کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    سَبَأ: آيه ۲۱ - ۲۰

      سَبَأ: آيه ۲۱ - ۲۰


    وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (20 ) وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَان إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالاَْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْء حَفِيظٌ (21 )
    اكنون مى خواهى درباره شيطان برايم سخن بگويى، حقيقت بزرگى را آشكار كنى، مى خواهى به من بفهمانى كه هرگز مجبور به پيروى از شيطان نيستم !
    درست است كه گروه زيادى از انسان ها از شيطان پيروى كردند، امّا آنان به اختيار خود، چنين كردند، آنان مجبور به اين كار نبودند، قدرت داشتند كه راه حقّ را انتخاب كنند، شيطان بر آنان هيچ تسلّطى نداشت !
    آرى، شيطان گمان خود را درباره كافران درست يافت. وقتى تو آدم(عليه السلام) را خلق كردى او در بهشت بود، آن روز، شيطان در جمع فرشتگان بود، تو از فرشتگان و شيطان خواستى بر آدم(عليه السلام) سجده كنند، همه سجده كردند امّا شيطان نافرمانى كرد، تو او را از درگاه خود راندى، آن روز شيطان قسم ياد كرد كه انسان ها را گمراه كند.
    امّا شيطان از آينده باخبر نبود، نمى دانست كه آيا انسان ها به فريب ها و دسيسه هاى او گوش خواهند كرد يا نه؟ او قسم خورد در اين راه تلاش كند و فكر مى كرد كه در كارش موفّق خواهد شد.
    به هر حال، وقتى آدم(عليه السلام) زندگى خود را روى زمين آغاز نمود و نسل او زياد شد، شيطان كارش را آغاز نمود. گروه زيادى از انسان ها از او پيروى كردند و اينجا بود كه شيطان، گمان خود را راست و حقيقت يافت !
    روزى كه او از درگاه تو رانده شد، گمان كرد كه مى تواند گروه زيادى را گمراه كند و اين گمانش به حقيقت پيوست، فقط گروه اندكى از مؤمنان از او پيروى نكردند.
    تو به انسان اختيار داده اى، تو هرگز انسان را مجبور به ايمان نمى كنى، اين قانون توست، تو راه خوب و راه بد را به انسان نشان مى دهى و از او مى خواهى تا خودش، راهش را انتخاب كند، اينجا بود كه گروه زيادى راه گمراهى را انتخاب نمودند.

    * * *


    شيطان بر آنان هيچ تسلّطى نداشت، شيطان فقط مى توانست آنان را وسوسه كند، امّا چرا شيطان را در وسوسه كردن، آزاد گذاشتى؟
    تو مى خواستى به اين وسيله مؤمنان از كافران جدا شوند، مؤمنانى كه به آخرت ايمان داشتند، به وسوسه هاى او گوش نكردند، امّا كسانى كه به روز قيامت شك داشتند به اختيار خود به وسوسه شيطان گوش دادند و گمراه شدند، البتّه تو در عذاب گمراهان شتاب نكردى، به آنان فرصت دادى. تو بر همه اعمال و رفتارهاى آنان آگاه بودى. وقتى فرصتشان به پايان رسيد، عذاب خود را بر آنان نازل كردى.
    تو به شيطان مهلت دادى و او را در وسوسه گرى آزاد گذاشتى، امّا انسان را در مقابل او بى دفاع نگذاشتى، تو به انسان، نعمت عقل دادى و فطرت پاك و عشق به كمال را در وجودش قرار دادى و فرشتگانى را مأمور كردى كه الهام بخش انسان باشند و او را به سوى خوبى ها و زيبايى ها دعوت كنند، همچنين تو درِ توبه را به روى انسان باز نمودى.

    * * *


    شيطان، وسيله اى براى پيشرفت و تكامل انسان است، زيرا راهِ شكوفايى استعدادها، از ميان تضادها مى گذرد، اين يك قانون است. شيطان با وسوسه هايى كه مى كند سبب مى شود قدرت روحى انسان اوج بگيرد.
    روزى به كارگاه آجرپزى رفتم، من خيال مى كردم كه براى تهيّه آجر، مادّه اى مثل چسب به خاك اضافه مى كنند، امّا آن روز ديدم كه آنان گِل را قالب مى گيرند و به شكل آجر درمى آورند، سپس آن را در كوره آتش قرار مى دهند.
    آتشِ داغ سبب مى شود تا اين آجرها محكم و بادوام شوند، در واقع ارزشى كه آجر دارد به خاطر همين آتش است، هر آجرى كه به شعله آتش نزديك تر باشد محكم تر مى شود. اگر يك آجر، به آتش خيلى نزديك باشد، از بتن و سيمان هم محكم تر مى شود. اگر آجر ارزش دارد به دليل آتش است و اگر آتش نباشد، آجر با چند قطره باران، از بين مى رود، اصلاً تا آتش نباشد، آجر، آجر نمى شود.
    شيطان براى انسان مانند همان آتش است، اگر شيطان و وسوسه هاى او نباشد، انسان بودنِ انسان، معنا پيدا نمى كند. اگر شيطان نبود، ميدان مبارزه با بدى ها پديد نمى آمد و انسان از فرشتگان برتر نمى شد. زيبايى و شكوه انسان در اين است كه مى تواند راه خوب و بد را آزادانه انتخاب كند.
    اگر شيطان نبود، زمينه راه بد فراهم نمى شد، انسانى كه به وسوسه هاى شيطان گوش نمى كند و راه خوبى ها را انتخاب مى كند، مقام او از فرشتگان بالاتر مى رود.
    اگر شيطان نباشد، انسان ارزشى بالاتر از فرشتگان پيدا نمى كند، اگر شيطان نباشد، همه انسان ها، ميل به تقوا و زيبايى ها دارند، ولى آن تقوا، تقوا نيست، تقوا وقتي تقواست كه انسان ميان وسوسه شيطان و الهام فرشتگان يكى را انتخاب كند، شيطان او را به راه زشتى ها فرا مى خواند، فرشتگان او را به خوبى ها دعوت مى كنند، انسانى كه راه خوبى ها را انتخاب مى كند، اين تقواى واقعى است، اين همان انسانى است كه فرشتگان بر او سجده كردند.

    * * *


    روز غدير خم فرا رسيد، پيامبر از مردم براى على(عليه السلام) بيعت گرفت، او آن روز دست على(عليه السلام) را در دست گرفت با صداى بلند فرمود: "هر كس من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست". سپس پيامبر چنين دعا كرد: "خدايا ! هر كس على را دوست دارد تو او را دوست بدار ويارى كن و هر كس با على دشمنى كند با او دشمن باش و او را ذليل كن ".[142]
    پس از آن، همه با على(عليه السلام) بيعت كردند كه همواره از او اطاعت كنند و در راه دين خدا او را يارى كنند.
    جنّ هايى كه پيرو شيطان بودند، ديدند كه مردم چگونه با على(عليه السلام) بيعت مى كنند، به همين خاطر آن جنّ ها خاك بر سرهاى خود ريختند و از گمراهى مردم نااميد شدند. شيطان به آنان گفت:
    ــ چه شده است؟ چرا خاك بر سر خود مى ريزيد؟
    ــ امروز محمّد(صلى الله عليه وآله) گره در كار ما انداخت و ما تا روز قيامت نمى توانيم گره آن را بگشاييم. ما اميدوار بوديم بعد از مرگ محمّد(صلى الله عليه وآله)، مردم را از راه سعادت، گمراه كنيم، امّا مردم با على(عليه السلام) بيعت كردند.
    ــ نگران نباشيد. عدّه زيادى از اين مردم به من وعده اى داده اند. من گمان مى كنم كه آنان به وعده اى كه به من داده اند، عمل كنند.
    شيطان بايد صبر مى كرد، او گمان مى كرد كه عدّه زيادى از او پيروى خواهند كرد...

    * * *


    وقتى پيامبر از دنيا رفت، مردم با ابوبكر بيعت كردند و او را خليفه خود نمودند، آنان امام خود را رها كردند و از پندارهاى بى اساس پيروى كردند. آنان دور هم جمع شدند تا خليفه را تعيين كنند، سخن آنان اين بود: "اى مردم ، بياييد با كسى كه از همه ما پيرتر است بيعت كنيم ".[143]
    آيا سنّ زياد ، مى تواند ملاك انتخاب خليفه باشد ؟ چرا آنان به دنبال سنّت هاى غلط روزگار جاهليّت رفتند؟
    آنان به على(عليه السلام) چنين گفتند: "ابوبكر پيرمرد و ريش سفيد ماست و امروز شايستگى خلافت را دارد ، تو امروز با او بيعت كن ، وقتى كه پير شدى نوبت تو هم مى رسد ، آن روز ، هيچ كس با خلافت تو مخالفت نخواهد كرد".
    على(عليه السلام) آن روز، حدود سى سال داشت، مردم مى دانستند كه على(عليه السلام)همه خوبى ها و كمال ها را دارد ، امّا براى آنان ارزش ريش سفيد از همه خوبى ها بيشتر بود !
    با رحلت پيامبر، بار ديگر رسوم روزگار جاهليّت زنده شد و مردم از شيطان پيروى كردند و رهبرى جامعه را از مسير اصلى آن، منحرف كردند، آن روز، روز شادى شيطان بود. شيطان، همه ياران خود را جمع كرد، لباسى زيبا پوشيد، تاجى بر سر خود نهاد و به جنّ ها چنين گفت: "شادى كنيد زيرا ديگر اين مردم از خدا اطاعت نمى كنند".[144]
    آرى، آن روز گمان شيطان به حقيقت پيوست !
    بار ديگر آيه 20 اين سوره را مى خوانم: "شيطان، گمان خود را راست و حقيقت يافت و فقط گروه اندكى از مؤمنان از او پيروى نكردند".[145]



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۷: از كتاب تفسير باران، جلد نهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن