلسطين و سوريه، عراق و جنوب ايران) را به او عطا كردى.
تو از فضل خود، نعمتى به او عطا كردى و به كوه ها و پرندگان گفتى كه با او هم صدا شوند و حمد و ثناى تو گويند.
وَلِسُلَيَْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ (۱۲ ) يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَان كَالْجَوَابِ وَقُدُور رَاسِيَات اعْمَلُواآَلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ (۱۳ )
از سليمان(عليه السلام) سخن مى گويى، تو به او پادشاهى بزرگ دادى، تو باد را در اختيار او قرار دادى. او مسافتى را كه يك ماه طول مى كشيد، در صبح يك روز مى پيمود و در عصر يك روز هم همان مقدار را مى پيمود.
تو براى او چشمه مس گداخته را روان ساختى و گروهى از جنّ ها به فرمان تو براى او كار مى كردند و اگر يكى از آنان از فرمان او سرپيچى مى كرد او را به عذاب آتش سوزانى گرفتار مى كردى.
جنّ ها براى سليمان(عليه السلام) هر چه مى خواست، مى ساختند: معبدها، تنديس ها، ظرف هاى بزرگ غذا و ديگ هاىِ بسيار بزرگ.
فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الاَْرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ (۱۴ )
سليمان(عليه السلام) در كاخ هاى باشكوه زندگى مى كرد، لباس هاى گران قيمت مى پوشيد، امّا هرگز دچار غرور و غفلت و دنياپرستى نشد، او همواره با عدالت رفتار مى نمود و شكرگزار نعمت هاى تو بود.
چهل سال از حكومت او مى گذشت، ديگر زمان مرگ او فرا رسيده بود.
روزى، او به اطرافيان خود رو كرد و گفت: "خداوند به من اين پادشاهى بزرگ را عطا كرد و باد و جنّ ها و انسان ها را تسليم فرمان من نمود، در اين مدّت، فرصت نشد كه يك صبح تا شب، شادمان باشم. من فردا به بالاى قصر خود مى روم و از آنجا به پادشاهى خود نگاه مى كنم، تا من از آنجا به پايين نيامده ام، هيچ كس را به آنجا راه ندهيد".
لَقَدْ كَانَ لِسَبَإ فِي مَسْكَنِهِمْ آَيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِين وَشِمَال كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (۱۵ )فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُل خَمْط وَأَثْل وَشَيْء مِنْ سِدْر قَلِيل (۱۶ )ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ (۱۷ ) وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آَمِنِينَ (۱۸ )فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّق إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَات لِكُلِّ صَبَّار شَكُور (۱۹ )
اكنون از قوم "سَبأ" ياد مى كنى، آنان مردمى بودند كه در "يمن" زندگى مى كردند، خاك "يمن" حاصلخيز بود، امّا در آنجا رودخانه بزرگى وجود نداشت، باران هاى سيلابى در كوهستان ها مى باريد و آب آن در دشت ها به هدر مى رفت. مردمى كه در آنجا زندگى مى كردند به اين فكر افتادند تا از اين سيلاب ها استفاده كنند، آنان سدّ خاكىِ بزرگى ساختند كه نام آن، سد "مِارِب" بود.
با استفاده از آب اين سد، آن ها توانستند باغ هاى بسيار زيبا و كشتزارهاى پربركت در دو طرف مسير رودخانه اى كه به سد مى رسيد، ايجاد كنند. روستاهاى آنان، تقريباً به هم وصل بود و سايه درختان، دست به دست هم داده بود، ميوه هاى فراوان بر شاخسار آن درختان ظاهر شده بود، ميوه هاى رسيده روى زمين مى افتادند، اگر در فصل ميوه، كسى سبدى بر روى سر خود مى گذاشت و از زير درختان مى گذشت، طولى نمى كشيد كه سبد ميوه او پر مى شد.[۱۴۱]
وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۲۰ ) وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَان إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالاَْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْء حَفِيظٌ (۲۱ )
اكنون مى خواهى درباره شيطان برايم سخن بگويى، حقيقت بزرگى را آشكار كنى، مى خواهى به من بفهمانى كه هرگز مجبور به پيروى از شيطان نيستم !
درست است كه گروه زيادى از انسان ها از شيطان پيروى كردند، امّا آنان به اختيار خود، چنين كردند، آنان مجبور به اين كار نبودند، قدرت داشتند كه راه حقّ را انتخاب كنند، شيطان بر آنان هيچ تسلّطى نداشت !
آرى، شيطان گمان خود را درباره كافران درست يافت. وقتى تو آدم(عليه السلام) را خلق كردى او در بهشت بود، آن روز، شيطان در جمع فرشتگان بود، تو از فرشتگان و شيطان خواستى بر آدم(عليه السلام) سجده كنند، همه سجده كردند امّا شيطان نافرمانى كرد، تو او را از درگاه خود راندى، آن روز شيطان قسم ياد كرد كه انسان ها را گمراه كند.
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّة فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الاَْرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْك وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِير (۲۲ ) وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَالْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (۲۳ )
مردم مكّه بُت ها را مى پرستيدند و آن ها را شريك تو مى دانستند و مى گفتند: "اين بُت ها در آفرينش جهان به خدا كمك كرده اند و در درگاه خدا مى توانند شفاعت كنند".
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى به آنان چنين بگويد: اى مردم ! اين بُت هايى را كه شما مى پرستيد، هرگز نمى توانند گره از كار شما بگشايند، زيرا آنان ذرّه اى را در آسمان ها و زمين در اختيار ندارند. اين بُت ها شريك خدا نيستند. اين بُت ها در آفرينش جهان، هيچ كمكى به خدا نكرده اند.
* * *
قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَال مُبِين (۲۴ )
در كتاب طبيعت، هزاران آيه و نشانه قدرت تو وجود دارد، كافى است كه انسان چشم باز كند و به اين آيه ها دقّت كند، هر كس كه با فطرت پاك خود به آسمان ها و زمين بنگرد، هدفمندى جهان هستى را متوجّه مى شود و مى فهمد كه اين جهان خالقى دانا و توانا دارد، خدايى يگانه و مهربان !
آرى، تو به همه انسان ها، نور عقل و فطرت داده اى تا بتوانند راه سعادت را پيدا نمايند.
اگر از اين انسان ها پرسيده شود: "چه كسى روزى شما را از آسمان ها و زمين مى رساند"، فطرت آنان، پاسخ را به خوبى مى داند و در جواب مى گويند: "خداى يگانه به ما روزى مى دهد". اين نور فطرتى است كه تو در نهاد انسان ها قرار دادى. تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى همين سؤال را از بُت پرستان بپرسد.
قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۲۵ )
از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به بُت پرستان بگويد: "من مسئول كارهاى شما نيستم، شما هم مسئول كارهاى من نيستيد".
آرى، تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به سوى مردم فرستادى تا آنان را به بهشت بشارت بدهد و از عذاب روز قيامت بترساند، وظيفه اوست كه پيام تو را به مردم برساند، او فقط مأمور به وظيفه است، نه ضامن نتيجه !
از او مى خواهى تا قرآن را براى مردم بخواند و آنان را به سوى حقّ راهنمايى كند، اگر در اين ميان، عدّه اى از قبول حقّ سر باز زدند و راه گمراهى را برگزيدند، هرگز محمّد(صلى الله عليه وآله)مسئول آنان نيست، آنان به اختيار خود راه شيطان را انتخاب كرده اند و سزاى آن را هم خواهند ديد.
قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ (۲۶ )
تو در روز قيامت همه انسان ها را زنده مى كنى و بر اساس حق، بين آنان داورى مى كنى. تو داورى آگاه و دانا هستى و به همه چيز آگاهى دارى !
آرى، آن روز، حكومت و فرمانروايى از آن توست، مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام داده اند در بهشتى كه سرشار از نعمت است جاى مى دهى، امّا كافرانى كه قرآن تو را دروغ شمردند، به عذاب گرفتار مى سازى.
* * *
قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكَاءَ كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۲۷ )
از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به بُت پرستان چنين بگويد: بُت هايى كه شما آن ها را شريك خدا گرفته ايد به من نشان دهيد، آيا آنان شايستگى دارند كه شريك خدا باشند؟
هرگز.
اين بُت ها قطعه اى از چوب يا سنگ بيشتر نيستند. آن ها موجوداتى بى جان هستند كه هيچ كارى نمى توانند انجام دهند.
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (۲۸ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت همه مردم فرستادى تا آنان را به بهشت بشارت بدهد و از عذاب جهنّم بترساند، امّا بيشتر مردم اين را نمى دانند.
دين اسلام، براى همه زمان ها و مكان ها مى باشد، او آخرين پيامبر توست و دين او، كامل ترين دين ها. تو وعده دادى كه هرگز قرآن تحريف نخواهد شد، پس اين قرآن تا روز قيامت، راه سعادت را به انسان ها نشان مى دهد.
* * *
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۲۹ ) قُلْ لَكُمْ مِيعَادُ يَوْم لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ (۳۰ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى بُت پرستان از روز قيامت سخن مى گفت، بُت پرستان بارها به او گفتند: "اگر راست مى گويى، بگو بدانيم اين قيامتى كه تو وعده مى دهى، كى فرا مى رسد".
در اينجا از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين جواب بدهد: "وعده شما روز مشخّصى است. شما هرگز نمى توانيد آن روز را ساعتى پيش و پس كنيد".
آرى، شايد قيامت نزديك باشد، همه بايد خود را براى روز قيامت آماده كنند، تو زمان قيامت را از همه پنهان داشته اى تا هيچ كس خود را در امان نبيند و قيامت را دور نداند، انسانى كه همواره شيفته دنيا مى شود، بهتر است نداند قيامت چه زمانى است، اين براى سعادت او بهتر است، زيرا هر لحظه كه به ياد قيامت مى افتد، آن را نزديك مى بيند.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآَنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْض الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (۳۱ ) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (۳۲ )وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الاَْغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۳۳ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى بُت پرستان قرآن را مى خواند و از آنان مى خواست از بُت پرستى دست بردارند، محمّد(صلى الله عليه وآله) به آنان خبر داد كه تو پيش از اين كتاب هاى ديگرى (مانند تورات و انجيل) نازل كردى، همه كتاب هاى آسمانى مردم را از بُت پرستى نهى كرده اند. قرآن هم ادامه دهنده همان كتاب هاى آسمانى است و براى همين همه را به يكتاپرستى فرا مى خواند.
عدّه اى از مردم مكّه به محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان آوردند، امّا بزرگان مكّه با آن كه حقّ را شناختند و مى دانستند قرآن، معجزه است، ايمان نياوردند، آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين گفتند: "ما هرگز به قرآن تو ايمان نمى آوريم، همچنين ما به كتاب هايى كه قبل از قرآن بوده است، اعتقادى نداريم".
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَة مِنْ نَذِير إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (۳۴ ) وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (۳۵ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى رستگارى مردم فرستادى تا آنان را از جهل و نادانى نجات دهد. محمّد(صلى الله عليه وآله) از مردم خواست تا بُت پرستى را رها كنند، امّا ثروتمندان مكّه با او دشمنى كردند و به او ايمان نياوردند.
آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: "براى چه ما را از عذاب مى ترسانى؟ خدا به ما ثروت زيادى داده است، اين نشانه آن است كه خدا ما را دوست دارد، خدا هرگز دوستان خود را عذاب نمى كند، آبادى دنياى ما، دليل آبادى آخرت ما است".
اكنون تو با محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين سخن مى گويى: اى محمّد ! من پيامبران را براى مردم فرستادم تا آنان را از عذاب من بترسانند، امّا ثروتمندان با پيامبران دشمنى كردند و به آنان گفتند: "ما به رسالت شما، كافر هستيم، ثروت و فرزندان ما بيش از شماست و اين نشان مى دهد كه خدا ما را دوست دارد و هرگز عذاب نخواهيم شد".
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (۳۶ ) وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آَمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آَمِنُونَ (۳۷ )وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آَيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (۳۸ ) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْء فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (۳۹ )
آيا ثروت ثروتمندان، نشانه آن است كه تو آنان را دوست دارى؟ اگر چنين است پس چرا بيشتر پيامبران تو در فقر زندگى مى كردند؟
اكنون مى خواهى پاسخ اين سؤال را بدهى، از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا به آنان چنين بگويد:
خدا به هر كس بخواهد، روزى فراوان مى دهد و هر كس را كه بخواهد، تنگ روزى مى كند، ثروت يا فقر، هيچ ربطى به دوستى خدا ندارد ولى بيشتر مردم اين را نمى دانند.
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ (۴۰ ) قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (۴۱ )
مردم مكّه مشرك بودند و فرشتگان را شريك خدا مى دانستند، اين عقيده باطلى بود.
تو هيچ شريكى ندارى، فرشتگان مأموران تو هستند و تو درباره كارهايى كه انجام مى دهند، از آنان سؤال مى كنى.
چگونه ممكن است فرشتگان، شريك تو باشند و تو از آنان سؤال كنى؟
فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْض نَفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ (۴۲ )
روز قيامت، روز سختى براى مشركان خواهد بود، هيچ كس آنان را يارى نخواهد كرد، آن روز ديگر نمى توانند به يكديگر سود و زيانى برسانند، آنان جهنّم را دروغ مى شمردند و مى گفتند وقتى مرگ سراغ ما بيايد، ديگر زنده نمى شويم.
امّا روز قيامت فرا مى رسد و تو همه آنان را زنده مى كنى، فرشتگان زنجيرهاى آهنين بر گردن آن ها مى اندازند و آن ها را با صورت بر روى زمين مى كشانند و به سوى جهنّم مى برند.[۱۵۲] وقتى آنان آتش سوزان جهنّم را مى بينند، هراسان مى شوند و صداى ناله آنان بلند مى شود، آن وقت است كه تو به آنان مى گويى: "بچشيد عذاب آتشى را كه آن را دروغ مى پنداشتيد".
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آَيَاتُنَا بَيِّنَات قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آَبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرًى وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (۴۳ )
بزرگان مكّه از بُت پرستى دفاع مى كردند، آنان بُت هايى را شريك تو قرار داده بودند و مردم را به پرستش آن بُت ها تشويق مى كردند و آنان را از راه تو گمراه مى كردند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) با آنان بارها سخن گفت ولى آنان حقّ را انكار كردند، زيرا آنان منافع خود را در بُت پرستى مردم مى ديدند، پول، ثروت و رياست آن ها در گرو بُت پرستى بود.
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) براى آنان قرآن مى خواند، آنان به مردم چنين مى گفتند: "اين مرد فقط مى خواهد شما را از دين نياكان شما بازدارد، اين قرآن هم ساخته و بافته ذهن اوست، او دروغ مى گويد، او هرگز فرستاده خدا نيست".
وَمَا آَتَيْنَاهُمْ مِنْ كُتُب يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِير (۴۴ ) وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آَتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (۴۵ )
به راستى چرا آنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغگو خواندند؟
دروغگو كسى است كه بر خلافِ حقيقت سخن بگويد. محمّد(صلى الله عليه وآله) بر خلافِ كدام حقيقت سخن گفته است؟
آيا آنان حقيقت را مى دانند؟
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّة إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَاب شَدِيد (۴۶ )
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به مردم مكّه چنين بگويد: "اى مردم ! من به شما يك پند مى دهم و آن اين است كه دو نفر، دو نفر يا يك نفر، يك نفر در امر دين براى خدا به پاخيزيد، سپس انديشه كنيد تا براى شما معلوم شود كه پيامبر شما ديوانه نيست، او شما را از عذاب سختى كه در پيش روى شماست، آگاه مى سازد و مى ترساند".
* * * اين آيه از سه مرحله سخن مى گويد:
قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ (۴۷ )
در آيه ۲۳ سوره شورى به محمّد(صلى الله عليه وآله) فرمان دادى تا به مردم چنين بگويد: "براى اين رسالت از شما مزدى نمى خواهم جز اين كه خاندان مرا دوست بداريد".
محمّد(صلى الله عليه وآله) آن آيه را براى مردم مكّه خواند، آنان وقتى آن آيه را شنيدند با خود گفتند: "محمّد(صلى الله عليه وآله) بُت هاى ما را خدايان دروغين مى پندارد، او مى گويد بت هاى ما در روز قيامت در آتش خواهند سوخت، او اين گونه از خدايان ما بدگويى مى كند، ولى به ما مى گويد كه خاندان او را دوست بداريم".
اكنون تو اين آيه را نازل مى كنى و از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "اى مردم ! آن پاداشى كه از شما خواسته ام به نفع خود شماست. بدانيد كه پاداش من با خداست و او بر هر چيزى آگاه است".
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (۴۸ )
بُت پرستان از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى پرسيدند كه اين قرآن را از كجا آورده است؟ آنان كه مجذوب قرآن شده بودند مى خواستند بدانند چه كسى به محمّد(صلى الله عليه وآله) اين سخنان را آموخته است؟
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى كه به آنان چنين بگويد: "اى مردم ! بدانيد خداى يگانه كه از همه چيز باخبر است، قرآن را به قلب من وحى مى كند".
* * *
قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ (۴۹ )
بُت پرستان با محمّد(صلى الله عليه وآله) دشمنى كردند، او را ديوانه خواندند، سنگ به او پرتاب كردند و خاكستر بر سرش ريختند، يارانش را شكنجه نمودند، امّا محمّد(صلى الله عليه وآله) دست از آرمان خود برنداشت.
محمّد(صلى الله عليه وآله) با همه سختى ها و مشكلات، باز هم مردم را به سوى يكتاپرستى فرا مى خواند و براى آنان قرآن مى خواند، گروهى از مردم جذب زيبايى هاى قرآن مى شدند و به او ايمان مى آوردند.
بعضى از بزرگان مكّه به دوستان خود گفتند: "چاره اى نيست بايد صبر كنيم، دير يا زود محمّد مى ميرد، وقتى او مُرد، قرآن او هم نابود مى شود".
قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبَِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (۵۰ )
بُت پرستان به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: "اى محمّد ! چرا تو دين ما را رها كردى؟ چرا از پرستش بُت ها دست كشيده اى؟ به راستى كه تو گمراه شده اى".
اكنون به محمّد(صلى الله عليه وآله) فرمان مى دهى تا به آنان بگويد: "اى مردم ! اگر گمراه شوم از طرف خود گمراه شده ام و اگر راه هدايت يابم به وسيله وحى است كه خدا برايم مى فرستد به راستى كه خداى من شنوا و به بندگان خود نزديك است".
با اين سخن آنان فهميدند كه محمّد(صلى الله عليه وآله) هر چه دارد از وحيى دارد كه بر او نازل مى شود، اگر تو او را به حال خود رها كنى، گمراه مى شود، امّا تو قرآن را بر قلب او نازل كردى و اين گونه راه هدايت را به او نشان دادى، محمّد(صلى الله عليه وآله)هرگز گمراه نمى گردد، زيرا حقيقت قرآن در قلب اوست و قرآن، همان هدايت واقعى است.
وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَان قَرِيب (۵۱ ) وَقَالُوا آَمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِنْ مَكَان بَعِيد (۵۲ )وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكَان بَعِيد (۵۳ ) وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكّ مُرِيب (۵۴ )
بُت پرستان محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديوانه خطاب كردند و او را جادوگر و دروغگو خواندند و با او دشمنى هاى زيادى كردند، امّا تو به آنان فرصت دادى، سرانجام مهلت آنان تمام مى شود و مرگ به سراغ آنان مى آيد تو فرشتگان را به سويشان مى فرستى تا جان آنان را بگيرند. در آن لحظه، پرده ها از جلو چشمانشان كنار مى رود و عذاب تو را مى بينند.
از آن لحظه آنان، براى محمّد(صلى الله عليه وآله) سخن مى گويى: "اگر ببينى آنان چه حال اسفناكى دارند، وقتى كه فريادشان از ترس عذاب بلند مى شود، آنان مى خواهند فرار كنند، امّا هيچ راه فرارى برايشان نيست و فرشتگان آنان را از جايى كه انتظارش را نداشتند مى گيرند".
لحظه مرگ براى آن بُت پرستان لحظه سختى است، آنان به فرشتگان مى گويند: "ما به قرآن ايمان آورديم"، امّا اين ايمان آنان ارزشى ندارد.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۳۵ قرآن مى باشد.
۲ - "فاطر" به معناى "آفريننده" مى باشد، در آيه اول چنين مى خوانيم: "حمد براى خدايى است كه آفريننده آنچه در آسمان ها و زمين است، مى باشد". به همين دليل اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: فرشتگان و مأموريت آنان در جهان، چگونگى خلقت انسان، پرهيز از فتنه هاى شيطان، قيامت، نشانه هاى قدرت خدا در طبيعت، هلاكت كافران با عذاب آسمانى...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَة مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۱ ) مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَة فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۲ )
حمد و ستايش براى توست كه آفريننده آنچه در آسمان ها و زمين است، هستى و فرشتگان را پيام آوران خود گرداندى و به فرشتگان دو يا سه يا چهار بال عطا كردى، تو هر چه بخواهى در جهان آفرينش مى افزايى و به هر كارى
توانا هستى.
تو جهان را بر اساس رحمت و مهربانى خود آفريدى، تمام رحمت ها و نعمت ها در دست توست، هر كس را شايسته ببينى از رحمت خود بهره مند مى كنى، اگر همه جهانيان دست به دست هم بدهند تا درِ رحمتى را كه بر روى من گشودى، ببندند، نمى توانند كارى از پيش ببرند، اگر تو هم درِ رحمتى را بر روى من ببندى، اگر همه جهانيان جمع شوند و بخواهند آن را باز كنند، نمى توانند كارى كنند. تو خدايى توانا و فرزانه هستى، همه كارهاى تو از روى حكمت است.