کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    احزاب : آيه ۵۸ - ۵۷

      احزاب : آيه ۵۸ - ۵۷


    إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا (57 )وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا (58 )
    در آيه قبل به مسلمانان فرمان دادى تا بر پيامبر صلوات بفرستند و قدردان اين نعمت بزرگ باشند كه تو به آنان دادى، اكنون در اين آيه، از نقطه مقابل آن سخن مى گويى و به كسانى كه پيامبر را اذيّت و آزار مى كنند، وعده آتش جهنّم مى دهى.
    اين سخن توست: "كسانى را كه من و پيامبر مرا اذيّت مى كنند، در دنيا و آخرت آنان را لعنت مى كنم و آنان را از رحمت خود دور مى كنم و براى آنان عذابى خواركننده، آماده كرده ام".
    تو خداى يگانه اى، هيچ كس نمى تواند تو را اذيّت كند، تو صفات و ويژگى هاى انسان ها را ندارى، انسان ها نمى توانند تو را اذيّت كنند و تو را به خشم آورند. پس منظور تو از اين سخن چيست؟
    معناى اين سخن اين است: هر كس پيامبر را اذيّت كند، تو را اذيّت كرده است، تو اين گونه به انسان ها هشدار مى دهى تا پيامبر را آزار ندهند و او را به خشم نياورند. هر كس پيامبر را آزار دهد، تو را آزار داده است.
    سپس در آيه بعد مى گويى: "كسانى كه مردان و زنان مؤمن را به خاطر كارى كه انجام نداده اند، آزار مى دهند و درباره آنان شايعه پراكنى مى كنند، بار بهتان و گناه آشكارى را به دوش مى كشند".
    آرى، تهمت زدن، يكى از گناهان بزرگ است، در روز قيامت كسانى را كه به مؤمنان تهمت مى زنند به عذاب سختى گرفتار خواهى ساخت، آتش سوزان جهنّم در انتظار آنان است.

    * * *


    آن شب را فراموش نمى كنم، شبى كه مهمان خانه دوست بودم و دور آن خانه زيبا طواف مى كردم. صدايى به گوشم رسيد. يكى در كنار من راه مى رفت و با صداى بلند چنين مى گفت: "خدايا ! تو لعنت كن آنانى كه خلفاى پيامبر تو را لعنت مى كنند".
    من اوّل به او توجّه نكردم، امّا او اين سخن را بارها و بارها تكرار كرد، گويا او مى خواست كه من اين دعا را بشنوم !
    او خيال مى كرد كه من دارم در حال طواف، زيارت عاشورا مى خوانم، براى همين جمله خود را بارها تكرار كرد. او نمى دانست كه من به عقيده برادران اهل سنّت در اين كشور احترام مى گذارم و هرگز در طواف، زيارت عاشورا را نمى خوانم. آرى ! هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد !
    نگاهى به او كردم، لبخندى زدم و به او سلام كردم. او جواب سلام مرا داد. به او گفتم آيا دوست دارى قدرى با هم گفتگوى علمى داشته باشيم. قبول كرد. كنارى رفتيم و گفتگوى ما آغاز شد، من گفتم:
    ــ برادر ! آيا قول مى دهى كه اين نشست ما، فقط يك گفتگوى علمى باشد.
    ــ بله. من از بحث علمى بسيار خوشحال مى شوم.
    ــ برادر ! تو در هنگام طواف چه دعايى مى خواندى؟
    ــ من اين دعا را مى خواندم: "خدايا ! هر كس كه خلفاى پيامبر را لعنت كند، تو آن ها را لعنت كن".
    ــ برادر ! منظور شما از خلفاى پيامبر كيست؟
    ــ منظور من، خليفه اوّل و دوم و سوم مى باشند كه بعضى ها آنان را لعنت مى كنند.
    ــ خوب، بگو بدانم چه كسانى آن ها را لعنت مى كنند؟
    ــ من شنيده ام كه شيعيان آنان را لعنت مى كنند.
    ــ برادر ! من مى خواهم مطلبى را براى شما بگويم، سخن من 3 مقدّمه دارد، آيا به همه سخن من گوش مى دهى؟
    ــ بله.
    ــ مقدّمه اوّل من اين است: قرآن مى گويد: "هر كس پيامبر را آزار دهد، خدا در دنيا و آخرت او را لعنت مى كند". آيا اين آيه را خوانده اى.
    ــ آرى، اين، آيه 57 سوره احزاب مى باشد.
    آيا قبول دارى اگر كسى پيامبر را خشمناك و غضبناك كند، او را آزار داده است.
    ــ آرى !
    ــ برادر ! مقدّمه دوم من را بشنو ! آيا اين حديث را شنيده اى كه پيامبر فرمود: "دخترم، فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است، هر كس او را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است".[118]
    ــ بله. اين حديث در كتاب هاى معتبر ما نقل شده است، اين حديث حتّى در كتاب "صحيح بخارى" هم آمده است و تو مى دانى كه "صحيح بخارى"، بهترين كتاب ما مى باشد.
    ــ يعنى اين حديث صحيح است و اشكالى ندارد؟
    ــ بله. حديث صحيح است.
    ــ و امّا مقدّمه سوم، در كتاب "صحيح بخارى" اين حديث نقل شده است كه وقتى فاطمه(عليها السلام) از ابوبكر ارث خود را طلب نمود، ابوبكر از پرداخت آن به فاطمه(عليها السلام) خوددارى كرد. به همين خاطر، فاطمه(عليها السلام) از ابوبكر خشمناك شد و ديگر فاطمه(عليها السلام)هرگز با ابوبكر سخن نگفت.[119]
    ــ خوب، حالا حرف اصلى تو چيست؟
    ــ اگر سه مقدّمه مرا قبول كردى. حالا من اين سه مقدّمه را كنار هم مى گذارم: فاطمه(عليها السلام) از ابوبكر خشمناك بود، هر كس فاطمه(عليها السلام) را آزار دهد، پيامبر را آزار داده است، هر كس پيامبر را آزار دهد، لعنت خدا براى اوست.
    ــ منظور تو از اين حرف ها چيست؟
    ــ من بيش از اين توضيح نمى دهم، تو خودت بنشين و فكر كن ! ببين به چه نتيجه اى مى رسى، اگر ما بعضى از ياران پيامبر را لعن مى كنيم، دليلش واضح است. من از كتاب هاى خود شما دليل آوردم. آنانى كه فاطمه(عليها السلام) را آزردند، خدا آن ها را لعنت كرده است !

    * * *


    پس از رحلت پيامبر، مردم با ابوبكر بيعت كردند، حوادث دردناكى براى خاندان پيامبر پيش آمد. چند ماه گذشت. فاطمه(عليها السلام) در بستر بيمارى افتاد، ابوبكر و عمر تصميم گرفتند به عيادت فاطمه(عليها السلام) بروند. آنان به على(عليه السلام) خبر دادند و قرار شد نزد فاطمه(عليها السلام) بروند.
    ابوبكر و عُمَر وارد خانه فاطمه(عليها السلام) شدند . سلام كردند و نشستند، فاطمه(عليها السلام) به آرامى ، جواب سلام آن ها را داد و روى خود را برگرداند .[120]
    عُمَر نگاهى به ابوبكر كرد و از او خواست تا سخن خود را آغاز كند .
    ابوبكر چنين گفت: "اى فاطمه ! اى عزيز دل پيامبر ، تو مى دانى كه من تو را بيش از دخترم ، عايشه دوست دارم".[121]
    امّا فاطمه(عليها السلام) جوابى نداد، ابوبكر گفت: "اى دختر پيامبر !آيا مى شود ما را ببخشى ؟".[122]
    فاطمه(عليها السلام) همان طور كه روى خود را به ديوار كرده بود، فرمود: "آيا تو حرمت ما را نگاه داشتى تا من تو را ببخشم ؟"[123]
    ابوبكر سر خود را پايين انداخت، فاطمه(عليها السلام) به آنان چنين فرمود:
    ــ شما به اينجا آمده ايد چه كنيد ؟
    ــ ما آمده ايم به خطاى خود اعتراف كنيم و از تو بخواهيم كه ما را ببخشى .
    ــ آيا شما از پيامبر شنيديد كه فرمود: "فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم ، هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟"
    ــ آرى ، اى دختر پيامبر ! ما اين حديث را از پيامبر شنيديم .
    ــ شكر خدا كه شما به اين سخن اعتراف كرديد .
    فاطمه(عليها السلام) دست هاى ناتوان خود رابه سوى آسمان گرفت و روى خود را به سوى آسمان كرد و از سوز دل چنين فرمود: "بارخدايا ! تو شاهد باش ، اين دو نفر مرا آزار دادند و من از آن ها راضى نيستم ".[124]
    سپس رو به آن ها كرد و فرمود: "به خدا قسم ! هرگز از شما راضى نمى شوم ، من منتظر هستم تا به ديدار پدرم بروم و شكايت شما را به او كنم ".[125]

    * * *


    مگر ابوبكر و عمر چه كرده بودند كه فاطمه(عليها السلام) با آنان چنين برخورد كرد؟
    وقتى پيامبر از دنيا رفت، مردم با ابوبكر بيعت كردند، چند روز گذشت، ابوبكر عُمر را فرستاد تا على(عليه السلام) را براى بيعت به مسجد بياورد.
    عُمر در حالى كه شعله آتشى را در دست داشت به سوى خانه فاطمه(عليها السلام) آمد، او فرياد مى زد: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" .[126]
    چند نفر جلو آمدند و گفتند:
    ــ در اين خانه فاطمه و حسن و حسين هستند .
    ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را آتش مى زنم .[127]
    هيچ كس جرأت نداشت مانع كار عُمر شود ، سرانجام او نزديك شد و شعله آتش را به هيزم ها گذاشت ، آتش شعله كشيد . درِ خانه، نيم سوخته شد . او جلو آمد و لگد محكمى به در زد .[128]
    فاطمه(عليها السلام) پشت در ايستاده بود... صداى ناله فاطمه(عليها السلام) بلند شد . عمر درِ خانه را محكم فشار داد ، صداى ناله فاطمه(عليها السلام)بلندتر شد . ميخِ در كه از آتش، داغ شده بود در سينه فاطمه(عليها السلام)فرو رفت .[129]
    فرياد فاطمه(عليها السلام) در فضاى مدينه پيچيد: "بابا ! يا رسول الله ! ببين با دخترت چه مى كنند... ".[130]



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵۹: از كتاب تفسير باران، جلد نهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن