کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    سَبَأ: آيه ۱۹ - ۱۵

      سَبَأ: آيه ۱۹ - ۱۵


    لَقَدْ كَانَ لِسَبَإ فِي مَسْكَنِهِمْ آَيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِين وَشِمَال كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (15 )فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُل خَمْط وَأَثْل وَشَيْء مِنْ سِدْر قَلِيل (16 )ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ (17 ) وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آَمِنِينَ (18 )فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّق إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَات لِكُلِّ صَبَّار شَكُور (19 )
    اكنون از قوم "سَبأ" ياد مى كنى، آنان مردمى بودند كه در "يمن" زندگى مى كردند، خاك "يمن" حاصلخيز بود، امّا در آنجا رودخانه بزرگى وجود نداشت، باران هاى سيلابى در كوهستان ها مى باريد و آب آن در دشت ها به هدر مى رفت. مردمى كه در آنجا زندگى مى كردند به اين فكر افتادند تا از اين سيلاب ها استفاده كنند، آنان سدّ خاكىِ بزرگى ساختند كه نام آن، سد "مِارِب" بود.

    با استفاده از آب اين سد، آن ها توانستند باغ هاى بسيار زيبا و كشتزارهاى پربركت در دو طرف مسير رودخانه اى كه به سد مى رسيد، ايجاد كنند. روستاهاى آنان، تقريباً به هم وصل بود و سايه درختان، دست به دست هم داده بود، ميوه هاى فراوان بر شاخسار آن درختان ظاهر شده بود، ميوه هاى رسيده روى زمين مى افتادند، اگر در فصل ميوه، كسى سبدى بر روى سر خود مى گذاشت و از زير درختان مى گذشت، طولى نمى كشيد كه سبد ميوه او پر مى شد.[141]
    تو به آنان، اين نعمت هاى فراوان را دادى، امّا آنان دچار غفلت و غرور شدند و راه كفر را پيمودند. در ميان آنان گروهى از مؤمنان بودند و آن مردم را به راه راست فرا مى خواندند، امّا كسى به سخنان آنان توجّهى نمى كرد.
    آنان اگر مى خواستند از يك آبادى به آبادى ديگر بروند، نياز به هيچ زاد و توشه اى نداشتند، آب در همه جا بود و در هر فصلى، ميوه آن فصل هم يافت مى شد. كافى بود يك نفر بدون هيچ زاد و توشه اى با پاى پياده حركت كند، اگر او توان راه رفتن داشت، ديگر نياز به چيزى نداشت، مى توانست به راحتى از يك آبادى به آبادى ديگر برود. ثروتمندان از اين وضع ناراحت بودند و با خود مى گفتند: چرا فقيران هم مى توانند سفر كنند؟ در همه جاى دنيا، فقط كسى مى تواند سفر كند كه پول دارد و مى تواند خرج سفر را بدهد، چرا در سرزمين ما، فقيران هم مى توانند مانند ما به سفر بروند.
    آن ثروتمندان چنين گفتند: "خدايا سفر در اين سرزمين را سخت كن تا فقيران نتوانند مانند ما سفر كنند".
    آرى، آنان به جاى آن كه شكر اين نعمت ها را به جا آورند، دچار تنگ نظرى شدند!
    سرانجام تو فرمان دادى موش هاى صحرايى به ديواره آن سدّ خاكى حمله كنند و آن را از درون سست كنند، ناگهان باران شديدى باريد و سيلاب بزرگى حركت كرد و ديواره سد فرو ريخت و تمام آبادى ها، باغ ها و كشتزارهاى آنان را ويران كرد، قصرها و خانه هاى زيبا به زير آب فرو رفت.
    بعد از مدّتى از آن سرزمين آباد فقط بيابانى خشك و بى آب باقى ماند كه فقط سه درخت در آن مى روييد: درخت "اراك" كه ميوه بسيار تلخ داشت، درخت "شوره گز" و درخت سدر.
    اين سه درخت، نياز به آب كمى دارند و مى توانند در بيابان خشك، رشد كنند، هر جا كه اين سه درخت ديده شود، نشانه آن است كه آنجا بيابانى خشك است.
    اين سه درخت، ميوه اى كه انسان بتواند به عنوان غذا از آن استفاده كند، ندارند، از برگ سدر براى شستن موى سر و از چوب اراك براى تميز كردن دندان استفاده مى شود.
    درخت شوره گز با درخت گز، يكسان نيست، درخت شوره گز در بيابان هاى شوره زار رشد مى كند و فقط گل هاى آن، مصرف دارويى دارد، امّا از درخت گز، گزانگبين به دست مى آيد (گزانگبين، شيره اى شيرين و سفيد است كه با آن گز درست مى كنند. گز نوعى شيرينى است كه بيشتر در اصفهان توليد مى شود).
    اكنون درباره آنان چنين سخن مى گويى:

    * * *


    براى قوم سبا در محلّ زندگى آنان، نشانه اى از قدرت تو بود، دو باغ بزرگ و گسترده در راست و چپِ رودخانه اى بزرگ به آنان عطا كردى كه ميوه هاى فراوان از آن به دست مى آمد.
    مؤمنان به آنان مى گفتند: "از اين نعمت هايى كه خدا به شما داده بخوريد و شكر آن را به جا آوريد كه شهرى بسيار نيكو و پروردگارى آمرزنده داريد".
    ولى آنان سركشى كردند و سخن حقّ را نپذيرفتند، پس باران عجيبى از آسمان نازل كردى و سيلى ويرانگر به سوى آنان آمد. تو باغ هاى آنان را به باغ هايى با ميوه هاى تلخ و شوره گز تبديل كردى كه اندكى درخت سدر هم در آن مى روييد.
    اين كيفر كفران و ناسپاسى آنان بود، تا كسى كفران و ناسپاسى نكند، تو او را مجازات نمى كنى.
    به راستى تو چه نعمت بزرگى به آنان داده بودى ! ميان آنان و سرزمين هايى كه به آن بركت داده بودى، آبادى هايى قرار دادى، رفت و آمد آنان را آسان نمودى و به آنان گفتى: "شب ها و روزها، در اين راه ها، آسوده خاطر سفر كنيد".
    امّا آنان گفتند: "خدايا سفر را بر ما سخت كن تا فقيران نتوانند مانند ما سفر كنند"، آنان اين گونه به خود ظلم كردند. تو هم سيل ويرانگر را فرستادى و همه آبادى ها را نابود كرد. تو آنان را مايه عبرت ديگران قرار دادى. به راستى كه در اين داستان، درس هاى آموزنده اى براى بندگان شكيبا و شكرگزار توست.

    * * *


    از سرزمين "سبا" برايم سخن گفتى، وقتى اين ماجرا را خواندم به فكر فرو رفتم، گويا اين مثال سرزمين وجود من بود، تو به من استعدادها و غريزه هاى مختلفى دادى.
    من خودم را دوست دارم، تو اين غريزه را در من قرار دادى تا به كمال خود بينديشم. من فرزندم را دوست دارم، اگر چنين نبود، هيچ پدر و مادرى، فرزند ناتوان خود را با آن همه زحمت، بزرگ نمى كرد. تو شهوت به انسان دادى تا نسل بشر ادامه پيدا كند.
    خوددوستى، فرزنددوستى و شهوت، بد نيستند، من فقط بايد سدّى از تقوا در وجود خويش بسازم. آن وقت است كه مى توانم از هر آنچه تو به من دادى، استفاده صحيح كنم و باغ هاى زيبايى از علم و عمل به بار آورم.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۶: از كتاب تفسير باران، جلد نهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن