کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    احزاب : آيه ۳۷

      احزاب : آيه ۳۷


    وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَاقَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا (37 )
    تو در اين آيه با محمّد(صلى الله عليه وآله) سخن خويش را آغاز مى كنى و از او مى خواهى تا به ياد آورد زمانى را كه او با زيد سخن مى گفت. تو به زيد نعمت ايمان عطا كرده بودى و محمّد(صلى الله عليه وآله)هم او را از بردگى آزاد كرده بود. زيد نزد محمّد(صلى الله عليه وآله) آمد و به او خبر داد كه مى خواهد همسرش زينب را طلاق دهد. محمّد(صلى الله عليه وآله) به او بارها چنين فرموده بود: "همسرت را طلاق نده و از خدا بترس !".
    آرى، پيامبر تلاش مى كرد تا بين اين زن و شوهر، سازش ايجاد كند، امّا هرچه مى گذشت، تصميم آن دو براى طلاق بيشتر مى شد. پيامبر چيزى را در دل پنهان داشت، او تصميم گرفت اگر زيد همسرش را طلاق دهد براى جبران شكست روحى زينب، با زينب ازدواج كند، امّا او از سرزنش مردم نگران بود و سزاوار بود كه او از مخالفت با فرمان تو، بيمناك باشد.
    وقتى زيد، زينب را طلاق داد، تو زينب را به همسرى پيامبر درآوردى، هدف تو از اين فرمان اين بود كه براى مؤمنان در ازدواج با همسرِ پسرخوانده خود مشكلى وجود نداشته باشد. تو مى خواستى مؤمنان بدانند وقتى پسرخوانده آنان از همسرشان طلاق گرفت، ازدواج با آن همسر طلاق گرفته بر آنان حرام نيست. اين فرمان تو بود و فرمان تو بايد اجرا شود.

    * * *


    مناسب مى بينم در اينجا چند نكته را بنويسم:
    *نكته اوّل
    اگر پسرِ شخصى، زنش را طلاق بدهد، آن شخص نمى تواند با آن زن ازدواج كند، ازدواج يك مرد با زنِ پسرش، حرام است. اين قانون توست.
    مردم آن زمان تصوّر مى كردند كه پسرخوانده همانند پسر واقعى انسان است، امّا اين خرافه اى بيش نيست. در قانون تو، هرگز پسرخوانده مانند پسر واقعى نمى شود.
    خدا مى خواست اين سنّت غلط را بشكند، سنّتى كه در جامعه آن روز، ريشه دوانده بود و شكستن آن سنّت، نياز به كار بزرگى داشت، خدا مى دانست كه اگر از اين قانون فقط سخن بگويد، مردم به زودى آن را قبول نخواهند كرد، آنان سال هاى سال با اين خرافه زندگى كرده اند، اين خرافه جزئى از زندگى آنان شده است.
    اكنون فرصتى فراهم شده است تا خدا از محمّد(صلى الله عليه وآله) بخواهد با عمل خود اين سنّت را بشكند و نه با گفتار !
    وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) در شهر مكّه بود، زيد را پسرخوانده خود قرار داده بود، خيلى ها زيد را به نام "زيدبن محمّد" مى شناختند، وقتى زيد همسرش را طلاق داد و مدّت عِدّه زينب هم تمام شد، (وقتى زنى از شوهرش طلاق مى گيرد، چند ماه بايد صبر كند و بعد از آن، مى تواند ازدواج كند، به مدّتى كه يك زن بعد از طلاق، صبر مى كند، عِدّه مى گويند)، خدا به محمّد(صلى الله عليه وآله) فرمان داد تا با زينب ازدواج كند.
    اين گونه خدا به همه ثابت كرد كه پسرخوانده هرگز مانند فرزند واقعى انسان نيست.
    *نكته دوم
    چندين بار زيد نزد پيامبر آمد و به او خبر داد كه مى خواهد زينب را طلاق دهد، از آن جهت كه پيامبر، واسطه اين ازدواج بود، زيد نزد پيامبر مى آمد و به پيامبر خبر مى داد كه زينب با او ناسازگار است، گويا زينب هنوز خود را از قبيله اى سرشناس مى ديد و شوهرش را برده اى آزاد شده ! اين سبب شد كه زينب نتواند با زيد زندگى خوشى را داشته باشد، البتّه زيد هم قدرى اخلاقش در خانه تند بود.
    *نكته سوم
    در شب قدر، همه قرآن بر قلب پيامبر نازل شد، اين نزول به صورت رسمى نبود، بلكه مخصوص خود پيامبر بود. آن نازل شدنِ قرآن كه جنبه رسمى داشت و مردم با آن روبرو بودند، نزول تدريجى قرآن بود، يعنى قرآن در مناسبت هاى مختلف، يك آيه يا چند آيه آن نازل مى شد و پيامبر آن را براى مردم مى خواند.
    وقتى در شب قدر، همه قرآن بر قلب پيامبر نازل شد، پيامبر فهميد كه زينب از شوهرش جدا مى شود و خدا به او دستور ازدواج با زينب را مى دهد.
    اكنون كه زيد نزد پيامبر آمده است و به او خبر مى دهد كه مى خواهد زينب را طلاق دهد، پيامبر به فكر فرو مى رود، زمان آن فرمان خدا نزديك شده است ! به زودى زينب از شوهرش جدا مى شود و خدا از پيامبر خواهد خواست تا با زينب ازدواج كند، امّا چنين چيزى در جامعه آن روز، گناهى بزرگ محسوب مى شد ! گويا پيامبر با خود فكر مى كرد: "اگر من با زينب (پس از طلاق او) ازدواج كنم، مردم خواهند گفت پيامبر با عروسِ خود ازدواج كرده است ! آنان زيد را پسر من مى دانند و زينب را عروس من !".
    اينجا بود كه خدا به پيامبر فرمان داد از سخن مردم نهراسد و به فرمان او گوش فرا دهد، شكستن اين سنّت باطل از همه چيز مهم تر است.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۸: از كتاب تفسير باران، جلد نهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن