سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۵۷. کتاب تفسير باران، جلد هفتم | |
تعداد بازديد : | ۱۳۹ |
موضوع: | تفسير قرآن |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دوم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | تفسير قرآن، سوره انبياء، حج، مومنون، نور، فرقان. |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
شما در حال خواندن جلد هفتم كتاب "تفسير باران" مى باشيد، من تلاش كرده ام تا براى شما به قلمى روان و شيوا از قرآن بنويسم، همان قرآنى كه كتابِ زندگى است و راه و رسم سعادت را به ما ياد مى دهد.
خدا را سپاس مى گويم كه دست مرا گرفت و مرا كنار سفره قرآن نشاند تا پيام هاى زيباى آن را ساده و روان بازگو كنم و در سايه سخنان اهل بيت(عليهم السلام) آن را تفسير نمايم.
اميدوارم كه اين كتاب براى شما مفيد باشد و شما را با آموزه هاى زيباى قرآن، بيشتر آشنا كند.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و شماره آن در قرآن ۲۱ مى باشد.
۲ - "انبياء" به معناى "پيامبران" مى باشد، در اين سوره به زندگى ۱۶ پيامبر اشاره شده است و به همين خاطر به اين نام خوانده شده است.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: روز قيامت، حساب و كتاب در آن روز، پرهيز از بُت پرستى، نشانه هاى قدرت خدا، داستان پيامبران، اميد و بيم، فروتنى و تواضع...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَة مُعْرِضُونَ (۱ ) مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْر مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَث إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ (۲ ) لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (۳ ) قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۴ )
روز رسيدگى به حساب مردم در پيش است، روز قيامت قطعاً فرا مى رسد و همه در پيشگاه تو براى حسابرسى حاضر مى شوند. محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم مكّه را از عذاب آن روز مى ترساند، امّا آنان به سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله) گوش ندادند و به روز قيامت ايمان نياوردند.
هر وقت محمّد(صلى الله عليه وآله) آيه تازه اى از قرآن براى آنان مى خواند، آنان با بى تفاوتى از كنار آن مى گذشتند و آن را به شوخى مى گرفتند، دل هاى آنان شيفته دنيا بود و سرگرم دنياى خود شده بودند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم قرآن مى خواند، گروهى از آنان به قرآن علاقه مند شده بودند و دوست داشتند تا قرآن را بشنوند، كافران آهسته به آنان مى گفتند: "چرا مى خواهيد قرآن را بشنويد؟ محمّد انسانى مانند ما مى باشد، شما كه مى دانيد او جادوگر است پس چرا نزد او مى رويد؟ چرا به سخنش گوش مى دهيد".
بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَام بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآَيَة كَمَا أُرْسِلَ الاَْوَّلُونَ (۵ ) مَا آَمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَة أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ (۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى كافران قرآن مى خواند و از حوادث روز قيامت مى گفت: "روزى كه خورشيد خاموش مى شود، كوه ها متلاشى مى شوند، درياها به جوش مى آيند، آتش جهنّم برافروخته مى گردد...".
وقتى كافران اين سخنان را مى شنيدند، مى گفتند: "محمّد خواب پريشان ديده است كه اين سخنان را مى گويد، اينها را خودش ساخته است. او يك شاعر است، اگر راست مى گويد معجزه اى براى ما بياورد، همان گونه كه پيامبران قبل براى مردم معجزه مى آوردند".
آرى، امّت هاى قبل هم از پيامبران معجزه خواستند، وقتى پيامبران براى آن ها آن معجزه را آوردند، آنان باز ايمان نياوردند، آن وقت بود كه تو عذاب را نازل كردى و همه آنان را نابود كردى.
وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (۷ )
كافران به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: "اى محمّد ! خدا بالاتر از آن است كه يك انسان را به پيامبرى بفرستد، اگر خدا مى خواست پيامبر بفرستد، حتماً فرشته اى را مى فرستاد".
تو از پيامبر خواستى تا به آنان چنين جواب دهد: "من اوّلين پيامبر خدا نيستم، قبل از من پيامبران زيادى بوده اند كه از طرف خدا براى هدايت مردم آمده اند، آنان همه انسان بوده اند، از اهل ذكر سؤال كنيد".
تو از كافران مى خواهى تا از "اهل ذكر" سؤال خود را بپرسند، سؤال كافران اين است: "آيا قبل از اين، خدا انسانى را به پيامبرى برگزيده است؟".
وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ (۸ )
بُت پرستان دوست داشتند تو فرشتگان را به عنوان پيامبر به زمين بفرستى، سخن آنان اين بود: "پيامبر نبايد غذا بخورد، پيامبر بايد عمر جاويدان داشته باشد. اگر خدا فرشته اى را به پيامبرى مى فرستاد، حتماً به او ايمان مى آورديم".
حكمت تو در اين بود كه بندگان برگزيده خود را به مقام پيامبرى رساندى و آنان را الگوى همه قرار دادى. هيچ كدام از پيامبران، فرشته نبودند و عمر جاويدان نداشتند.
* * *
ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْنَاهُمْ وَمَنْ نَشَاءُ وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ (۹ ) لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (۱۰ )وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَة كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آَخَرِينَ (۱۱ )
تو به پيامبران وعده دادى كه دشمنان آنان را نابود كنى، به وعده ات وفا كردى، ابتدا پيامبران خود را نجات دادى و سپس عذاب را بر كافران فرود آوردى و آنان را از بين بردى.
تو قرآن را نازل كردى و در آن از ويژگى هاى كافران مكّه سخن گفتى، آنان مانند امّت هاى قبل لجاجت كردند و تصميم گرفتند ايمان نياورند.
به راستى چرا آنان به عاقبت خود فكر نمى كنند؟ چرا از گذشتگان پند نمى گيرند؟ چه بسيار شهرهايى را نابود كردى كه اهل آن ستمگر بودند و بر كفر خود اصرار داشتند.
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ (۱۲ ) لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ (۱۳ )قَالُوا يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ (۱۴ ) فَمَا زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ (۱۵ )
كافران پيامبران تو را دروغگو مى خواندند، پيامبران به آنان هشدار مى دادند كه از عذاب آسمانى بترسند، امّا آنان، پيامبران را مسخره مى كردند. آنان به زندگى پر زرق و برق و خانه هاى خود دل بسته بودند و به آن فخر مى فروختند.
وقتى آنان نشانه هاى عذاب تو را ديدند، پا به فرار گذاشتند، شايد نجات پيدا كنند، فرشتگانى كه مأمور عذاب بودند به آن ها گفتند: "فرار نكنيد ! به زندگى پر ناز و نعمت خود برگرديد، ببينيد كه آن خانه ها چگونه نابود شد. به خانه هايتان برگرديد شايد كسى از شما سؤال كند كه چرا خانه هايتان ويران شده است، برگرديد به آنان جواب بدهيد".
آنان در جواب گفتند: "واى بر ما كه كافر و ستمكار بوديم"، آنان وقتى عذاب را ديدند از خواب غفلت بيدار شدند، امّا ديگر دير شده بود. آنان پيوسته "واى بر ما !" را زمزمه مى كردند تا اين كه تو همه آن ها را ريشه كن كردى و صداى آنان را خاموش نمودى، آرى، پشيمانى در وقتى كه عذاب فرا رسد، هيچ سودى ندارد.
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ (۱۶ )
آسمان و زمين و آنچه بين آن هاست را بيهوده نيافريدى، آفرينش اين جهان از روى حكمت بوده است تا دليلى براى قدرت و عظمت تو باشد.
تو دوست دارى تا بندگانت به اين جهان نگاه كنند و در آن بينديشند تا به قدرت تو پى ببرند و به يكتايى تو ايمان آورند و شكرگزار نعمت هايى باشند كه تو به آنان عطا كرده اى.
* * *
لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ (۱۷ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را فرستادى تا مردم را از بُت پرستى برهاند و آنان را به يكتاپرستى فرا خواند. آنان تو را به عنوان خدا قبول داشتند، امّا در مقابل بت ها سجده مى كردند.
آنان سه بُت را بيش از همه احترام مى گرفتند و آن سه بُت را دختران تو مى دانستند:
عُزّى: سنگى صاف و سياه بود.
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (۱۸ )
تو حقّ را براى مردم آشكار كردى، تو به وسيله حق، باطل را سركوب مى كنى و باطل نابود مى شود، واى بر آن مردمى كه به تو نسبت هاى ناروا مى دهند.
اين قانون توست: تو نمى گذارى حقيقت بر مردم مخفى بماند، حقّ را براى او آشكار مى كنى، پس از آن ديگر اختيار با خودش است، يا حقّ را مى پذيرد يا آن را انكار مى كند.
همه كسانى كه راه كفر را در پيش گرفتند، حقّ را شناختند و آن را انكار كردند، تو نمى گذارى انسان در جهالت و نادانى بماند، راه را به او نشان مى دهى، در قلب او حقّ را وارد مى كنى و او حقيقت را مى شناسد.
وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ (۱۹ )يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ (۲۰ ) أَمِ اتَّخَذُوا آَلِهَةً مِنَ الاَْرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ (۲۱ )
تو به چيزى نياز ندارى، تو هميشه بى نياز هستى، اگر بندگانت را به عبادت خود فرا مى خوانى، به عبادت آنان هرگز نياز ندارى، تو مى خواهى تا بندگانت به رشد و كمال و سعادت برسند، آنچه در آسمان ها و زمين است، از آنِ توست.
تو فرشتگان را خلق كردى و به آنان قدرت و مقام والايى دادى، آنان با كمال فروتنى، تو را عبادت مى كنند و هيچ گاه از اين كار خسته نمى شوند. آنان بدون هيچ ضعف و سستى، روز وشب به ستايش تو مشغولند و تو را تسبيح مى كنند.
فرشتگان با آن مقام والا در مقابل تو تواضع مى كنند و تو را عبادت مى كنند، امّا بعضى از انسان ها از پرستش تو سر باز مى زنند و بُت ها را مى پرستند، آنان براى تو سجده نمى كنند امّا در مقابل بُت ها به سجده مى افتند. چرا آنان با خود فكر نمى كنند، اين بُت ها جز قطعه هايى از سنگ و چوب نيستند و نمى توانند هيچ مرده اى را زنده كنند، اين بُت ها توانايى هيچ كارى ندارند.
لَوْ كَانَ فِيهِمَا آَلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (۲۲ )
عدّه اى مى گويند در جهان دو خدا وجود دارد، امّا اين عقيده باطلى است، تو خداى يكتا و يگانه اى، خدايى جز تو نيست، اگر در اين جهان، چند خدا بود، جهان به تباهى كشيده مى شد.
در همه اجزاى اين جهان هماهنگى كامل وجود دارد، اين هماهنگى نشانه آن است كه يك خدا اين جهان را اداره مى كند، زيرا اگر چند خدا در جهان بود، آنان هرگز نمى توانستند اين يكپارچگى را پديد آورند و جهان از هم پاشيده مى شد.
وقتى چند خدا در جهان باشد، لازم است كه تصميم هاى آنان مختلف باشد، خدا به كسى مى گويند كه از خود اراده مستقل دارد. اگر چند خدا در جهان بود، يكى مى خواهد خورشيد از مشرق طلوع كند، ديگرى مى خواهد خورشيد از مغرب طلوع كند، اينجاست كه جهان به هم مى ريزد.
لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ (۲۳ )
عدّه اى فرشتگان را مى پرستند و آنان را خداى خود مى دانند، اين عقيده باطلى است زيرا فرشتگان مأموران تو هستند و تو درباره كارهايى كه انجام مى دهند، از آنان سؤال مى كنى.
چگونه ممكن است فرشتگان مقام خدايى داشته باشند در حالى كه بايد به سؤال هاى تو پاسخ بدهند؟
كسى مى تواند خدا باشد كه بالاتر از او كسى نباشد. فرشتگان از تو اطاعت مى كنند، اگر آنان ذرّه اى نافرمانى تو كنند، آن ها را به عذاب گرفتار مى سازى.[۱۳]
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آَلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (۲۴ )
كسانى كه غير تو را مى پرستند، چه دليلى براى اين كار خود دارند؟ از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى به آنان چنين بگويد: "دليل خود را بياوريد. خدايى جز الله نيست. يكتاپرستى پيام مشترك من و همه پيامبران پيشين است".
بيشتر كسانى كه خدايان دروغين را مى پرستند، در جهل و نادانى هستند، براى همين از حقّ روى برمى گردانند. آنان هيچ دليلى براى عقيده خود ندارند، گرفتار جهالت خويش شده اند و حاضر نيستند سخن حقّ را بشنوند.[۱۴] آنان با اين كار، خود را از سعادت و رستگارى محروم مى كنند، كاش سخن پيامبر را مى شنيدند و در آن فكر مى كردند !
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (۲۵ )
بعضى از مسيحيان، عيسى(عليه السلام) را خدا مى دانند و او را مى پرستند، آن ها مى گويند: "عيسى(عليه السلام) به ما فرمان داده تا او را بپرستيم". اين سخنى دروغ است، عيسى(عليه السلام) هرگز مردم را به سوى خود دعوت نكرد. او پيامبر تو بود و شعارش يكتاپرستى بود.
تو به همه پيامبران وحى كردى تا به مردم بگويند: "لا اله الا الله".
پيامبران مردم را به عبادت تو دعوت كردند، آن ها باور داشتند كه خدايى جز تو نيست. آنان فقط تو را مى پرستيدند و فقط از تو يارى مى طلبيدند.
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ (۲۶ ) لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (۲۷ ) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ (۲۸ ) وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (۲۹ )
بُت پرستان فرشتگان را دختران تو مى دانستند، هرگز چنين نيست، تو از هر عيب و نقصى منزّه مى باشى، فرزند داشتن نشان نيازمندى است و تو بى نيازى.
فرشتگان بندگان شايسته تو هستند، آنان خود را بنده تو مى دانند و تو را پرستش مى كنند و در گفتار بر تو پيشى نمى گيرند، بدون اجازه تو، سخنى نمى گويند، پيوسته به فرمان تو عمل مى كنند.
به راستى چرا آنان اين گونه تسليم فرمان تو هستند؟ زيرا آنان مى دانند تو بر رفتارشان آگاهى دارى و گذشته و آينده آن ها را مى دانى، پس همواره از تو اطاعت مى كنند.
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْء حَيّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ (۳۰ )وَجَعَلْنَا فِي الاَْرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (۳۱ ) وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آَيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (۳۲ ) وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَك يَسْبَحُونَ (۳۳ )
از آسمان باران نمى باريد و در زمين هم گياهى سبز نمى شد، همه جا خشكسالى بود، آسمان ها و زمين بند آمده بود، از آسمان باران نازل كردى و زمين سبز شد و گياهان روييد. تو آب را مايه حيات موجودات زنده قرار دادى. چرا انسان به اين نعمت هاى تو فكر نمى كند و ايمان نمى آورد؟
تو در زمين، كوه هاى ثابت و پابرجايى قرار دادى تا مايه آرامش انسان باشد. كوه ها انسان ها را از لرزش هاى زمين حفظ مى كنند، در ميان كوه ها، درّه ها و راه هايى قرار دادى تا انسان به آن ها راه يابد و به مناطق مختلف زمين سفر كند، اگر كوه ها را مانند ديوار بلندى قرار مى دادى، سفر در زمين به آسانى ممكن نبود.
براى آرامش زمين از بالا هم ايمنى لازم است، تو بر آسمان سقفى زدى، تو دور زمين، جوّى قرار دادى كه ضخامت آن به صدها كيلومتر مى رسد، اگر اين جوّ نبود، اشعّه هاى مرگ بار خورشيد انسان را نابود مى كرد. هر سال بيش از ۲۶ هزار شهاب سنگ به جوّ زمين مى رسند كه هر كدام از آنان بيش از صد كيلوگرم وزن دارند، اين شهاب سنگ ها وقتى به جوّ زمين مى رسند، در اثر اصطكاك مى سوزند و بسيار كوچك مى شوند يا كلاً از بين مى روند. اگر جوّ زمين نبود، شهاب سنگ ها خطر بزرگى براى انسان بود.
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَر مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ (۳۴ ) كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (۳۵ )
كافران با محمّد(صلى الله عليه وآله) دشمنى كردند، او را ديوانه خواندند، سنگ به او پرتاب كردند و خاكستر بر سرش ريختند، يارانش را شكنجه نمودند، امّا محمّد(صلى الله عليه وآله)دست از آرمان خود برنداشت.
او با همه سختى ها و مشكلات، باز هم مردم را به سوى يكتاپرستى فرا مى خواند و براى آنان قرآن مى خواند، گروهى از مردم جذب زيبايى هاى قرآن مى شدند و به او ايمان مى آوردند.
بعضى از كافران به دوستان خود گفتند: "چاره اى نيست بايد صبر كنيم، دير يا زود محمّد مى ميرد، وقتى او مُرد، دين او هم نابود مى شود".
وَإِذَا رَآَكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آَلِهَتَكُمْ وَهُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ (۳۶ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) از مسيرى عبور مى كرد، بزرگان مكّه با دست او را به مردم نشان مى دادند و مى گفتند: "اين همان كسى است كه از دين ما بيرون رفته است و دين تازه آورده است !". مردم هم شروع به خنديدن مى كردند. آن ها اين گونه پيامبر را مسخره مى كردند.
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد:
اى مردم ! من به خدايى ايمان آورده ام كه زمين و آسمان، ماه و خورشيد را آفريده است، امّا شما پرستش خداى يگانه را رها كرده ايد و بُت ها را مى پرستيد، بُت هايى كه فقط يك قطعه سنگ هستند، شما در مقابل اين سنگ ها سجده مى كنيد و فرزندان خود را به پاى آنان قربانى مى كنيد، اين سنگ ها نمى توانند به شما سود و زيانى برسانند.
خُلِقَ الاِْنْسَانُ مِنْ عَجَل سَأُرِيكُمْ آَيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ (۳۷ ) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۳۸ ) لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (۳۹ ) بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (۴۰ )
كافران به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: "تو مى گويى پيامبر خدا هستى، اگر راست مى گويى از خدا بخواه تا عذاب ما را زودتر بفرستد".
آنان در عذاب و نابودى خود اين گونه شتاب مى كردند، به راستى كه عجله با انسان عجين شده است !
اكنون به آنان مى گويى: "شتاب نكنيد، به زودى عذاب من كه نشانه اى از قدرت من است، فرا مى رسد".
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُل مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (۴۱ ) قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (۴۲ ) أَمْ لَهُمْ آَلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَلَا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ (۴۳ ) بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاءِ وَآَبَاءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الاَْرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ (۴۴ )
بُت پرستان نه تنها سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را نمى پذيرفتند، بلكه به مسخره كردن او نيز مى پرداختند، اكنون تو با پيامبرت چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! تو اوّلين پيامبرى نيستى كه او را مسخره مى كنند، قبل از تو نيز پيامبران مرا به سخره مى گرفتند، بدان همه آن مسخره كنندگان كيفر شدند، كسانى هم كه تو را مسخره مى كنند، به زودى به سزاى عمل خود مى رسند، صبر و شكيبايى پيشه كن و از سخنان اين مردم نادان، دلگير مشو".
آرى، اگر تو بخواهى بُت پرستان را عذاب كنى، چه كسى مى تواند آنان را از عذاب برهاند؟ آنان از ياد تو روى برمى تابند و بُت ها را پرستش مى كنند. آيا بُت هامى توانند عذاب را از آنان دفع كنند؟
بت ها نمى توانند خودشان را نجات بدهند، پس چگونه مى توانند آنان را نجات دهند، وقتى عذاب فرا رسد، تو به بُت پرستان هيچ كمكى نمى كنى.
قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ (۴۵ ) وَلَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ (۴۶ )
بار ديگر با محمّد(صلى الله عليه وآله) سخن مى گويى: "اى محمّد ! اين مردم تو را ديوانه مى خوانند و تو را مسخره مى كنند، از سخن آنان نگران مباش و كار خودت را انجام بده، به آنان بگو كه من به وسيله قرآن شما را از عذاب روز قيامت مى ترسانم".
آرى، وظيفه پيامبر اين است كه پيام مرا به آنان برساند، ديگر مهم نيست آنان ايمان مى آورند يا نه. تو مى خواهى با آنان اتمام حجّت كنى، تو انسان را آزاد آفريده اى و به او حقّ انتخاب داده اى، اين كافران تصميم گرفته اند كه ايمان نياورند، تو هم آنان را مجبور نمى كنى كه ايمان آوردند، بلكه آنان را به حال خود رها مى كنى.
آنان گوش هايى دارند كه با آن سخن حقّ را نمى شنوند، آنان خود را به كرى و كورى زده اند، وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) آنان را از عذاب مى ترساند، سخن او را نمى شنوند، آنان راه دشمنى با حقّ را پيش گرفته اند و از عذابى كه در انتظارشان است، غافل هستند.
وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ (۴۷ )
روز قيامت حقّ است، در آن روز تو همه انسان ها را زنده مى كنى تا به حسابشان رسيدگى كنى، خوبان را در بهشت جاى مى دهى تا براى هميشه از نعمت هاى آن بهره مند شوند و كافران را به جهنّم گرفتار مى سازى.
در آن روز ميزان هاى عدل را براى سنجش اعمال برپا مى كنى، وقت حسابرسى به هيچ كس ظلم و ستمى نمى شود. اگر عملى به اندازه يك دانه خَردَل هم باشد، آن را به شمار مى آورى كه دانش تو براى حسابگرى آن روز كفايت مى كند.
* * *
وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ (۴۸ ) الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (۴۹ ) وَهَذَا ذِكْرٌ مُبَارَكٌ أَنْزَلْنَاهُ أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (۵۰ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه قرآن مى خواند، آنان سخن او را دروغ مى خواندند، آنان باور نمى كردند كه تو بر بنده اى از بندگانت كتابى را نازل كنى. تو به آنان مى گويى كه قرآن، اوّلين كتاب آسمانى نيست و محمّد هم اوّلين پيامبر تو نيست، تو قبل از اين نيز موسى و هارون(عليهما السلام) را به پيامبرى برگزيدى و به آنان كتاب تورات را دادى.
تورات، حقّ را از باطل جدا مى كرد و روشنى بخش دل ها بود. تورات پند و موعظه اى براى اهل تقوا بود.
اهل تقوا كسانى هستند كه در آشكار و پنهان از گناه دورى مى كنند و از عذاب من در هراسند، آنان از روز قيامت بيم دارند.
وَلَقَدْ آَتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ (۵۱ ) إِذْ قَالَ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ الَّتمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ (۵۲ ) قَالُوا وَجَدْنَا آَبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ (۵۳ ) قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآَبَاؤُكُمْ فِي ضَلَال مُبِين (۵۴ ) قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ (۵۵ ) قَالَ بَل رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (۵۶ ) وَتَاللَّهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ (۵۷ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در راه سختى گام برداشته است، او با جهل و نادانى مردمى رو به روست كه سال هاى سال بُت ها را پرستيده اند و در مقابل آنان سجده كرده اند، شيطان پرستش بُت ها را براى آنان زيبا جلوه داده است و قلب هاى آنان از عشق به بُت ها آكنده است. وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) براى آنان قرآن مى خواند، آنان در گوش هاى خود پنبه مى گذارند تا صداى او را نشنوند، آنان قرآن را سحر و جادو مى خوانند و به محمّد(صلى الله عليه وآله) سنگ مى زنند و بر سرش خاكستر مى ريزند.
اكنون مى خواهى براى محمّد(صلى الله عليه وآله) سرنوشت پيامبران را بيان كنى، از سختى هاى آنان ياد كنى و بگويى كه چگونه آنان را يارى كردى و بر دشمنانشان پيروز نمودى.
ابتدا از ابراهيم(عليه السلام) سخن مى گويى، تو قبل از آن كه ابراهيم(عليه السلام)به بلوغ برسد، به او رشد فكرى دادى، تو به شايستگى او دانا بودى و از اين رو او را به پيامبرى برگزيدى.
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ (۵۸ ) قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآَلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ (۵۹ )قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ (۶۰ )قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ (۶۱ )
ابراهيم(عليه السلام) به دنبال فرصتى بود تا بُت ها را نابود كند، روز عيد فرا رسيد، همه مردم همراه با نمرود (كه پادشاه "بابل" بود) براى مراسم عيد به بيرون از شهر رفتند، ابراهيم(عليه السلام) در شهر ماند.
وقتى شهر خلوت شد او به بت خانه رفت، او تبرى در دست گرفت و بُت ها را يكى يكى شكست و نابود كرد، او بُت بزرگ را سالم باقى گذاشت و تبر را بر گردن بُت بزرگ گذاشت و از بت خانه بيرون آمد. او با اين كار مى خواست وجدان به خواب رفته اين مردم را بيدار كند شايد به سوى حقّ بازگردند.
پادشاه و مردم به شهر بازگشتند، به بتخانه آمدند تا بر بُت هاى خود سجده كنند، روز عيد، روز شكرگزارى از بُت ها بود، آنان به باور خود بايد از بُت ها تشكّر مى كردند امّا وقتى وارد بتخانه شدند با منظره اى روبرو شدند، بُت ها قطعه قطعه بر روى زمين ريخته شده بودند، ناخودآگاه فرياد برآوردند:
قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآَلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ (۶۲ )قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ (۶۳ ) فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (۶۴ ) ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ (۶۵ ) قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ (۶۶ ) أُفّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (۶۷ )
سكوت همه جا را فرا گرفته بود، همه منتظر بودند تا ببينند با ابراهيم(عليه السلام) چه خواهند كرد، بزرگان به او رو كردند و گفتند:
ـ اى ابراهيم ! آيا تو با خدايان ما چنين كردى؟
ــ آن بُت بزرگ اين كار را كرده است، چرا از من سؤال مى كنيد؟ از خود آن ها بپرسيد، مگر آنان خداى شما نيستند؟
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آَلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ (۶۸ ) قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ (۶۹ )وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الاَْخْسَرِينَ (۷۰ )
نمرود و ديگر بزرگان بابل احساس خطر كردند، منافع آنان در بُت پرستى مردم بود، اگر مردم از بُت پرستى دست برمى داشتند، رياست آنان هم پايان مى يافت، پس تصميم گرفتند تا بار ديگر مردم را فريب دهند. بايد كارى كرد كه ديگر كسى جرأت نكند به بُت ها بى احترامى كند. آنان به مردم گفتند: "اگر براى رضاى بُت هاى خود مى خواهيد كارى كنيد، ابراهيم را در آتش بسوزانيد و اين گونه خدايان خود را يارى كنيد".
نمرود دستور داد تا ابراهيم(عليه السلام) را زندانى كنند و تبليغات را آغاز كنند، گروهى به ميان مردم رفتند و با آنان سخن گفتند: اى مردم ! اگر ابراهيم را مجازات نكنيم، بُت ها بر ما خشم مى گيرند، اى مردم ! پدران و نياكان ما اين بت ها را مى پرستيدند و از خشم آنان مى ترسيدند، حالا يك جوان پيدا شده است و به سنّت هاى گذشتگان ما بى احترامى مى كند !
روز مشخّصى براى سوزاندن ابراهيم(عليه السلام) تعيين شد، قرار شد تا مردم براى سوزاندن او هيزم بياورند، هيزم زيادى در ميدان شهر جمع شد، هر كس براى رضاى بُت ها هيزم مى آورد.
وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الاَْرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ (۷۱ ) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ (۷۲ ) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ (۷۳ )
پس از اين ماجرا، ابراهيم(عليه السلام) تصميم گرفت تا مهاجرت كند. لوط(عليه السلام)، (پسرخاله ابراهيم(عليه السلام))، به او ايمان آورده بود، همچنين زنى به نام "ساره" به او ايمان آورد (بعداً ابراهيم با آن زن ازدواج كرد).[۲۴] ابراهيم(عليه السلام) تصميم گرفت تا مهاجرت كند، اين چنين بود كه ابراهيم(عليه السلام) همراه با لوط(عليه السلام) و ساره، بابل را ترك كردند و به فلسطين (بيت المقدس) رفتند، همان سرزمينى كه تو آن را براى جهانيان پربركت قرار داده بودى، فلسطين سرزمينى حاصلخيز و سرسبز بود و تو آنجا را كانون پرورش پيامبران قرار دادى.
تو به عنوان پاداش به ابراهيم(عليه السلام) پسرى به نام اسحاق عطا كردى و به اسحاق هم فرزندى به نام يعقوب دادى. اسحاق و يعقوب را از پيامبران خود قرار دادى، آرى، تو نسل پر از خير و بركت به ابراهيم(عليه السلام) عنايت كردى، از رحمت خاصّ خود به آنان عطا كردى و براى آنان نام نيك و مقام برجسته اى در ميان همه امّت ها قرار دادى.
وَلُوطًا آَتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْء فَاسِقِينَ (۷۴ )وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (۷۵ )
برايم گفتى كه چگونه ابراهيم(عليه السلام) را از آتش رهاندى، اكنون از يازده پيامبر ديگر نام مى برى و ياد آنان را زنده نگاه مى دارى، آنان معلّمان بزرگ بشريّت بودند:
ابتدا از لوط(عليه السلام) نام مى برى، تو به لوط(عليه السلام) حكمت و علم عطا كردى، او از بستگان ابراهيم(عليه السلام) بود و همراه او از بابل به فلسطين هجرت كرده بود، او به فرمان تو به شهر ""سُدوم" رفت.
مردم آن شهر كارى زشت و پليد مى كردند و به گناه آلوده بودند، تو عذاب رابر آن مردم نازل كردى و لوط(عليه السلام) را نجات دادى، به راستى كه آنان مردمى تبهكار بودند، تو لوط(عليه السلام) را در پناه رحمت خود قرار دادى كه او بنده شايسته تو بود.
وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (۷۶ ) وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْء فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ (۷۷ )
از نوح(عليه السلام) يادى مى كنى، نوح(عليه السلام) تقريباً ۲۲۰۰ سال قبل از ابراهيم و لوط(عليهما السلام)زندگى مى كرد.
نوح(عليه السلام) مردم زمان خود را به يكتاپرستى فرا خواند، امّا بيشتر آنان به او ايمان نياوردند و پرستش بُت ها را ادامه دادند، سرانجام نوح(عليه السلام) تو را به يارى خواند و دست به دعا برداشت تا او را از دست آن مردم كافر نجات دهى، تو دعاى او را مستجاب كردى، تو او و كسانى كه به او ايمان آورده بودند را از بلاى بزرگ نجات دادى، وقتى طوفان سهمگين فرا رسيد او و يارانش را سوار بر كشتى نمودى و او را در برابر كافران يارى كردى، كافرانى كه سخن نوح(عليه السلام) را دروغ خواندند، آنان مردمى تبهكار بودند و از اين رو همه آن ها را غرق كردى. (نوح(عليه السلام) تقريباً ۱۲۰۰ سال بعد از آدم(عليه السلام) زندگى مى كرد).
* * *
وَدَاوُودَ وَسُلَيَْمانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ (۷۸ )فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيَْمانَ وَكُلًّا آَتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ (۷۹ ) وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوس لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ (۸۰ )
اكنون نام داوود(عليه السلام) و پسرش سليمان(عليه السلام) را ذكر مى كنى، تو آنان را به پيامبرى برگزيدى تا مردم را به راه راست هدايت كنند.
روزى را ياد مى كنى كه داوود و سليمان(عليهما السلام) درباره موضوعى قضاوت كردند و تو شاهد قضاوت آنان بودى، ماجرا از اين قرار بود: چوپانى گوسفندان خود را رها كرده بود و آن گوسفندان شب به باغ انگورى رفته بودند و به درختان آسيب رسانده بودند. آنان بين چوپان و باغدار قضاوت كردند.
تو حكم عادلانه و درست را به سليمان(عليه السلام) فهماندى، تو به داوود و سليمان(عليهما السلام) شايستگى قضاوت عطا كردى و به آنان علم فراوانى دادى.
وَلِسُلَيَْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الاَْرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْء عَالِمِينَ (۸۱ )وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ (۸۲ )
اكنون از نعمت هايى كه به سليمان(عليه السلام) دادى ياد مى كنى، تو به او پادشاهى بزرگى عطا كردى، حكومت او بر اساس عدل و داد بود و به هيچ كس ظلم نمى شد.
تو بادهاى تند را رامِ سليمان(عليه السلام) كردى تا به فرمان او به سوى سرزمين شام و فلسطين جريان يابد، تو در اين سرزمين ها خير و بركت زيادى قرار دادى كه تو به همه چيز آگاهى.
تو گروهى از جنّ ها را نيز رامِ سليمان(عليه السلام) كردى، آنان به فرمان او به دريا مى رفتند و از دريا براى او چيزهاى گرانبها بيرون مى آوردند. جنّ ها براى سليمان(عليه السلام)كارهاى ديگرى نيز (مثل ساختن ساختمان هاى بزرگ) انجام مى دادند، تو مراقب آنان بودى تا از فرمان سليمان(عليه السلام) سرپيچى نكنند.
وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۸۳ ) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرّ وَآَتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ (۸۴ )
از ايّوب(عليه السلام) ياد مى كنى، او به سختى هاى زيادى مبتلا شد، به سختى بيمار شد و همه فرزندان او از دنيا رفتند و ثروت و دارايى خود را از دست داد، او در همه حال شكر تو را به جا مى آورد، روزى او تو را خواند و چنين گفت: "بارخدايا ! سختى ها و مشكلات به من رو آورده است، تو مهربان ترين مهربانان هستى".
آن وقت بود كه تو دعاى او را مستجاب كردى، همه سختى هايى را كه داشت برطرف ساختى، تو اين گونه به او مهربانى نمودى، اين رحمتى از طرف تو بود تا پندى براى ديگران باشد. آرى، مشكلات هر چقدر هم زياد باشد، لطف تو از آن ها بزرگ تر است.
خوشا به حال كسى كه اميدش به توست، هر كس ماجراى ايّوب(عليه السلام) را بشنود، ديگر به تو نمى گويد مشكلات بزرگى دارم بلكه به مشكلات مى گويد خداى بزرگى دارم !
وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ (۸۵ ) وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ (۸۶ )
اسماعيل بن حِزقيل، ادريس و ذَا الْكِفل(عليهم السلام) سه پيامبر ديگر تو بودند كه با مشكلات و سختى هاى زيادى روبرو شدند، آن ها در راه تو صبر و شكيبايى كردند، تو هم رحمت خود را بر آنان نازل كردى، آنان از بندگان شايسته تو بودند.
* * * مناسب است توضيح مختصرى درباره اين سه پيامبر بدهم:
وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (۸۷ ) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (۸۸ )
اكنون از يونس(عليه السلام) ياد مى كنى، تو يونس(عليه السلام) را به پيامبرى انتخاب كردى و از او خواستى تا به سوى مردمى برود كه در نينوا (در كشور عراق) زندگى مى كردند. او به نينوا رفت و سى و سه سال، مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد، در اين مدّت فقط دو نفر به او ايمان آوردند، مردم با يونس(عليه السلام) تندى مى كردند و او را تهديد به قتل نمودند، سرانجام يونس(عليه السلام) آنان را نفرين كرد و از تو خواست تا بر آنان عذاب را نازل كنى.
به يونس(عليه السلام) وحى كردى كه طلوع آفتاب روز چهارشنبه، نيمه ماه، عذاب نازل مى شود، يونس(عليه السلام) اين زمان نزول عذاب را به ديگران خبر داد و او از دست مردم بسيار عصبانى بود كه چرا فريب شيطان را خورده اند و به گمراهى افتاده اند، سپس او شهر را ترك كرد.
قبل از آن كه عذاب فرا رسد، مردم تصميم گرفتند توبه كنند، هنوز ساعتى به نزول عذاب مانده بود كه صداى گريه آنان، همه جا را فرا گرفت، تو توبه آنان را پذيرفتى و عذاب را از آنان برداشتى كه تو خداى بخشنده و مهربان هستى.[۲۹]
وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ (۸۹ ) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ (۹۰ )
در اينجا از زكريّا(عليه السلام) ياد مى كنى، او به سنّ پيرى رسيده بود و فرزندى نداشت، همسرش نازا بود. روزى او دست به دعا برداشت و گفت: "خدايا ! مرا بدون فرزند و بدون وارث نگذار ! به من فرزندى برومند عطا كن ! خدايا ! اين حاجت من است و به لطف تو اميد دارم، اگر دعايم را مستجاب نكنى، باكى ندارم، من خواسته ام را به تو وامى گذارم، تو بهترين وارث هستى ! همه مى ميرند و تو باقى مى مانى".
تو دعاى زكريّا(عليه السلام) را مستجاب كردى، تصميم گرفتى تا پسرى به نام يحيى(عليه السلام)را به او عنايت كنى، همسر زكريّا(عليه السلام) را از بيمارى نازايى شفا دادى، آرى، تو هرگز بندگان خود را نااميد نمى كنى.
* * *
وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آَيَةً لِلْعَالَمِينَ (۹۱ )
اكنون از مريم(عليها السلام) و فرزندش عيسى(عليه السلام) ياد مى كنى، مريم(عليها السلام)زنى بود كه پاكدامنى خود را حفظ كرد، تو جبرئيل را به سوى مريم(عليها السلام) فرستادى، جبرئيل به شكل انسانى زيبا بر مريم(عليها السلام)ظاهر شد و در آستين او دميد و مريم(عليها السلام) حامله شد، تو اراده كرده بودى كه به او عيسى(عليه السلام) را عطا كنى. جبرئيل روح عيسى(عليه السلام)را در مريم(عليها السلام) دميد، روح عيسى(عليه السلام) را تو خلق كرده بودى.
تو مريم(عليها السلام) و فرزندش عيسى(عليه السلام) را نمونه قدرت خود براى مردم قرار دادى.
* * *
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (۹۲ ) وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ (۹۳ )
نام شانزده پيامبر خود را ذكر كردى، ياد آنان را زنده نگاه داشتى:
موسى، هارون، ابراهيم، لوط، اسحاق، يعقوب، نوح، داوود، سليمان، ايّوب، اسماعيل بن حِزقيل، ادريس، ذَاالكِفل، يونس، زكرياو يحيى(عليهم السلام). (همچنين از عيسى(عليه السلام) و محمد(صلى الله عليه وآله) با اشاره سخن گفتى و نامشان را ذكر نكردى).
اين ترتيبى است كه تو در اين سوره از آنان نام برده اى، امّا ادريس(عليه السلام) از نظر زمانى زودتر از همه آن ها زندگى مى كرد. (اگر من بخواهم آنان را به ترتيب زمان ذكر كنم، بايد چنين بگويم: ادريس، نوح، ابراهيم، لوط، اسحاق، يعقوب، موسى، هارون، داوود، سليمان، ايّوب، اسماعيل بن حِزقيل، ذَاالكِفل، يونس، زكريا، يحيى(عليهم السلام)).
فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ (۹۴ ) وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَة أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ (۹۵ )
هر كس عمل نيكو انجام داده باشد و مؤمن باشد، سعى او بدون پاداش نمى ماند، تو اعمال نيك او را مى نويسى و در روز قيامت به او پاداش مى دهى و او را در بهشت جاى مى دهى. اين سرگذشت گروه مؤمنان است.
امّا سرگذشت گروه كافران چه مى شود؟
تو هرگز مردم شهرى را بدون اتمام حجّت به عذاب گرفتار نساختى، ابتدا پيامبرى را به سوى بزرگان و پيشوايان آنان فرستادى تا آنان را به طاعت و بندگى تو دعوت كنند، امّا آنان مخالفت كردند و بر تبهكارى خود اصرار ورزيدند، مردم آن شهر نيز از رهبران خود پيروى كردند و سخن پيامبر تو را دروغ خواندند، آن وقت بود كه عذاب فرا رسيد و همه آنان را نابود كردى و شهرشان را زير و رو كردى.
حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدَب يَنْسِلُونَ (۹۶ )
اكنون از قيامت سخن مى گويى: "روزى كه يأجوج و مأجوج گشوده شوند و آنان از هر بلندى بشتابند".
در اين آيه از يأجوج و مأجوج سخن گفتى، من مدّت زيادى درباره اين آيه تحقيق كردم و فهميدم كه درباره "يأجوج" و "مأجوج"، دو نظريّه وجود دارد:
* نظريّه اوّل: انسان هاى معمولى
وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَة مِنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ (۹۷ )إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (۹۸ ) لَوْ كَانَ هَؤُلَاءِ آَلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ (۹۹ )لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ (۱۰۰ )
وعده حقّ كه همان قيامت است، نزديك مى شود، چشمان كافران از وحشت خيره مى ماند و مى گويند: "اى واى بر ما كه از اين روز، غافل بوديم، ما به خود ستم كرديم و فرصت ها را از دست داديم". فرشتگان به آنان مى گويند: "به زودى شما و آنچه مى پرستيديد هيزم جهنّم مى شويد، شما به سوى جهنّم مى رويد".[۴۰] اگر اين بُت ها، خدا بودند، هرگز به سوى جهنّم برده نمى شدند، كافران با چشم خود مى بينند كه فرشتگان بُت ها را به سوى جهنّم مى برند تا در آتش سوزان جهنّم بسوزانند.
در آن روز، كافران و بُت ها براى هميشه در آتش جهنّم خواهند بود و هيچ راه نجاتى براى آنان نخواهد بود.
إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ (۱۰۱ ) لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ (۱۰۲ ) لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاَْكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۱۰۳ )
امّا سرگذشت مؤمنان چگونه خواهد بود؟
تو در اين دنيا به مؤمنان وعده بهشت دادى، در روز قيامت به وعده ات وفا مى كنى و آنان را به بهشتى كه زير درختان آن، نهرهاى آب جارى است، مهمان مى كنى، آنان از آتش جهنّم فاصله اى بسيار دور دارند، آنان صداهاى هولناك جهنّم و فرياد جهنّميان را نمى شنوند، در بهشت هرچه بخواهند، براى آنان آماده است.
هيچ ترسى بالاتر از ترس جهنّم نيست، آنان وقتى وارد بهشت مى شوند مى دانند كه هرگز از بهشت بيرون نمى روند، پس ديگر از جهنّم نمى ترسند، آرامش كامل دارند.
يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْق نُعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ (۱۰۴ )
اوّلين بارى كه سوار هواپيما بودم، از پنجره به زمين و آسمان نگاه كردم. پيرمردى كنار من نشسته بود، او متوجّه تعجّب من شده بود، به من رو كرد و گفت:
ــ پسرم ! به چه نگاه مى كنى؟
ــ تا به حال عظمت زمين را اين گونه با چشم نديده ام.
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (۱۰۵ )
در اين سوره از سرگذشت مؤمنان در روز قيامت سخن گفتى، اكنون از سرگذشت زمين سخن مى گويى، در "تورات" و پس از آن، در "زبور" از وعده بزرگ خود سخن گفتى، تورات، كتاب آسمانى موسى(عليه السلام) است و زبور، كتاب آسمانى داوود(عليه السلام).
وعده تو اين است: "بندگان شايسته تو، وارث حكومت زمين خواهند شد".
آرى، سرانجام حكومت جهان به دست مؤمنان خواهد افتاد.
إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِقَوْم عَابِدِينَ (۱۰۶ )وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (۱۰۷ ) قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۸ )
تو قرآن را براى هدايت مردم فرستادى، قرآن براى مؤمنان، وسيله رسيدن به حقيقت و راستى است، آنان تو را مى پرستند و از موعظه ها و پندهاى قرآن بهره مى برند و به سعادت و رستگارى مى رسند.
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را مايه رحمت و سعادت مردم قرار دادى و او را براى هدايت همه جهانيان فرستادى. در اينجا از او مى خواهى تا با مردم چنين سخن بگويد: "اى مردم ! خدا به من وحى كرده است كه شما را به يكتاپرستى دعوت كنم، آيا شما اين سخن را باور مى كنيد؟ آيا دست از بُت پرستى برمى داريد؟ آيا خداى يگانه را مى پرستيد؟".
* * *
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آَذَنْتُكُمْ عَلَى سَوَاء وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ (۱۰۹ ) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ (۱۱۰ ) وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِين (۱۱۱ )
گروهى از مردم به محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان آوردند، امّا گروهى هم او را دروغگو خطاب كردند و راه كفر را برگزيدند.
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به كافران چنين بگويد: "من همه شما را به طور يكسان از عذاب خدا ترساندم، با پير و جوان، زن و مرد، كوچك و بزرگِ شما سخن گفتم، من نمى دانم عذاب خدا، چه زمانى فرا مى رسد، نمى دانم وعده خدا زود فرا مى رسد يا دير. خدا همه سخن هاى شما را مى شنود، سخن هاى آشكار و پنهان شما را مى داند، شما آهسته با خود مى گوييد كه اين هشدارهاى محمّد دروغ است، خدا در عذاب شما عجله نمى كند، من نمى دانم ! شايد اين آزمونى براى شما باشد و اين گونه خدا به شما تا زمان معيّنى، مهلت مى دهد".
* * *
قَالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (۱۱۲ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم مكّه را به رستگارى فرا مى خواند، امّا آن مردم با او دشمنى مى كردند، او را جادوگر و دروغگو و ديوانه خطاب مى كردند. محمّد(صلى الله عليه وآله)دست به دعا برداشت و چنين گفت: "بارخدايا ! بين من و بين اين مردم، خودت به حقّ حكم كن".
كافران به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: "ما تو را به حال خود رها نمى كنيم، يارانت را آن قدر شكنجه مى كنيم تا به بُت پرستى بازگردند، ما نمى گذاريم مردم به تو ايمان بياورند، اگر لازم باشد، تو را به قتل مى رسانيم، تو هيچوقت نمى توانى از دست ما فرار كنى".
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آن كافران چنين بگويد: "خداى من، خداى مهربانى است، من از او يارى مى طلبم".
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۲۲ قرآن مى باشد.
۲ - بر هر مسلمان واجب است كه يك بار در عمر خود به سفر "حجّ" برود و دور كعبه طواف كند و مراسم حجّ را به جا آورد، در اين سوره از اين مراسم و اهميت آن سخن به ميان آمده است
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: روز قيامت، زنده شدن انسان ها در آن روز، سرگذشت قوم لوط، و قوم شعيب(عليهما السلام)، اشاره اى به ماجراى ابراهيم و موسى(عليهما السلام) حجّ و سابقه تاريخى آن از زمان ابراهيم(عليه السلام)، قربانى كردن در حج، نماز، زكات، توكّل...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ (۱ ) يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْل حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ (۲ )
از قيامت سخن مى گويى، به همه هشدار مى دهى كه از عذاب آن روز بهراسند و از كفر و بُت پرستى دست بردارند و اعمال نيك انجام دهند.
وقتى تو بخواهى قيامت را برپا كنى، ابتدا جهان را نابود مى كنى، كوه ها از جا كنده مى شوند، درياها به هم مى ريزند، زمين و آسمان متلاشى مى شود.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَان مَرِيد (۳ ) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ (۴ ) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَاب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِنْ مُضْغَة مُخَلَّقَة وَغَيْرِ مُخَلَّقَة لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الاَْرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَل مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْم شَيْئًا وَتَرَى الاَْرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْج بَهِيج (۵ ) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۶ ) وَأَنَّ السَّاعَةَ آَتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (۷ )
سخن از قيامت است، محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم را از عذاب آن روز ترساند، امّا مردم به پنج گروه تقسيم شدند و تو از آيه ۳ تا آيه ۱۶ اين سوره، از آن ها ياد مى كنى:
۱ - كافرانى كه از شيطان پيروى مى كنند.
۲ - كافرانى كه ديگران را به كفر دعوت مى كنند.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَلَا هُدًى وَلَا كِتَاب مُنِير (۸ ) ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ (۹ ) ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّام لِلْعَبِيدِ (۱۰ )
سخن در اين بود كه مردم با شنيدن پيام قرآن به پنج گروه تقسيم شدند، گروه اوّل كافرانى بودند كه از شيطان پيروى مى كردند، اكنون از گروه دوم سخن مى گويى: كافرانى كه رهبرى ديگران را به عهده مى گيرند و آنان را از راه راست گمراه مى كنند.
آنان همواره درباره دين تو با مؤمنان ستيز و جدل مى كنند، آن كافران از روى جهل و گمراهى اين كار را مى كنند و هيچ گونه هدايت و كتاب و دليلى ندارند، آنان با تكبّر و غرور از حقّ روى بر مى گردانند تا ديگران را از راه تو گمراه كنند.
تو در دنيا آنان را دچار ذلّت و خوارى مى كنى و در آخرت هم به عذاب جهنّم گرفتار مى سازى. وقتى آنان در آتش سوزان جهنّم مى سوزند، فرياد برمى آورند و تقاضاى كمك مى كنند، فرشتگان تو به آن ها چنين مى گويند: "اين آتش، نتيجه اعمال خودتان است، خدا هرگز كوچك ترين ظلمى به بندگان خود روا نمى دارد".
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْف فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (۱۱ ) يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنْفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ (۱۲ )يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ (۱۳ )
گروه سوم كسانى هستند كه فقط به زبان ايمان آورده اند و قلب آنان در شكّ و ترديد است.
آنان دين تو را وسيله اى براى رسيدن به دنيا و ثروت قرار داده اند، اگر خير و خوبى نصيب آنان شود، دين تو را حقّ مى پندارند و از ايمان آوردن خود خوشحال و راضى اند، امّا اگر بلايى به آنان رسد و ثروت آنان از دست برود، از ايمان خود دست برمى دارند و راه كفر را در پيش مى گيرند، آنان هم دنيا را از دست داده اند و هم آخرت را !
راه كفر آنان را به چه مى رساند؟ آنان ايمان به تو را رها مى كنند و به خدايان دروغين رو مى آورند.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (۱۴ )
گروه چهارم مؤمنانى هستند كه به تو ايمان واقعى آورده اند و كارهاى نيك انجام داده اند، تو آنان را در بهشت خود جاى مى دهى، بهشتى كه از زير درختان آن، نهرهاى آب جارى است.
آنان براى هميشه در آنجا از نعمت هاى زيباى تو بهره مند مى شوند و با پيامبران و فرشتگان همنشين مى شوند.
* * *
مَنْ كَانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَب إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لِيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ (۱۵ )
گروه پنجم منافقانى هستند كه آرزوى شكست اسلام را دارند. در مدينه گروهى از آنان با مؤمنان زندگى مى كردند.
منافقان اصلاً ايمان نياورده بودند، امّا به دروغ مى گفتند ما ايمان آورده ايم، آنان در شكّ و ترديد نبودند، بلكه بُت ها را مى پرستيدند و به ظاهر نماز هم مى خواندند.
آنان هميشه آرزوى شكست اسلام را داشتند، منتظر بودند تا كافران با سپاه خود به مدينه حمله كنند و اسلام را نابود كنند، آنان از روى خشم و بى ايمانى گمان مى كردند كه تو پيامبرت را در دنيا و آخرت يارى نمى كنى.
وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ آَيَات بَيِّنَات وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ (۱۶ )
تو قرآن را براى هدايت مردم فرستادى، قرآن تو، آشكار و روشن است. تو همه انسان ها را هدايت مى كنى، پيام و سخن خود را به آنان مى رسانى، راه خوب و بد را نشان مى دهى. به اين هدايت، "هدايت اوّل" مى گويند، اين اوّلين مرحله هدايت است، هدايتى است كه براى همه انسان ها مى باشد.
پس از آن، براى كسانى كه هدايت اوّل را پذيرفتند و راه حقّ را برگزيدند، هدايت ديگرى قرار مى دهى. تو زمينه كمال بيشتر را براى آنان فراهم مى كنى، به اين هدايت، "هدايت دوم" مى گويند.
اين اراده و قانون توست: هر كس هدايت اوّل را پذيرفت، شايستگى ورود به مرحله بعدى هدايت پيدا مى كند. تو به او راه كمال را نشان مى دهى، كارى مى كنى كه لحظه به لحظه به تو نزديك تر شود، تو دست او را مى گيرى و به بهشت خويش رهنمونش مى سازى.
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالَْمجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ (۱۷ )
با خود فكر مى كردم كه روز قيامت براى چيست؟ چرا تو همه انسان ها را بار ديگر زنده مى كنى؟
تو مى خواهى مؤمنان را پاداش دهى و كافران را كيفر كنى، انسان ها در روز قيامت زنده مى شوند تا نتيجه اعمال خود را ببينند.
اين سخن درست است، امّا برپايى قيامت دليل ديگرى هم دارد و آن معلوم شدن حقّ از باطل است.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الاَْرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِم إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ (۱۸ )
برايم از انسان هايى سخن گفتى كه هر كدام ادّعا مى كنند دين آنان حقّ است. پنج گروه در مقابل مسلمانان قرار گرفته اند: يهوديان، صابئان، مسيحيان، مجوس و بُت پرستان.
اين پنج گروه، حقّ را مى دانند، تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را با معجزه قرآن فرستادى، در قرآن از باطل شدن همه اديان سخن گفتى، بُت پرستى را گمراهى خواندى، تو اعلام كردى كه همه بايد پيرو قرآن شوند. از همه انسان ها خواستى اگر در قرآن شك دارند، يك سوره مانند آن را بياورند.
اگر كسى مى توانست يك سوره مانند قرآن بياورد، معلوم مى شد كه قرآن دروغ است. انسان ها تا به حال يك سوره مانند قرآن نياورده اند، پس معلوم مى شود همه آن اديان باطل هستند.
هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَار يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ (۱۹ )يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ (۲۰ ) وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيد (۲۱ ) كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (۲۲ )
پيروان اديان ديگر همواره با مسلمانان دشمنى مى كنند و درباره دين حقّ با آنان بحث و ستيز مى كنند.
مؤمن كسى است كه دين تو را (كه همان اسلام است) پذيرفته است، كافر كسى است كه به دين اسلام كفر ورزيده است. ميان مؤمن و كافر همواره دشمنى و ستيز است.
تو در روز قيامت مؤمنان را در بهشت جاى مى دهى و كافران را در آتش جهنّم گرفتار مى سازى، در جهنّم بر بدن كافران، لباسى از آتش مى پوشانند و از بالاى سرشان، آب جوشان روى آنان ريخته مى شود، اين آب جوشان به اندام آنان نفوذ مى كند، درون شكم و پوست بدنشان با آن آب گداخته مى شود.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَب وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ (۲۳ ) وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ (۲۴ )
از سرانجام كافران برايم گفتى، اكنون از سرانجام مؤمنان سخن مى گويى: تو كسانى را كه ايمان آورده اند و كارهاى نيك انجام داده اند را در بهشت جاى مى دهى، همان بهشتى كه زير درختان آن، نهرهاى آب جارى است، آنان در بهشت به زيورهاى طلا و مرواريد آراسته مى شوند و لباس هايشان از ابريشم است.
چرا تو به مؤمنان اين نعمت هاى زيبا را مى دهى؟
بهشت، نتيجه اعمال خود آنان است، آنان در دنيا قرآن را خواندند و از آن پند گرفتند و به واسطه آن هدايت شدند، به راستى كه قرآن، زيباترين سخن ها مى باشد، هر كس كه از هدايت قرآن بهره بگيرد، بهشت جايگاه او خواهد بود.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم (۲۵ )
اكنون مى خواهى درباره آيين حجّ سخن بگويى، تو دوست دارى من به سفر حجّ بروم، كعبه را زيارت كنم و پروانهوار، دور آن طواف كنم.
براى اين سفر قوانينى وضع كرده اى مثلاً بايد قبل از رسيدن به شهر مكّه، لباس احرام به تن كنم، بايد ذكر "لبّيك" بگويم، دعوتت را اجابت كنم و به سويت بيايم.
تو مى دانستى كه من از مرگ مى ترسم، براى همين خواسته اى تا يك بار مرگ را تجربه كنم، لباس احرام كه همان كفن است به تن نمايم، به سوى تو بيايم، از دنيا دل بكنم، وقتى لباس احرام به تن كردم و لبّيك گفتم، نبايد نگاه به آينه كنم، نبايد عطر بزنم، بايد از لذّت هاى دنيايى چشم بپوشم، نبايد با همسر خود رابطه اى داشته باشم، نبايد مو و ناخن خود را كوتاه كنم، مى خواهى من در اين سفر از دنيا چشم بپوشم و فقط به تو توجّه كنم و در سفر حج، مرگ را تجربه كنم، اين فلسفه اين سفرِ زيباست.
وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (۲۶ )وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق (۲۷ ) لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ (۲۸ ) ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (۲۹ )
ابراهيم(عليه السلام) بت شكن تاريخ است، بُت هاى شهر بابل را در هم شكست و از آنجا به فلسطين هجرت كرد. اكنون مى خواهى از حجّ ابراهيمى برايم بگويى، به راستى چگونه شد كه ابراهيم(عليه السلام) از فلسطين به مكّه رفت؟
ابراهيم(عليه السلام) با ساره ازدواج كرده بود، سال هاى سال بود كه تو به ابراهيم(عليه السلام)فرزندى نمى دادى. ساره از اين موضوع بسيار ناراحت بود، او پير شده بود و هيچ زنى در سنّ و سال او، ديگر بچّه دار نمى شد.
ساره كنيزى داشت به نام "هاجر"، هاجر زنى مؤمن بود، خود ساره از ابراهيم(عليه السلام) خواست تا او را به همسرى انتخاب كند تا شايد تو به او فرزندى بدهى. ابراهيم(عليه السلام) پيشنهاد ساره را پذيرفت. مدّتى گذشت و تو به ابراهيم(عليه السلام) و هاجر، فرزندى به نام "اسماعيل" دادى.
ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الاَْنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (۳۰ ) حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَان سَحِيق (۳۱ )
تو براى سفر حج، اين برنامه ها را قرار دادى، هر كس برنامه هاى تو را بزرگ بدارد، تو به او ثواب زيادى مى دهى و آن ثواب و پاداش براى او بهتر است.
يكى از برنامه هاى حجّ اين است كه حاجى نبايد حيوانات وحشى را شكار كند و نبايد از گوشت آنان بخورد. اين قانون توست. امّا ذبح كردن چهارپايان (گوسفند، بز، گاو و شتر) براى او حلال است و او مى تواند از گوشت آنان بخورد، البتّه بعضى گوشت چهارپايان (چه براى حاجى چه براى غير حاجى) حرام است، مثلاً اگر هنگام ذبح كردن گوسفند يا گاوى، نام بُتى را بر زبان آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
حاجى در اين سفر بايد از پليدى ها و از سخنان باطل و دروغ دورى كند، او بايد حجّ را با اخلاص كامل انجام دهد و براى تو شريكى قرار ندهد.
ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (۳۲ ) لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ (۳۳ )
از حاجيان مى خواهى تا برنامه هاى حجّ را انجام دهند و اگر مى توانند در روز عيد قربان، بهترين و گران ترين شترها را قربانى كنند كه اين نشانه تقواى دل ها مى باشد.[۶۳] وقتى حاجى از شهر خود، شترى را براى قربانى كردن مشخّص مى كند، مى تواند تا قبل از روز عيد قربان از آن شتر استفاده كند (سوار بر آن شود يا شير آن را بدوشد)، قربانگاهِ آن شتر، سرزمين مكّه است، وقتى روز عيد قربان فرا رسيد، بايد آن را قربانى كند.
* * *
وَلِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنَا مَنْسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الُْمخْبِتِينَ (۳۴ ) الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (۳۵ )
در هر امّتى، آيينى براى قربانى كردن، مشخّص كردى و از آنان خواستى تا هنگام ذبح چهارپايانى كه تو روزىِ آن ها كردى، نام تو را ذكر كنند.
منظور تو از آيين قربانى كردن اين بود كه مردم به تو نزديك شوند و تو را ياد كنند، تو خداى يگانه هستى و خدايى جز تو نيست، همه بايد تسليم فرمان تو باشند.
تو آيين قربانى مسلمانان را در روز عيد قربان (دهم ذى الحجّه) در سرزمين "مِنا" انتخاب مى كنى.
وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۳۶ )
تو قربانى كردن شترها را از "شعائر الله" قرار دادى، اين برنامه اى است كه انسان ها را به ياد تو مى اندازد. در اين برنامه، خير و بركت زيادى براى جامعه است، هم نشانه سخاوت حاجيان است و هم فقيران و نيازمندان از گوشت آن بهره مى برند.
قربانى كردن شتر چگونه است؟
وقتى گوسفندى را مى خواهند ذبح كنند، او را رو به قبله بر زمين مى خوابانند، نام تو را بر زبان مى آورند، سپس چهار رگ اصلى گلوى او را مى بُرّند.
لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الُْمحْسِنِينَ (۳۷ )
آيا تو نيازى به قربانى دارى؟ چرا اين قدر از آيين قربانى كردن سخن مى گويى؟
تو خداى جهان مى باشى، از همه چيز بى نيازى، تو به قربانى نيازى ندارى. از من مى خواهى تا قربانى كنم، تو گوشت و خون آن ها را نمى خواهى، تو پرهيزكارى و ايمان و تقواى مرا مى خواهى.
وقتى من اين آيين را انجام مى دهم به تو نزديك مى شوم، وقتى فقيران و نيازمندان از گوشت قربانى من مى خورند، تو خوشحال مى شوى و مرا بيشتر دوست مى دارى.
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّان كَفُور (۳۸ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى فرستادى و او مردم مكّه را به يكتاپرستى فرا خواند، گروهى به او ايمان آوردند و دست از بُت پرستى برداشتند. بزرگان مكّه كه منافع خود را در خطر مى ديدند، مسلمانان را شكنجه و آزار مى كردند.
مسلمانان بارها نزد محمّد(صلى الله عليه وآله) آمدند و از او مى خواستند به آن ها اجازه مقابله با بُت پرستان را بدهد، امّا محمّد(صلى الله عليه وآله) به آنان اجازه نمى داد. جهاد و مبارزه مسلّحانه در آن زمان به مصلحت نبود، زيرا اين كار بهانه دست دشمنان مى داد و آنان همه مسلمانان را از بين مى بردند، تعداد مسلمانان آن قدر نبود كه بتوانند در اين مبارزه پيروز شوند.
سرانجام يارى تو فرا مى رسد، تو به پيامبر وعده پيروزى دادى، مسلمانان بايد صبر كنند تا زمان وعده تو فرا برسد، تو از مؤمنان در برابر دشمنانشان دفاع مى كنى، پيروزى مؤمنان حتمى است.
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (۳۹ ) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (۴۰ )
زمان گذشت تا اين كه محمّد(صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت كرد، تعداد زيادى از مسلمانان نيز خانه و كاشانه خود را رها كردند و به مدينه رفتند، مردم مدينه و اطراف آن به پيامبر ايمان آوردند.
سال دوم هجرى فرا رسيد، تو اين آيه را بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كردى: "امروز كسانى كه مورد قتل و غارت قرار گرفتند، اجازه جهاد دارند، زيرا آنان از دشمنان سخت ستم ديدند، من به يارىِ آنان توانا هستم، مى دانم آنان به خاطر اين كه يكتاپرست بودند از خانه و كاشانه خود آواره شدند. من آنان را يارى مى كنم".
* * *
الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الاَْرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الاُْمُورِ (۴۱ )
در اينجا از كسانى سخن مى گويى كه وقتى تو حكومت زمين را به آنان مى دهى، نماز را برپا مى دارند و زكات را پرداخت مى كنند، مردم را به خوبى ها دعوت مى كنند و از زشتى ها باز مى دارند. به درستى كه سرانجام همه كارها با توست.
* * * يكى از ياران امام باقر(عليه السلام) اين آيه را خواند، او دوست داشت بداند كه قرآن در اين آيه درباره چه كسانى سخن گفته است؟ او با خود فكر كرد كه خوب است سؤال خود را از امام باقر(عليه السلام)بپرسد، او باور داشت كه امام باقر(عليه السلام) بهترين كسى است كه مى تواند قرآن را تفسير كند.
وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح وَعَادٌ وَثَمُودُ (۴۲ ) وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوط (۴۳ )وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (۴۴ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت مردم فرستادى، او دعوت خود را از شهر مكّه آغاز نمود، مردم آن شهر بُت ها را مى پرستيدند، محمّد(صلى الله عليه وآله) آنان را از بُت پرستى نهى كرد، امّا آنان او را دروغگو و ديوانه و جادوگر خواندند.
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت نمود، باز هم بُت پرستان مكّه به دشمنى خود با او ادامه دادند، بزرگان مكّه به مردم مى گفتند كه محمّد(صلى الله عليه وآله) دروغگويى بيش نيست.
تو مى دانى پيامبرت از اين سخنان دلگير شده است، از اين رو با او چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! اگر اين مردم تو را تكذيب مى كنند، عجيب نيست، زيرا پيش از اين نيز با ديگر پيامبران من چنين كردند. قوم نوح، قوم عاد، قوم ثَمود، قوم ابراهيم، قوم لوط، قوم مَدين، اين ها هم پيامبران خود را دروغگو خطاب كردند، فرعونيان نيز موسى(عليه السلام) را دروغگو دانستند، اين قانون من است، من به كافران مهلت مى دهم، سپس آنان را به عذابى سخت گرفتار مى سازم. آنان پيامبران مرا دروغگو خطاب كردند، نتيجه اين كارشان، عذابى سخت و هولناك بود".
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَة أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْر مُعَطَّلَة وَقَصْر مَشِيد (۴۵ )
تو بسيارى از مردم شهرها و آبادى ها را به عذاب گرفتار ساختى و آن ها را نابود كردى، علّت عذاب تو اين بود كه آنان راه كفر را انتخاب كردند و به خود ظلم نمودند.
عذاب تو بسيار هولناك بود، آنان در خواب بودند كه عذاب تو آمد، حادثه آن قدر شديد بود كه ابتدا سقف خانه ها فرو ريخت و سپس ديوارها بر روى آنان خراب شد.
در سرزمين هاى خشك، داشتن چاه آب، سرمايه بزرگى است، آنان براى چاه هاى آب خود زحمت زيادى كشيده بودند و از آن حفاظت مى كردند، وقتى عذاب تو فرا رسيد همه آن ها نابود شدند و آن چاه هاى آب بى مصرف رها شدند.
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الاَْرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آَذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الاَْبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (۴۶ )
چرا اين بُت پرستان روى زمين نمى گردند تا خرابه هاى شهرهاى گذشتگان را ببينند؟
مطالعه سرگذشت مردمى كه قبلاً روى زمين زندگى مى كردند، براى انسان بسيار آموزنده است،كسانى كه براى به دست آوردن ثروت بيشتر، ظلم ها و ستم ها كردند و سرانجام با دست خالى به قبر رفتند و خانه هاى آنان به خرابه اى تبديل شد.
البتّه تنها ديدن و شنيدن سرگذشت آنان كافى نيست، بايد گوش و چشمِ دل انسان باز باشد تا بتواند عبرت و پند بگيرد. مصيبت آن است كه خيلى ها چشم دارند، امّا چشم دل هاى آنان كور است.
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَة مِمَّا تَعُدُّونَ (۴۷ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) بارها با بُت پرستان سخن گفت، او براى آنان دلسوزى مى نمود و دوست داشت آنان از عذاب قيامت، نجات پيدا كنند و راه سعادت و رستگارى را در پيش گيرند.
گروهى از بُت پرستان به محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين گفتند: "اين عذابى كه از آن سخن مى گويى، كى فرا مى رسد؟ اگر راست مى گويى و تو پيامبر خدا هستى، چرا نفرين نمى كنى تا عذاب بر ما نازل شود و ما نابود شويم؟".
از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين پاسخ بدهد: "شايد خدا به شما مدّتى مهلت بدهد و عذاب شما را به عقب اندازد، امّا هرگز او خلف وعده نمى كند، چرا شما در عذاب خود عجله مى كنيد؟ اگر مى دانستيد كه يك روز عذاب شما در قيامت به اندازه هزار سال اين دنيا طول مى كشد، هرگز اين چنين عجله نمى كرديد".
وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَة أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ (۴۸ )
اكنون از قانون خود سخن مى گويى، قانون مهلت. تو به كافران مهلت مى دهى و در عذاب كردن آنان شتاب نمى كنى، شايد آنان توبه كنند و به سوى تو بازگردند.
تو هرگز عجله نمى كنى، اين انسان است كه عجول است، چون او مى ترسد فرصت را از دست بدهد، تو خداى يگانه اى، همه چيز در اختيار توست، قدرت تو حدّ و اندازه ندارد، هيچ كس نمى تواند از حكومت تو فرار كند. وقتى مهلت كافران به پايان رسيد، عذاب دردناك بر آنان فرو مى فرستى و آنان را نابود مى كنى و سپس در روز قيامت آنان را دوباره زنده مى كنى تا براى حسابرسى به پيشگاه تو حاضر شوند، در آن روز هم آتش جهنّم در انتظار آنان است.
* * *
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (۴۹ ) فَالَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (۵۰ )وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آَيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (۵۱ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به سوى مردم فرستادى تا آنان را از عذاب روز قيامت بترساند، وظيفه اوست كه پيام تو را به مردم برساند، او فقط مأمور به وظيفه است، نه ضامن نتيجه !
از او مى خواهى تا قرآن را براى مردم بخواند و آنان را به سوى حقّ راهنمايى كند. مردم با شنيدن قرآن دو گروه مى شوند: گروهى ايمان مى آورند و گروهى هم راه كفر را انتخاب مى كنند.
به كسانى كه ايمان مى آورند و كارهاى نيك انجام مى دهند، مغفرت و بخشش خود را نازل مى كنى، گناهان آنان را مى بخشى و روزىِ با لطف و كرامت به آنان عطا مى كنى، بهشت جايگاه آنان است و براى هميشه از نعمت هاى زيباى آن بهره مند مى شوند.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول وَلَا نَبِيّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آَيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۵۲ ) لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاق بَعِيد (۵۳ ) وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آَمَنُوا إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۵۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم قرآن مى خواند و گروهى از كافران براى جلوگيرى از رشد اسلام به مردم مى گفتند: محمّد جادوگر است، قرآن او سحر و جادوست !
وقتى پيامبر اين سخنان را شنيد، دلگير شد، اكنون تو مى گويى كه كار كافران هميشه، همين بوده است، آنان براى نابودى دين تو تلاش مى كنند، امّا تو نمى گذارى آنان به نتيجه برسند و حقّ را از بين ببرند.
تو به پيامبران كتاب آسمانى نازل كردى، آنان آيات تو را براى مردم بيان مى كردند. افراد شيطان صفت در گفتار پيامبران شبهه و دسيسه ايجاد مى كردند تا شايد مؤمنان را منحرف كنند، امّا تو اين دسيسه ها را بى اثر مى ساختى و آيات خود را استوار مى گرداندى و تو بر همه چيز دانا هستى و كارهاى تو از روى حكمت است.
وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَة مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْم عَقِيم (۵۵ )الْمُلْكُ يَوْمَئِذ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۵۶ ) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا فَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (۵۷ )
تو حقانيّت قرآن را آشكار مى كنى و به سؤال ها و ابهام هاى كافران جواب مى دهى، امّا آن كافران لجوج هرگز به قرآن ايمان نمى آورند، آنان همواره در شكّ و ترديد خواهند بود تا روز عذاب آنان برسد يا قيامت ناگهان فرا رسد، روز قيامت روزى است كه آنان نمى توانند گذشته خود را جبران كنند، آنان آتش سوزان جهنّم را خواهند ديد.
آن روز، حكومت و فرمانروايى از آن توست، تو ميان انسان ها داورى مى كنى، مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام داده اند را در بهشتى كه سرشار از نعمت است جاى مى دهى، امّا كافرانى را كه قرآن تو را تكذيب كردند، به عذاب خفّت آورى گرفتار مى سازى.[۶۸]
وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (۵۸ )لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (۵۹ )
مهاجران كسانى بودند كه خانه و كاشانه خود را در مكّه رها كردند و براى حفظ دين خود به مدينه آمدند. آنان پيامبر را در جنگ ها يارى كردند و تو به آنان مقام بزرگى دادى. تعدادى از آنان در جهاد به شهادت رسيدند و گروهى هم به مرگ طبيعى از دنيا رفتند. مردم درباره آنان مى گفتند: "كاش آنان هم شهيد مى شدند"، آنان فكر مى كردند كه تنها راه سعادت، شهادت است.
تو اين دو آيه را نازل مى كنى: "من به كسانى كه در راه من مهاجرت كردند، سپس شهيد شدند يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، پاداش بزرگى مى دهم، من از نعمت هاى بهشت روزىِ آنان مى كنم كه من بهترين روزى دهنده ام، آنان را در جايگاهى از بهشت منزل مى دهم كه از آن خشنود شوند، من خداى دانا و بردبارى هستم".
همه مى فهمند كه مهاجران مقامى بس بزرگ نزد تو دارند، فرقى نمى كند كه آنان شهيد شوند يا به مرگ طبيعى از دنيا بروند، تو آنان را در بهترين مكان هاى بهشتى جاى مى دهى.
ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (۶۰ )
تو چهار ماه را به عنوان "ماه حرام" اعلام مى كنى. اين چهار ماه، ماه هاى حرام هستند: "رجب، ذى القعده، ذى الحجّه، محرّم".
از همه مى خواهى تا به اين چهار ماه احترام بگذارند، تو جنگ در اين ماه ها را حرام كردى و به همين خاطر اين چهار ماه، ماه هاى حرام نام گرفتند.
مسلمانان حقّ ندارند در اين چهار ماه جنگى را آغاز كنند، اين قانون توست.
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (۶۱ ) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (۶۲ )
تو خدايى هستى كه شب و روز را آفريده اى، روز را از پى شب و شب را از پى روز پديدار مى كنى، تو خداى شنوا و بينا هستى.
فقط تو خداى بر حقّ هستى، همه خدايان ديگر، خدايان دروغين و باطل هستند، آنان به هيچ كارى توانايى ندارند، تو خداى بلند مرتبه و بزرگ هستى.
با خود فكر مى كنم، به راستى كسانى كه بُت ها را مى پرستند، چقدر نادان هستند ! آخر چگونه ممكن است يك بت، شايستگى پرستش را داشته باشد؟
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الاَْرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (۶۳ ) لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (۶۴ ) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الاَْرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (۶۵ ) وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الاِْنْسَانَ لَكَفُورٌ (۶۶ )
تو همان خدايى هستى كه از آسمان باران فرو مى فرستى و زمين را سرسبز و خرّم مى كنى، تو به همه جزئيّات امور جهان به خوبى آگاه هستى. هرچه در آسمان ها و زمين است، از آنِ توست، تو بى نياز مى باشى و شايسته ستايش هستى.
من چگونه تو را حمد و ستايش كنم، چگونه شكرگزار تو باشم، هرگز نمى توانم نعمت هاى تو را شمارش كنم.
تو هر آنچه روى زمين است براى انسان آفريدى، درياها را هم در اختيار او قرار دادى، تو كشتى ها را در درياها به حركت درآوردى تا انسان از آن بهره مند شود.
لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الاَْمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيم (۶۷ )وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ (۶۸ ) اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (۶۹ )
يهوديان در شهر مدينه زندگى مى كردند، چند نفر از بزرگان آنان نزد محمّد(صلى الله عليه وآله) آمدند و گفتند: "اى محمّد ! تو مى گويى پيامبر خدا هستى و قرآن، كتاب خداست، پس چرا اين قدر قرآن تو با تورات اختلاف دارد؟ مگر مى شود خدا در تورات يك حكمى بدهد، سپس در قرآن بر خلاف آن حكم بدهد؟".
منظور آنان از اين سخن چه بود؟
شنيده ام كه در تورات فقط يك روز، روزه واجب است. اسم اوّلين ماه سال آنان، "تِشرين" مى باشد. يهوديان روز دهم اين ماه را روزه مى گيرند، پس در تورات فقط روزه آن روز، واجب است، امّا در قرآن، روزه سى روز در ماه رمضان، واجب شده است.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَاب إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (۷۰ )وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِير (۷۱ )
مردم مكّه بُت ها را مى پرستيدند، محمّد(صلى الله عليه وآله) با آنان سخن مى گفت و آنان را به يكتاپرستى فرا مى خواند، به راستى چرا آنان در مقابل بُت ها سجده مى كردند؟
كسى لياقت پرستش را دارد كه از حال بندگان خود باخبر باشد، امّا بُت ها از هيچ چيز خبر ندارند، آنان قطعه اى از سنگ و چوب هستند، موجوداتى بى جان كه به هيچ كارى توانايى ندارند.
من تو را مى پرستم، فقط تو شايسته پرستش مى باشى، زيرا تو از بندگان خود باخبر هستى و راز دل آنان را مى دانى و به نيازهاى آنان آگاهى. وقتى من در نيمه شب در جاى خلوتى تو را صدا مى زنم، تو صدايم را مى شنوى.[۶۹]
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آَيَاتُنَا بَيِّنَات تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آَيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرّ مِنْ ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۷۲ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) براى كافران قرآن مى خواند، آنان از روى انكار، چهره در هم مى كشيدند. هر كس به صورت آنان نگاه مى كرد مى توانست آثار انكار را ببيند. كافران آن قدر عصبانى مى شدند كه نزديك بود از شدّت خشم به محمّد(صلى الله عليه وآله) حملهور شوند.
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "آيا مى خواهيد شما را به عذابى بدتر از اين خبر دهم؟ آن آتش سوزان جهنّم است كه خدا به كافران وعده داده است و به راستى كه جهنّم بدترين جايگاه است".
* * *
يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (۷۳ )
بُت پرستان مكّه در اطراف كعبه بُت هاى زيادى قرار داده بودند و در مقابل آن ها سجده مى كردند، يكى از رسوم آنان اين بود كه در روزهاى مخصوصى، بت هاى خود را با عسل مى پوشاندند. آنان اين كار را براى تبرّك انجام مى دادند. در اين هنگام مگس ها به سوى بُت ها مى رفتند تا آن عسل ها را بخورند، بُت پرستان هركارى مى كردند نمى توانستند آن مگس ها را از بُت ها دور كنند.
اكنون تو اين آيه را نازل مى كنى تا شايد وجدان خفته آنان بيدار شود: "اى مردم ! من براى شما مثالى مى زنم تا شايد از آن مثال پند بگيريد: اين بُت هايى كه شما آن را مى پرستيد، نمى توانند حتّى مگسى بيافرينند، اگر آنان براى اين كار، همه دست به دست هم بدهند، نمى توانند چنين كارى بكنند. اگر مگسى چيزى از آنان بربايد، آن را نمى توانند پس بگيرند. چرا فكر نمى كنيد؟ چرا قطعه هاى سنگ و چوب بى جان را مى پرستيد، شما و بُت هاى شما، هر دو ناتوان هستيد".
تو آسمان ها و زمين را خلق نمودى، هزاران موجود زنده در دريا و خشكى آفريدى. تنها تو شايسته پرستش هستى، امّا اين انسان چقدر جاهل و نادان است، او پرستش تو را رها مى كند و بُت ها را مى پرستد، بُت هايى كه نمى توانند مگسى را بيافرينند.
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (۷۴ ) اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (۷۵ ) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ (۷۶ ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۷۷ )
عدّه اى فرشتگان را دختران تو مى دانند، يهوديان هم كه "عُزَير" را پسر خدا مى دانند، مسيحيان هم عيسى(عليه السلام) را پسر تو مى دانند، تو هرگز فرزندى ندارى، كسانى كه چنين اعتقادات باطلى دارند تو را آن طور كه بايد بشناسند، نشناختند. تو خداى توانا و نيرومند هستى.
فرشتگان را خلق كردى، از ميان فرشتگان بعضى را به عنوان فرستاده خود انتخاب مى كنى تا وحى تو را به پيامبران برسانند، همچنين تو از ميان مردم، عدّه اى را به عنوان پيامبر مبعوث مى كنى تا مردم را به سوى يكتاپرستى دعوت كنند.
مأموريّت فرشتگان رساندن پيام تو به پيامبران است، مأموريّت پيامبران هم رساندن پيام تو به مردم است، فرشتگان و پيامبران بندگان تو هستند و تسليم فرمان تو مى باشند، تو كردار آنان را مى بينى و سخنشان را مى شنوى، گذشته و آينده آنان را مى دانى.
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآَتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (۷۸ )
از مؤمنان مى خواهى تا با مال و جان در راه تو (آن گونه كه شايسته است) تلاش كنند، تلاش آنان بايد با اخلاص همراه باشد، آنان بايد از ريا دورى كنند كه تو رياكاران را دشمن مى دارى.[۷۲] تو مؤمنان را براى پيروى از دين اسلام برگزيدى، در حقّ آنان لطف كردى و در دين بر آنان سخت نگرفتى. احكام دين اسلام با فطرت پاك انسان هماهنگ و سازگار است و سبب رشد و كمال انسان مى شود، براى مثال اگر مسلمانى به مسافرت رفت، روزه را از او برداشتى و به او فرمان دادى تا نماز را شكسته بخواند.
دين اسلام، ادامه دين ابراهيم(عليه السلام) است، دين ابراهيم(عليه السلام) هم اسلام بود، ابراهيم(عليه السلام)، پدر معنوىِ مسلمانان است، هر كس پيرو ابراهيم(عليه السلام) باشد، فرزند معنوى او حساب مى شود.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۲۳ قرآن مى باشد.
۲ - در اين سوره از ويژگى هاى مومنان واقعى سخن به ميان آمده است و براى همين آن را با نام "مؤمنون" مى خوانند، آيه اول اين سوره مى گويد: "مؤمنان رستگار شدند".
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: ويژگى هاى مؤمنان، نشانه هاى قدرت خدا در جهان، اشاره اى به مراسم حجّ، نماز، زكات، امر به معروف و نهى از منكر، اشاره اى به سرگذشت مردمى كه گرفتار عذاب آسمانى شدند...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (۱ ) الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (۲ ) وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (۳ ) وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ (۴ ) وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (۵ ) إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (۶ ) فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ (۷ ) وَالَّذِينَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (۸ ) وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (۹ )
سخن خود را با وعده اى كه به مؤمنان مى دهى آغاز مى كنى، وعده رستگارى و سعادت. مؤمنان رستگارند، آنان در دنيا و آخرت به هدف خود كه همان رضايت و خشنودى توست مى رسند.
اكنون براى مؤمنان هفت ويژگى ذكر مى كنى:
* ويژگى اوّل: فروتنى در نماز
أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ (۱۰ ) الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۱۱ )
آن مؤمنان وارثانى هستند كه بهشت را به ارث مى برند و براى هميشه در آنجا خواهند بود. وقتى آنان مهمان نعمت هاى زيباى تو مى شوند، شكر تو را به جا مى آورند، تو به آنان چنين مى گويى: "اين همان بهشتى است كه من به بندگان پرهيزكار خود عطا مى كنم".
آرى، تو براى هر انسانى جايگاهى در بهشت و جايگاهى در جهنّم آماده كرده اى، وقتى كسى كه كفر بورزد به جهنّم برود، جايگاه بهشتى او چه مى شود؟
تو آن جايگاه را به مؤمنان مى دهى، در واقع، اهل ايمان، وارث جايگاه بهشتى كسانى مى شوند كه به بهشت نيامده اند. اين معناى سخن توست: "اين همان بهشتى است كه من به بندگان پرهيزكار خود عطا مى كنم".[۷۶]
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنْ سُلَالَة مِنْ طِين (۱۲ ) ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَار مَكِين (۱۳ ) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آَخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (۱۴ ) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ (۱۵ ) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ (۱۶ )
اكنون برايم از نعمت هاى خود سخن مى گويى تا معرفت و شناخت من به تو بيشتر شود و من هم راه مؤمنان را بپيمايم، مؤمنان راه ايمان به تو را انتخاب كردند چون به معرفت و شناخت بهتر رسيده بودند.
اگر من در خلقت خود فكر كنم به آن معرفت مى رسم. آدم(عليه السلام) را از خاك آفريدى، فرزندان او را از نطفه آفريدى، نطفه از غذاهايى كه انسان مى خورد، تشكيل مى شود، همه غذاهاى انسان، ريشه اش به خاك برمى گردد. تو نطفه انسان را در رحم مادر (كه جايگاه مطمئنى بود) قرار دادى.
سپس آن نطفه به خون، بعد به پاره گوشت، سپس آن را تبديل به استخوان كردى و آن استخوان ها را با گوشت پوشاندى. پس از آن روح در آن دميدى و اين گونه انسان را آفريدى، آفرين بر تو باد كه تو بهترين آفرينندگان هستى !
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ (۱۷ ) وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَر فَأَسْكَنَّاهُ فِي الاَْرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَاب بِهِ لَقَادِرُونَ (۱۸ ) فَأَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّات مِنْ نَخِيل وَأَعْنَاب لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (۱۹ )وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغ لِلاَْكِلِينَ (۲۰ )
تو هفت آسمان را آفريدى، فرشتگان از آسمان ها به زمين رفت و آمد مى كنند، تو از حال آفريده هاى خود باخبر هستى، انسان را روى زمين آفريدى و هر لحظه به نيازهاى او آگاه هستى و آنچه را كه او براى زندگى نياز دارد برايش آماده مى كنى.
تو از آسمان آب باران و برف را به اندازه كافى فرو مى فرستى، اين آب در زمين فرو مى رود و سپس به صورت چشمه مى جوشد و انسان با حفر چاه از آن بهره مى گيرد، كوه هاى بلند، برف را در خود ذخيره مى كنند و در فصل بهار و تابستان با ذوب شدن آن، نهرها جارى مى شود. آب، نعمت بزرگى از سوى توست، اگر تو بخواهى مى توانى اين نعمت را از انسان بگيرى.
به بركت آب براى انسان باغ هايى از درختان خرما و انگور پديد آوردى كه در آن باغ ها، ميوه هاى بسيار است و انسان از آن مى خورد.
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الاَْنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (۲۱ )وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (۲۲ )
در چهارپايان نشانه هايى از قدرت تو وجود دارد، تو به انسان از شير آنان مى نوشانى، چهارپايان فوايد ديگرى هم براى انسان دارند، از پشم، چرم و گوشت آنان استفاده مى شود. انسان از چهارپايانى مثل شتر براى حمل و نقل هم استفاده مى كند.
تو كشتى را به خدمت انسان گماشتى، به فرمان تو كشتى ها در درياها روان مى شوند. اگر كشتى ها نبودند، هرگز تجارت جهانى اين قدر رونق نداشت.[۷۷]
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (۲۳ )فَقَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لاََنْزَلَ مَلَائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آَبَائِنَا الاَْوَّلِينَ (۲۴ )إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِين (۲۵ )
تو نوح(عليه السلام) را براى هدايت مردمى كه در عراق كنار رود فرات زندگى مى كردند، فرستادى. نوح(عليه السلام)، نهصد و پنجاه سال مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد و از پرستش بُت ها بازداشت، در اين مدّت، كمتر از هشتاد نفر به او ايمان آوردند، مى توان گفت كه براى هدايت هر نفر، بيش از ده سال زحمت كشيد ! [۷۸] مردم نوح(عليه السلام) را بسيار اذيّت نمودند، گاهى او را آن قدر كتك مى زدند كه سه روز بى هوش روى زمين مى افتاد و خون از صورت او جارى مى شد.[۷۹] او به مردم چنين مى گفت: "اى مردم ! خداى يكتا را بپرستيد كه خدايى غير از او نيست، چرا بُت ها را مى پرستيد، آيا از عذاب خدا نمى ترسيد؟".
قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ (۲۶ )فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِنْ كُلّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (۲۷ ) فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۸ )وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (۲۹ ) إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَات وَإِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ (۳۰ )
نوح(عليه السلام) براى هدايت آنان تلاش زيادى نمود، او ديگر از هدايت آنان نااميد شد و دست به دعا برداشت و گفت: "خدايا ! در برابر آنانى كه مرا دروغگو خواندند، ياريم كن".
اينجا بود كه تو به او چنين وحى كردى:
اى نوح ! با راهنمايى من يك كشتى بساز ! وقتى كه فرمان من براى غرق كردن كافران فرا رسيد، آب از تنور مى جوشد. اين علامت طوفان است. تو از هر نوع حيوانى، يك جفت همراه خود بگير و اهل خودت را غير از كسانى كه وعده عذاب به آنان داده شده است، سوار كشتى كن. اى نوح ! درباره كسانى كه به خود و ديگران ظلم كردند با من سخن مگو، به زودى همه آنان در طوفان غرق مى شوند.
ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آَخَرِينَ (۳۱ )فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (۳۲ )وَقَالَ الْمَلاَُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الاَْخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (۳۳ ) وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ (۳۴ )أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (۳۵ ) هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ (۳۶ )إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (۳۷ ) إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ (۳۸ )
پس از قوم نوح(عليه السلام)، مردم ديگرى را روى زمين پديد آوردى و براى هدايت آنان پيامبرى فرستادى، گويا تو در اينجا از قوم "هود" سخن مى گويى كه حضرت هود(عليه السلام) پيامبر آنان بود.[۸۵] قوم هود جمعيّت زيادى داشتند و داراى ثروت فراوانى بودند و همه بُت پرست بودند. هود(عليه السلام) با آنان چنين سخن گفت: "اى مردم ! فقط خداى يگانه را بپرستيد كه غير از او براى شما خدايى نيست. چرا بُت ها را مى پرستيد، آيا از روز قيامت نمى ترسيد؟".
رهبران جامعه وقتى فهميدند كه هود(عليه السلام) مردم را از بُت پرستى نهى مى كند، موقعيّت و رياست خود را در خطر ديدند، آنان به قيامت باور نداشتند، تو به آنان نعمت فراوانى داده بودى، امّا آنان به جاى شكرگزارى با پيامبر تو دشمنى كردند.
قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ (۳۹ ) قَالَ عَمَّا قَلِيل لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ (۴۰ ) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۴۱ )
وقتى هود(عليه السلام) از ايمان آوردن آنان نااميد شد دست به دعا برداشت و گفت: "خدايا ! در برابر آنانى كه مرا دروغگو خواندند، ياريم كن".
اينجا بود كه تو به او چنين گفتى: "به زودى آنان از كار خود پشيمان خواهند شد، امّا آن وقت، ديگر پشيمانى سود نخواهد داشت".
و سرانجام صداى وحشتناك آسمانى (همراه با طوفان شديد و صاعقه) آنان را فرا گرفت و آنان را نابود كرد و هيچ كس از آنان باقى نماند. پس نفرين بر ستمكاران باد !
ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آَخَرِينَ (۴۲ ) مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّة أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ (۴۳ ) ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِقَوْم لَا يُؤْمِنُونَ (۴۴ )
پس از نابودى آنان، اقوام ديگرى را پديد آوردى (قوم ثمود، قوم لوط و قوم مَديَن و ...).
تو براى هر قوم و ملّتى، دوره و زمان معيّنى را قرار دادى و راه ايمان و راه گمراهى را براى آنان بيان كردى و به آنان حقّ انتخاب دادى، تو هيچ كس را مجبور به ايمان نمى كنى، آنان در آن مهلتى كه به آنان داده اى، آزاد هستند، مى توانند راه خوب يا بد را انتخاب كنند، سرانجام زمان آن ها سپرى مى شود و وقتى زمان مرگ آنان فرا رسيد، حتّى يك ساعت هم نمى توانند مرگ خود را عقب يا جلو بيندازند. تو زمان مرگ آنان را قبلاً مشخّص كرده اى، وقتى آن زمان فرا برسد، مرگ آنان را درمى يابد.
آرى، تو پيامبران را يكى پس از ديگرى فرستادى، هر زمانى كه پيامبرى براى هدايت قومى مى آمد، آن قوم او را دروغگو خطاب مى كردند، تو هم آن كافران را يكى پس از ديگرى نابود كردى و داستان آنان را مايه عبرت ديگران قرار دادى، هيچ كس از آنان را باقى نگذاشتى و فقط داستان آنان باقى مانده است، پس بر آن گروهى كه ايمان نمى آورند، نفرين باد !
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۲۴ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه ۳۵ اين سوره آيه اى زيبا بيان شده است كه چنين مى گويد: "خدا نور آسمان ها و زمين است". به همين جهت اين سوره را سوره نور مى خوانند.
۳ - اين سوره از پاكدامنى زنان و حجاب و عفّت آنان، سخن مى گويد. عدّه اى به يكى از همسران پيامبر تهمت ناروايى زدند، در اين سوره به آن ماجرا اشاره شده است و پاكدامنى همسر پيامبر بيان شده است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آَيَات بَيِّنَات لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (۱ )الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِد مِنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَة وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۲ )
اين سوره را بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كردى و عمل به آن را بر مسلمانان واجب نمودى و در آن آيات روشن فرو فرستادى، باشد كه آنان پند گيرند !
احكام اين سوره براى نيل جامعه به عفّت و پاكدامنى ضرورى است.
زنا و داشتن رابطه نامشروع با زنان، سبب مى شود پيوندهاى خانوادگى از
الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَان أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (۳ )
اين قانون توست: اگر زنى به زنا مشهور شد مؤمنان نبايد با او ازدواج كنند، همچنين اگر مردى به زنا مشهور شد، نبايد به او زن بدهند، ازدواج با زناكار، ننگى براى مؤمن است.
مرد زناكار فقط بايد با زن زناكار يا زن مشرك ازدواج كند، همچنين زن زناكار فقط بايد با مرد زناكار يا مرد مشرك ازدواج كند. (مشرك همان بُت پرست است، كسى كه خدا را به يگانگى قبول ندارد).
آرى، مؤمن حقّ ندارد با زناكار ازدواج كند، امّا اگر زناكار واقعاً توبه كند و از اين كار زشت دست بردارد، ازدواج با او اشكالى ندارد.
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الُْمحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۴ ) إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۵ )
تو مى دانى كه ممكن است افراد بى تقوا به خاطر حسادت و دشمنى به عدّه اى تهمت زنا بزنند.
تهمت زنا، گناه بزرگى است. اگر كسى زن پاكدامنى را به زنا متّهم كرد بايد چهار شاهد بياورد و آن چهار شاهد گواهى بدهند كه آن زن زنا كرده است، امّا اگر چهار شاهد پيدا نشد، بايد به تهمت زننده هشتاد تازيانه زد.
اين قانون تو براى مجازات كسى است كه به ديگران تهمت زنا مى زند. به تهمت زننده بايد هشتاد تازيانه زد و ديگر گواهى او قبول نمى شود و او فاسق و تبهكار است و عذاب سختى در روز قيامت در انتظار اوست.
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَات بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (۶ )وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (۷ ) وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَات بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ (۸ ) وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِنْ كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ (۹ ) وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ (۱۰ )
اين قانون توست: "اگر كسى به زنى پاكدامن تهمت زنا بزند، بايد چهار شاهد بياورد، اگر اين كار را نكند، هشتاد تازيانه مى خورد".
گاهى پيش مى آيد كه مردى به زنِ خود تهمت زنا مى زند و چهار شاهد هم ندارد، در اينجا چه بايد كرد؟
آيا بايد سخن مرد را به اين دليل كه شوهر آن زن است، پذيرفت و زن را مجازات كرد؟ احتمال دارد كه آن مرد، دروغ بگويد. از طرف ديگر، اگر به سخن مرد هيچ توجّهى نشود، اين زندگى زناشويى ديگر زندگى واقعى نيست.
إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالاِْفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الاِْثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۱۱ )
اوّلين بارى بود كه مى خواستم به مدينه سفر كنم، براى خداحافظى نزد يكى از استادان خود رفتم. او به من گفت:
ــ وقتى به مدينه رفتى حتماً به مَشرَبه برو !
ــ مشربه؟ اين نام را تا به حال نشنيده ام.
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ (۱۲ ) لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ (۱۳ )وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۱۴ ) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ (۱۵ ) وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ (۱۶ )يَعِظُكُمَ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۷ ) وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۱۸ )إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آَمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (۱۹ )وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (۲۰ )
درست است كه منافقان اين تهمت را رواج دادند، امّا چرا وقتى مردان و زنان مؤمن اين تهمت ناروا را شنيدند، به آن زن پاكدامن گمان خوب نبردند؟ چرا آنان نگفتند: "اين تهمت و دروغى آشكار است".[۱۰۷] آنان كه چنين تهمتى را زدند، چرا چهار شاهد براى اثبات سخن خود نياوردند؟ اكنون كه چهار شاهد نياوردند، پس نزد تو دروغگويند و شايسته عذاب مى باشند.
گروهى از مسلمانان زود باور بودند و آن شايعه را باور كردند، اگر لطف و رحمت تو نبود به خاطر اين كه آن شايعه را منتشر كردند، به عذاب بزرگى گرفتار مى شدند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَد أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۲۱ )
ماجراى "اِفك" و تهمت به همسر پيامبر، دسيسه شيطان بود، اين درسى براى مؤمنان شد كه همواره مواظب باشند مبادا فريب شيطان را بخورند.
اكنون از مؤمنان مى خواهى تا از وسوسه هاى شيطان پيروى نكنند، زيرا شيطان انسان را به زشت كارى و گناه فرمان مى دهد، اگر فضل و رحمت تو نبود، هيچ انسانى از گناه و معصيت پاك نمى شد، اين تو هستى كه درِ توبه را به روى بندگان خود باز گذاشتى و توبه آنان را مى پذيرى.
آرى، هر كس واقعاً از گناه خود توبه كند و به درگاه تو رو نمايد، تو گناهان او را مى بخشى، اين قانون توست: انسان بايد به اختيار خودش تصميم بگيرد توبه كند و گذشته اش را جبران كند. تو گناهان چنين انسانى را مى بخشى و روح او را از آلودگى ها پاك مى گردانى، امّا اگر كسى اصلاً از كردار خود پشيمان نبود و بر گناه خود اصرار ورزيد، تو توبه او را نمى پذيرى.
وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۲۲ )
در ماجراى "اِفك"، تعدادى از مؤمنان زودباور فريب شيطان را خورده بودند و به نقل آن شايعه پرداخته بودند، آنان از كار خود پشيمان شدند و توبه كردند، اتّفاقاً بعضى از آنان فقير و بيچاره بودند و نياز به كمك ديگران داشتند. (فقيرانى كه بعضى از آنان با ثروتمندان خويشاوند بودند، فقيرانى كه از مكّه به مدينه مهاجرت كرده بودند). آنان انسان هاى بدى نبودند، قصد ضربه زدن به آبروى اسلام و پيامبر را نداشتند، از روى جهل و نادانى فريب منافقان را خوردند.
وقتى اين ماجرا پيش آمد، ثروتمندانى كه به آن فقيران كمك مى كردند، از اين كار آنان بسيار ناراحت شدند و سوگند ياد كردند كه ديگر به آنان كمك نكنند.
اكنون تو اين آيه را نازل مى كنى و از آن ثروتمندان مى خواهى كه خطا و اشتباه فقيران را ناديده بگيرند و به آنان كمك كنند. آرى، ثروتمندان نبايد در حقّ خويشاوندان و فقيران و مهاجران كوتاهى كنند، آن ها بايد عفو داشته باشند، آيا آن ثروتمندان دوست ندارند تو آنان را ببخشى؟ معلوم است كه آنان در جستجوى بخشش تو هستند، پس بايد از خطاى ديگران چشم پوشى كنند. تو خداى بخشنده و مهربان هستى، گناه آن فقيران و نيازمندان را بخشيدى، ثروتمندان هم بايد آنان را ببخشند و بار ديگر به آنان كمك كنند.
إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الُْمحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۲۳ )يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۲۴ )يَوْمَئِذ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (۲۵ )
كسانى كه به زنان پاكدامن و بى خبر از توطئه ها، تهمت مى زنند، در دنيا و آخرت از رحمت تو دور هستند و عذاب بزرگى در انتظار آنان است.
قانون تو اين است: "اگر كسى به زنى تهمت زنا زد و چهار شاهد نياورد، بايد به تهمت زننده هشتاد تازيانه بزنند"، گاهى آن تهمت زننده از قانون فرار مى كند، امّا روز قيامت هرگز نمى تواند از عذاب تو فرار كند، او نمى تواند گناه خود را انكار كند، زيرا در آن روز به قدرت تو، زبان و دست ها و پاهاى آن ها به آنچه انجام دادند، گواهى مى دهد.
آن روز معلوم مى شود كه با زبان به چه كسى تهمت زدند؟ با دست به كدام زن پاكدامن اشاره كردند و به او تهمت زدند؟ با پا به كدام مجلس رفتند و دور هم جمع شدند و آبروى زنان پاكدامن را بردند؟
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (۲۶ )
اكنون مى خواهى سخن خود را درباره تهمت زدن به زنان پاكدامن به پايان ببرى پس يك قانون كلّى را بيان مى كنى: اهل فحشا با هم مى سازند، اهل عفّت هم با هم هماهنگ هستند، براى همين كسانى كه پاكدامن هستند، هرگز نبايد با اهل فحشا ازدواج كنند.
آرى، زنان پليد براى مردان پليد مى باشند و مردان پليد هم براى زنان پليد مى باشند.
زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاكند، مردان و زنان پاكدامن از نسبت هايى كه پليدها به آنان مى دهند، بركنارند، براى آنان آمرزش و روزىِ نيك خواهد بود، تو آنان را در روز قيامت وارد بهشت مى كنى و از نعمت هاى زيباى خودت به آنان روزى مى دهى.[۱۰۸]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (۲۷ ) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (۲۸ ) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَة فِيهَا مَتَاعٌ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ (۲۹ )
اكنون بعضى از آداب معاشرت اجتماعى كه با عفّت عمومى جامعه ارتباط دارد، بيان مى كنى:
از مؤمنان مى خواهى تا قبل از اجازه گرفتن به خانه ديگران وارد نشوند، حتماً از صاحب خانه اجازه بگيرند، همچنين به صاحب خانه سلام كنند، رعايت اين امر براى آنان بهتر است، اميد است كه آنان پند بگيرند و با آداب اجتماعى اسلام آشنا شوند.
وقتى من به خانه دوستم رفتم و اتّفاقاً درِ خانه او باز بود، نبايد بدون اجازه وارد شوم، بايد صبر كنم، اگر به من اجازه داد، مى توانم وارد خانه شوم.
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (۳۰ ) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آَبَائِهِنَّ أَوْ آَبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الاِْرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۳۱ )
اكنون درباره نگاه كردن مرد و زن به يكديگر سخن مى گويى، از مردان مى خواهى تا چشم خود را از نگاه ناروا به زنان بپوشانند و بر ميل جنسى خود مسلّط باشند كه اين امر، براى آنان بهتر و شايسته تر است و تو بر آنچه آنان انجام مى دهند دانا هستى.
مرد بايد شرمگاه خود را از نگاه مردان و زنان (چه زنان مَحرم مثل مادر، خواهر و چه زنان نامحرم) حفظ كند، مرد فقط در مقابل همسرش لازم نيست شرمگاه خود را بپوشاند.
به زنان فرمان مى دهى تا آنان نيز چشم خود را از نگاه ناروا به مردان بپوشانند و بر ميل جنسى خود مسلّط باشند. زن بايد شرمگاه خود را از نگاه زنان و مردان (چه مردان مَحرم مثل پدر، برادر، چه مردان نامحرم) حفظ كند، زن فقط در مقابل شوهرش لازم نيست شرمگاه خود را بپوشاند.
وَأَنْكِحُوا الاَْيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (۳۲ )وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآَتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آَتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۳۳ )
از حجاب سخن گفتى تا جامعه صحنه هوس بازى نشود، اكنون از ازدواج سخن مى گويى، تو غريزه جنسى را باعث بقاى نسل قرار دادى و اگر اين غريزه به صورت صحيح و با حفظ حرمت ها ارضا شود، زمينه آرامش روحى و روانى انسان را فراهم مى سازد.
آرى، در دين اسلام، ازدواج پيمان مقدّسى است. اين سخن پيامبر است: "ازدواج، سنّت و شيوه من است، هر كس از سنّت من روى برگرداند، از من نيست". "كسى كه ازدواج مى كند، نصف دين خود را حفظ كرده است".[۱۱۴] به پدران و مادران فرمان مى دهى تا به موقع، براى ازدواج پسر و دختر خود اقدام كنند و به آنان كمك كنند تا همسر شايسته انتخاب كنند.
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آَيَات مُبَيِّنَات وَمَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (۳۴ )
در اين سوره، احكام مهمّى كه براى عفّت عمومى جامعه لازم بود بيان كردى، اگر مسلمانان به قرآن عمل كنند، در دنيا و آخرت به سعادت و رستگارى مى رسند.
اكنون وقت آن است كه از قرآن خود تقدير كنى و چنين بگويى: "اى مردم ! من آياتى را براى شما فرستادم كه حقايق زيادى را بيان مى كند و اخبار كسانى را كه پيش از شما بودند، بازگو مى كند و پندى براى پرهيزكاران است".[۱۱۵]
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاة فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَة الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبَارَكَة زَيْتُونَة لَا شَرْقِيَّة وَلَا غَرْبِيَّة يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُور يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۳۵ )
"خدا نور آسمان ها و زمين است".
در اين سخن فكر مى كنم، آيا تو نور هستى؟ آيا تو نورى هستى كه زمين و آسمان ها را در برگرفته اى؟
آيا حقيقت تو از نور است؟ تو در همه جا وجود دارى، پس اگر تو نور هستى، چرا شب ها همه جا تاريك مى شود؟ اگر تو نور آسمان ها و زمين مى باشى، پس چرا در بعضى مكان ها تاريكى وجود دارد؟
فِي بُيُوت أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالاَْصَالِ (۳۶ ) رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالاَْبْصَارُ (۳۷ )لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَاب (۳۸ )
نور تو كجاست؟
من كجا در جستجوى نور تو باشم؟
نور تو، در خانه هايى است كه اجازه دادى آن خانه ها، محترم و با عظمت باشند، داخل آن خانه ها، افرادى هستند كه هر صبح و شام نام تو را ياد مى كنند.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَاب بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآَنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (۳۹ )
اكنون درباره اعمال كافران سخن مى گويى، كارهاى آنان همچون سرابى در بيابان است كه انسان تشنه، آن را آب مى پندارد، او به سوى سراب مى رود تا آب بنوشد، امّا وقتى به آن مى رسد، آبى نمى يابد. كافر در اين دنيا كارهايى انجام مى دهد و فكر مى كند كه كارهاى او نيك است، امّا چنين نيست، شيطان كارهاى او را برايش زيبا جلوه داده است، روز قيامت كه فرا رسد، او براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيد، آن روز حقيقت را مى فهمد و تو به حساب او خيلى سريع رسيدگى مى كنى.
كافر در بيابان خشك و سوزانِ زندگى به جاى آب دنبال سراب مى رود و از تشنگى جان مى دهد، امّا مؤمن در پرتو ايمان، چشمه زلال هدايت را مى يابد و به سعادت مى رسد.
* * *
أَوْ كَظُلُمَات فِي بَحْر لُجِّيّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُور (۴۰ )
كافر مانند كسى است كه در درياى پهناورى غرق شده است و در تاريكى ها گرفتار شده است، شب است و هوا ابرى. موج به دنبال موج مى آيد، تاريكى بر تاريكى افزوده مى شود، او حتّى نمى تواند دست خود را ببيند، او نمى داند ساحل نجات كجاست !
* * * اگر در اقيانوس مسير ساحل را گم كنم، نگران و مضطرب مى شوم، از طوفانى كه در راه است، مى ترسم، نمى دانم به كدامين سو بروم، هوا ابرى است، هيچ ستاره اى نمى بينم، همه جا تاريك است، خودم را هم نمى توانم ببينم، قطب نما را هم نمى بينم، من چه كنم؟
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّات كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ (۴۱ ) وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (۴۲ )
آنچه در زمين و آسمان است، تو را تسبيح مى كنند، همچنين پرندگانى كه در آسمان بال گشوده اند ، تو را تسبيح مى كنند، هر كدام از موجودات، راه و رسم دعا و تسبيح خود را مى دانند، تو بر آنچه آنان انجام مى دهند، دانايى.[۱۲۷] هر موجودى به اندازه درجه وجودى خود، داراى شعور است و در دنياى خود و به زبان خود، تو را ستايش مى كند و تو را به پاكى مى ستايد، ولى من از درك حقيقت آن ناتوانم.
موجوداتى مثل ماه و خورشيد و كوه و درخت، طبق بهره وجودى خود، دركى از تو دارند، البتّه درك و شعور آنان قابل مقايسه با درك انسان نيست، تو انسان را با درك و آگاهى بالايى آفريدى، امّا به موجودات ديگر به اندازه ظرفيّت خودشان، بهره اى از درك و شعور دادى، آنان با همان شعور مخصوص خود دعا مى كنند و تو را ستايش مى كنند.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَال فِيهَا مِنْ بَرَد فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالاَْبْصَارِ (۴۳ )
تو ابرها را در آسمان به حركت در مى آورى و آنان را به هم پيوند مى دهى و بعد آن ها را متراكم مى سازى. تو از لابه لاى ابرها، قطرات باران را فرو مى فرستى، همچنين از ابرهايى كه در آسمان همچون كوه ها انباشته شده اند، دانه هاى تگرگ نازل مى كنى، اين تگرگ به هر كس كه تو بخواهى زيان مى رساند و به باغ ها و محصولات كشاورزى آسيب مى رساند، تو از هر كس كه بخواهى زيان تگرگ را دور مى كنى، مهار ابر و باران و همه اين جهان در دست توست، سود و زيان، مرگ و زندگى هم در دست توست.
تو با قدرت خود از ابر، رعد و برق ايجاد مى كنى، برقى كه گاهى نورش آن قدر شديد است كه ممكن است به بينايى چشم انسان آسيب برساند. اين نشانه قدرت توست، ابر از ذرّات آب تشكيل شده است، امّا تو از اين ذرّات آب، رعد و برقى مى آفرينى كه مى تواند همه چيز را بسوزاند.
در هر دقيقه در دنيا حدود شش هزار رعد و برق كوچك و بزرگ اتّفاق مى افتد، رعد و برق هاى بزرگ مى توانند در يك لحظه، گرماى ۳۰ هزار درجه سانتيگراد توليد كنند، گرمايى كه تقريباً پنج برابر گرماى سطح خورشيد است !!
يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لاُِولِي الاَْبْصَارِ (۴۴ ) وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّة مِنْ مَاء فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى أَرْبَع يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۴۵ )
تو خدايى هستى كه شب و روز را آفريده اى، روز را از پى شب و شب را از پى روز پديدار مى كنى، براى اهل بصيرت، پيدايش شب و روز، نشانه اى از قدرت توست.
تو همه جنبندگان را از آب آفريدى، با اين كه همه آن ها از يك چيز آفريده شده اند، امّا تنوّع زيادى دارند، گروهى از آنان بر روى شكم خود مى خزند، گروهى روى دو پا و گروهى هم بر روى چهارپا راه مى روند. تو هرچه را بخواهى مى آفرينى و بر هر كارى توانا هستى.
* * *
لَقَدْ أَنْزَلْنَا آَيَات مُبَيِّنَات وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۴۶ )
قرآن را براى انسان ها فرستادى، اين قرآن، آياتى بسيار روشن دارد كه مردم مى توانند به آسانى آن را درك كنند، تو همه انسان ها را هدايت مى كنى، پيام و سخن خود را به آنان مى رسانى و راه خوب و بد را نشان مى دهى، اين اوّلين مرحله هدايت است، هدايتى كه براى همه انسان ها مى باشد.
پس از آن، براى كسانى كه مرحله اوّل هدايت را پذيرفتند و راه حقّ را انتخاب كردند، هدايت ديگرى قرار مى دهى و زمينه كمال بيشتر را براى آنان فراهم مى كنى، اين دوّمين مرحله هدايت است، تو آنان را به راه راست، هدايت مى كنى، راه راست همان راه اطاعت از پيامبر و امام است.
* * *
وَيَقُولُونَ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (۴۷ )
سخن از راه راست به ميان آمد، راه راست، پيروى از راه نبوّت و امامت است، مؤمنان مى دانند كه اگر بخواهند به رستگارى برسند، بايد از پيامبر و امام اطاعت كنند، امّا منافقان چنين نيستند، منافقان مى گويند: "به خدا ايمان آورديم و از پيامبر اطاعت مى كنيم"، امّا وقت عمل از اين سخن خود روى برمى گردانند، آنان ايمان نياورده اند.
* * *
وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (۴۸ ) وَإِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ (۴۹ )أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولَئِكَ هُمَ الظَّالِمُونَ (۵۰ )إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵۱ )وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ (۵۲ ) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لَا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (۵۳ ) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (۵۴ )
گروهى از منافقان در مدينه زندگى مى كردند، آنان خطر بزرگى براى اسلام بودند، تو آنان را به مسلمانان معرّفى كردى و از نشانه هاى آنان سخن به ميان آوردى.
منافقان كسانى بودند كه هر وقت دين براى آنان نفع مادّى داشت، ادّعاى ايمان مى كردند، امّا اگر مى فهميدند دين براى آنان سودى ندارد، از ايمان دست برمى داشتند.
وقتى يكى از آن منافقان با مسلمانى اختلاف پيدا مى كرد، آن مسلمان مى گفت: "بيا با هم نزد پيامبر برويم تا او ميان ما قضاوت كند"، اگر پيامبر حقّ را به مسلمان مى داد، آن منافق سخن پيامبر را نمى پذيرفت، امّا اگر پيامبر به نفع او حكم مى داد، سخن پيامبر را با اشتياق مى پذيرفت.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۵۵ )
منافقان در مدينه از هر فرصتى براى ضربه زدن به اسلام استفاده مى كردند، پيامبر على(عليه السلام) را به عنوان جانشين خود معرّفى كرد، منافقان روز عيد غدير با على(عليه السلام) بيعت كردند، امّا تو مى دانستى كه آنان بر سر اين پيمان خود باقى نمى مانند، تو از نيّت آنان آگاه بودى. تو مى دانستى كه بعد از پيامبر ظلم و ستم به اهل بيت(عليهم السلام) آغاز مى شود.
منافقان منتظر بودند تا پيامبر از دنيا برود تا نقشه هاى خود را عملى كنند، آنان پس از رحلت پيامبر، به خانه على(عليه السلام) حمله كردند، درِ خانه او را آتش زدند، دست هاى او را بستند و او را به مسجد بردند تا با ابوبكر بيعت كند. آنان راهى را آغاز كردند كه سرانجامش شهادت حسين(عليه السلام) در كربلا بود، كسانى به خلافت رسيدند كه براى حكومت چند روزه دنيا، امامان را يكى پس از ديگرى به شهادت رساندند...
تو همه اين وقايع را مى دانستى، براى همين، اكنون تو از وعده اى بزرگ سخن مى گويى.
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآَتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (۵۶ ) لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الاَْرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۵۷ )
از من مى خواهى تا نماز را به پا دارم و زكات را پرداخت كنم و از سخنان پيامبر اطاعت كنم، باشد كه مشمول لطف و مهربانى تو گردم !
من نبايد فكر كنم كه كافران در زمين قدرت و مقام خواهند يافت بلكه تو به آنان مهلت مى دهى، امّا وقتى مهلت آنان به پايان آمد به عذاب سختى گرفتارشان مى كنى و در روز قيامت هم، جايگاه آنان جهنّم است و به راستى جهنّم چه بد جايگاهى است !
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّات مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَات لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْض كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۵۸ ) وَإِذَا بَلَغَ الاَْطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آَيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۵۹ )
محور اصلى سخن تو در اين سوره، حفظ عفّت عمومى جامعه است، از حجاب، كنترل غريزه شهوت و حفظ چشم از نگاه ناروا سخن گفتى، اكنون قانون وارد شدن فرزندان به اتاق خصوصى پدر و مادر را بيان مى كنى.
كودكان خيلى از مسائل را مى فهمند و روى آن ها حساسيّت زيادى دارند، سهل انگارى پدر و مادر در اين زمينه سبب شده است تا فرزندان، منظره هايى را ببينند و سلامت روحى و اخلاقى آنان، دچار آسيب شود، عمل به اين قانون سبب حفظ عفّت در خانواده مى شود.
تو فرزندان را به دو گروه تقسيم مى كنى:
وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَات بِزِينَة وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۶۰ )
در اين سوره حجاب را بر زنان واجب كردى و از آنان خواستى تا مو و بدن خود را از مردان نامحرم بپوشانند (البتّه آنان مى توانند گردى صورت، دست ها از انگشتان تا مچ و پاها از انگشتان تا مچ را نپوشانند).
در اين آيه حكم حجاب زنان سالخورده و از پا افتاده را بيان مى كنى: اين زنان ديگر اميدى به ازدواج ندارند، براى همين آنان مى توانند پوشش خود را كنار بگذارند به شرط آن كه خودآرايى نكرده باشند.
اگر آنان خود را بپوشانند براى آنان زيبنده تر است كه تو خداى شنونده و دانا هستى و از همه رفتار بندگان خود باخبر هستى.
لَيْسَ عَلَى الاَْعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الاَْعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آَبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۶۱ )
امروزه در جوامع غربى روابط خويشاوندى فراموش شده است تا آنجا كه فرزندان، پدر و مادر خود را از خانه بيرون مى كنند و پدران، جوانان خود را به حال خود رها مى كنند.
تو دوست دارى كه رابطه انسان با خويشانش محكم و استوار باشد، انسان نبايد نسبت به خويشاوندان خود بى تفاوت باشد، او نبايد پدر، مادر، فرزند و بستگانش را فراموش كند. پيوندهاى نزديك خويشاوندى و دوستى از صفا و صميميّت جامعه حكايت مى كند و ديگر انسان در چنين جامعه اى، احساس تنهايى نمى كند و خودخواهى ها و انحصارطلبى ها از او دور مى شود.
تو به من اجازه مى دهى تا بدون اجازه از يازده خانه غذا بخورم، از طرف ديگر در جامعه افرادى نابينا و بيمار وجود دارند، آنان نمى توانند كار كنند و نيازمند هستند، من مى توانم آنان را همراه خود به اين خانه ها ببرم و بدون اجازه صاحبخانه به آن ها غذا بدهم.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آَمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْر جَامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۶۲ )
در آيات قبل درباره ارتباط با دوستان و خويشاوندان سخن گفتى، به مسلمانان آموختى تا با هم رابطه صميمى داشته باشند، الآن وقت آن است تا از رابطه مسلمانان با پيامبر سخن بگويى. تو از مؤمنان مى خواهى تا در همه چيز از پيامبر اطاعت كنند و در كارهاى مهم بدون اجازه او از جمعيّت جدا نشوند.
آرى، كسانى كه به تو و پيامبر تو ايمان آوردند كسانى هستند كه وقتى پيامبر فرمان جهاد مى داد به يارى او مى آمدند، اگر كسى مشكلى داشت و نمى توانست به جهاد بيايد، نزد پيامبر مى آمد و اجازه مى گرفت و پيامبر هم دقّت مى كرد و اگر مصلحت مى ديد به او اجازه مى داد، تو از پيامبر خواسته بودى تا در اجازه دادن دقّت كند، مبادا با اجازه دادن به گروه زيادى، لشكر اسلام تضعيف شود.
برخى از كسانى كه با اجازه پيامبر به جهاد نمى آمدند، كار دنيايى را بر جهاد مقدّم كرده بودند، تو از پيامبر خواستى تا براى آنان طلب بخشش كند كه تو بخشنده و مهربان هستى.
لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۶۳ )
پيامبر كسى است كه امر و نهى او با امر و نهى ديگران فرق مى كند، اگر او مسلمانان را براى مسأله اى فرا خواند، حتماً موضوع مهمّى پيش آمده است. مسلمانان بايد سخن او را مهم بشمارند، آرى، به درستى كه فرمان او، فرمان توست، وقتى او مردم را فرا مى خواند، در واقع تو آنان را فراخوانده اى، هرگز نبايد فراخواندن او را ساده و عادى گرفت.
پيامبر مردم را فرا مى خواند، همه نزد او جمع مى شدند، سپس پيامبر به آنان خبر مى داد كه بايد براى مقابله با دشمن به جهاد بروند، مؤمنان با تمام وجود آمادگى خود را اعلام مى كردند، امّا منافقان پشت سر ديگران مخفى مى شدند و يكى پس از ديگرى فرار مى كردند، آنان به گونه اى فرار مى كردند كه پيامبر آنان را نبيند، امّا تو كه آنان را مى ديدى و از حال آنان باخبر بودى، آنان به خيال خود، جانشان را نجات داده بودند، امّا نمى دانستند كه تو آنان را به بلاى سختى در اين دنيا گرفتار مى كنى و در روز قيامت هم عذاب دردناكى در انتظارشان است.
* * *
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۶۴ )
در اين سوره دستورهاى مختلفى را بيان كردى: حجاب، پرهيز از نگاه ناروا، روابط صميمى با خويشاوندان و دوستان، اطاعت از سخنان پيامبر و...
در اينجا به سه نكته اشاره مى كنى تا در من انگيزه عمل به اين دستورها ايجاد شود:
اول: آنچه در آسمان ها و زمين است از آن توست، تو به اطاعتِ بندگانت نياز ندارى، تو خداى بى نياز هستى.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۲۵ قرآن مى باشد.
۲ - "فُرقان" به معناى "جداكننده حق از باطل" مى باشد، قرآن كتابى است آسمانى كه حق را از باطل جدا مى كند. در آيه اوّل قرآن به عنوان "فرقان" ياد شده است و به همين خاطر اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: توحيد، نبوّت، حق و باطل، روز قيامت، نعمت هاى خدا، عظمت جهان آفرينش...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا (۱ ) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا (۲ ) وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آَلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لاَِنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا (۳ )
تو خداى بزرگوارى هستى كه اين قرآن را بر بنده ات، محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كردى،
قرآن حقّ را از باطل جدا مى كند، تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را فرستادى تا جهانيان را از عذاب روز قيامت بترساند.
فرمانروايى آسمان ها و زمين از آنِ توست، تو هرگز فرزندى ندارى، تو بى نياز از همه چيز هستى، تو در فرمانروايى خود، هيچ شريكى ندارى، هر چيزى كه در اين جهان وجود دارد، آفريده توست، تو اين جهان و هر چه در آن است را آفريدى و زمان نابودى آن را نيز مشخّص كردى.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آَخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا (۴ )وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الاَْوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (۵ ) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيًما (۶ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت اين بُت پرستان فرستادى، او قرآن را براى آنان خواند و آنان را به يكتاپرستى دعوت كرد، امّا قرآن را دروغ خواندند و گفتند: "اين قرآن چيزى جز افسانه نيست، محمّد اين سخنان را از پيش خودش ساخته است و گروهى هم او را يارى كرده اند"، اين سخن بُت پرستان درباره قرآن ظلمى بزرگ است، آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله)نسبتى ناروا دادند.
آن بُت پرستان سخن ديگرى هم درباره قرآن مى گفتند، آنان به مردم چنين مى گفتند: "اين سخنانى كه محمّد مى گويد، همان افسانه هاى گذشتگان است كه در كتاب ها نوشته شده است، هر صبح و شام، پيروان محمّد اين سخنان را براى او مى خوانند و او اين سخنان را حفظ مى كند، سپس نزد شما مى آيد و آن سخنان را بازگو مى كند".
اين چه سخن ياوه اى است كه آنان درباره قرآن مى گويند؟
وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الاَْسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا (۷ ) أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا (۸ ) انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الاَْمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا (۹ ) تَبَارَكَ الَّذِي إِنْ شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِنْ ذَلِكَ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَيَجْعَلْ لَكَ قُصُورًا (۱۰ )
دوست دارم بدانم چه چيز مانع ايمان آوردن بُت پرستان به محمّد(صلى الله عليه وآله)مى شد؟ راز ايمان نياوردن آنان چه بود؟
آنان دو سخن مهم داشتند:
* سخن اوّل
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا (۱۱ ) إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَان بَعِيد سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا (۱۲ )وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا (۱۳ ) لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا (۱۴ )قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا (۱۵ ) لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْئُولًا (۱۶ )
بُت پرستان روز قيامت را انكار مى كردند و به آن ايمان نداشتند. وقتى انسانى، روز قيامت را تكذيب كرد، دست به هر گناهى مى زند و از ظلم به ديگران هراسى ندارد، تو براى چنين انسان هايى عذاب سوزان جهنّم را آماده كرده اى !
روز قيامت كه فرا رسد، تو آنان را زنده مى كنى، وقتى آنان آتش جهنّم را از دور مى بينند و صداى جوش و خروش جهنّم را مى شنوند، ترس و وحشت وجود آنان را فرا مى گيرد.
آنان امروز قيامت را انكار مى كنند، امّا وقتى جهنّم را ببينند، پشيمان مى شوند، آن وقت ديگر پشيمانى سودى ندارد. فرشتگان غُل و زنجير به دست و پاى آنان مى بندند و آنان را در گوشه تنگ و تاريكى از جهنّم جاى مى دهند، آن وقت است كه صداى آه و ناله آنان بلند مى شود و آرزوى مرگ مى كنند.
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ (۱۷ ) قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآَبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا (۱۸ ) فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا (۱۹ )
روز قيامت تو با قدرتت به بُت ها اجازه مى دهى تا سخن بگويند. تو به بُت ها مى گويى: "آيا شما بندگان مرا گمراه كرديد يا خودشان گمراه شدند؟".
آنان در جواب مى گويند: "خدايا ! تو پاك و منزّهى از اين كه شريك داشته باشى ! براى ما سزاوار نبود كه جز تو كسى را سرپرست خود بگيريم، تو به اين كافران و پدرانشان نعمت هاى فراوانى دادى و آنان غرق در خوشى ها و لذّت ها شدند، آنان به جاى آن كه شكرگزار تو باشند، تو را فراموش كردند و جماعتى تبهكار شدند".
آن وقت است كه تو به بُت پرستان چنين مى گويى: "شما مى گفتيد اين بت ها شريك من هستند، ديديد و شنيديد كه بُت ها سخن شما را انكار كردند، اكنون نمى توانيد عذاب را از خود برطرف سازيد، شما نمى توانيد كسى را به يارى بطلبيد، امروز هر كس از شما كه ستم روا داشت به عذاب بزرگى گرفتار مى شود".
وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الاَْسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْض فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا (۲۰ ) وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا (۲۱ )
سخن بُت پرستان اين بود كه چرا محمّد(صلى الله عليه وآله) غذا مى خورد و مانند مردم عادى، در كوچه و بازار راه مى رود؟
چرا آنان فكر نمى كنند، محمّد(صلى الله عليه وآله) كه اوّلين پيامبر تو نيست، قبل از او نيز پيامبران زيادى را فرستادى كه همه انسان بوده اند. حكمت تو در اين بود كه بندگان برگزيده خود را به مقام پيامبرى برسانى و آنان را الگوى همگان قرار دهى. كسى كه مى خواهد الگوى انسان ها باشد بايد از جنس خود آن ها باشد.
سخن ديگر بُت پرستان اين بود: چرا محمّد(صلى الله عليه وآله) ثروت زيادى ندارد؟ چرا گنج هاى طلا و باغ هاى ميوه ندارد؟
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا (۲۲ ) وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا (۲۳ ) أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا (۲۴ )
بُت پرستان، روز قيامت و زنده شدن پس از مرگ را تكذيب مى كردند و محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغگو مى پنداشتند. آن ها به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: "چرا فرشتگان از آسمان نازل نشدند؟ چرا ما خدا را نمى بينيم؟". آنان تكبّر ورزيدند و طغيان كردند. آن ها بُت هاى خود را مى ديدند و در مقابلش سجده مى كردند و تصوّر مى كردند كه تو را هم مانند بُت ها مى توان با چشم ديد.
هيچ كس نمى تواند تو را با چشم ببيند. اگر تو را مى شد با چشم ديد، ديگر تو خدا نبودى، بلكه يك آفريده بودى، هر چه با چشم ديده شود، مخلوق است. هر چيزى كه با چشم ديده شود، روزى از بين مى رود و تو هرگز از بين نمى روى.
تو صفات و ويژگى هاى مخلوقات را ندارى، اگر تو يكى از اين صفات را مى داشتى، يقيناً مى شد تو را درك كرد و مى شد تو را با چشم ديد، امّا ديگر تو نمى توانستى هميشگى باشى، گذر زمان تو را هم دگرگون مى كرد.
وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنْزِيلًا (۲۵ ) الْمُلْكُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا (۲۶ )
از من مى خواهى تا روز قيامت را به ياد آورم، روزى كه تو آسمان و "غَمام" را مى شكافى و فرشتگان را فرو مى فرستى، در آن روز، فرمانروايى از آنِ توست، به راستى كه آن روز براى كافران، روز سخت و ناگوارى خواهد بود.
* * * از "غَمام" سخن گفتى، منظور تو از اين واژه چيست؟
وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا (۲۷ ) يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا (۲۸ )لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلاِْنْسَانِ خَذُولًا (۲۹ )
روز قيامت، روز پشيمانى كسانى است كه به خود ظلم كردند، كسانى كه راه كفر و گناه را مى پيمايند در روز قيامت انگشت ندامت به دندان مى گزند و مى گويند: "اى كاش راه پيامبر را پيش گرفته بوديم، اى كاش از پيامبر پيروى مى كرديم".
فرشتگان به سويشان مى آيند تا آن ها را به سوى جهنّم ببرند، آن وقت است كه هر يك از آن ها مى گويد: "واى بر من ! كاش فلان مرد كافر را به دوستى برنمى گزيدم، من پيام قرآن را شنيدم، امّا رفيق بد، مرا گمراه كرد، او شيطانِ من شد و شيطان هميشه به انسان ضرر مى زند".[۱۴۷] آرى، رفيق بد مى تواند انسان را از سعادت و رستگارى دور كند، من بايد به هوش باشم، مبادا فريب چنين دوستى را بخورم، بايد بدانم كه پشيمانى در روز قيامت، هيچ سودى ندارد.
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورًا (۳۰ )
روز قيامت روزى است كه پيامبر از اين امّت به تو شكايت مى كند، او دست هاى خود را رو به آسمان مى گيرد و مى گويد: "بارخدايا ! امّت من اين قرآن را كنار گذاشتند و از آن دورى جستند".
واى بر من ! در روزى كه اميد به شفاعت پيامبر تو دارم، او از من نزد تو شكايت مى كند كه قرآن را رها كردم !
تو پيامبر را مايه مهربانى جهانيان معرّفى كردى، پس چرا او از امّت خويش چنين شِكوه مى كند؟
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا (۳۱ )
پيامبر براى مردم مكّه قرآن مى خواند و آنان را به يكتاپرستى دعوت مى كرد، امّا گروهى از آنان با او دشمنى مى كردند، اكنون تو او را دلدارى مى دهى و به او مى گويى: "اى محمّد ! فقط تو نيستى كه با دشمنىِ مخالفان روبرو شده اى، اين سرنوشت همه پيامبران بوده است كه با دشمنان شيطان صفت درگير شده اند، بدان كه تو بى ياور نيستى، من راهنما و ياور تو هستم و اين تو را كفايت مى كند".
آرى، تو از پيامبران خواستى تا مردم را به راه راست دعوت كنند، طبيعى است، كسانى كه در گمراهى بودند با پيامبران دشمنى مى كردند. گمراهان از روى لجاجت حاضر به ايمان آوردن نبودند، پيامبران هم كه هرگز با كافران دوست نمى شدند، پس ميان كافران و پيامبران همواره دشمنى بوده است، اين يك قانون است: "هرگز پيروان هدايت با پيروان گمراهى، دوست نمى شوند".
اين همان "تبرّا" مى باشد.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآَنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا (۳۲ ) وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَل إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا (۳۳ ) الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا (۳۴ )
تو در شب قدر همه قرآن را به قلب پيامبر نازل كردى، اين نزول به صورت رسمى نبود، بلكه مخصوص خود پيامبر بود.
آن نزولى كه جنبه رسمى داشت و مردم با آن روبرو بودند، نزول تدريجى قرآن بود، يعنى قرآن در مناسبت هاى مختلف، يك آيه يا چند آيه نازل مى شد و پيامبر آن را براى مردم مى خواند.
بُت پرستان مكّه همواره به دنبال بهانه بودند. آنان شنيده بودند كه تو تورات و انجيل را يكباره بر موسى و عيسى(عليهما السلام)نازل كردى، بنابراين وقتى مى ديدند كه قرآن به صورت آيات جداگانه بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل مى شود به او مى گفتند: "اگر اين قرآن از طرف خداست، چرا آن را يكجا و به صورت كتابى كامل بر تو نازل نمى كند؟".
وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا (۳۵ ) فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا (۳۶ ) وَقَوْمَ نُوح لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آَيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا (۳۷ ) وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا (۳۸ ) وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الاَْمْثَالَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا (۳۹ ) وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا (۴۰ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در راه هدايت مردم با سختى هاى زيادى روبرو شد، او آن ها را به يكتاپرستى مى خواند و به او سنگ مى زدند، او را دروغگو و جادوگر و ديوانه مى خواندند، آنان پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) را شكنجه مى كردند، اكنون براى دلدارى محمّد(صلى الله عليه وآله) و پيروانش، سرگذشت اقوامى كه با پيامبران خود مخالفت كردند را بيان مى كنى.
تو تورات را به موسى(عليه السلام) نازل كردى و برادرش هارون(عليه السلام) را ياور او قرار دادى و به آنان نشانه هاى روشنى دادى و از آنان خواستى به سوى فرعون و فرعونيان بروند.
وقتى فرعون و فرعونيان سخنان موسى و هارون(عليهما السلام) را شنيدند ايمان نياوردند و همه نشانه ها و معجزات تو را انكار كردند، تو هم سرانجام آنان را نابود كردى.
وَإِذَا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا (۴۱ ) إِنْ كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آَلِهَتِنَا لَوْلَا أَنْ صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا (۴۲ )
بُت پرستان مكّه وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) را مى ديدند، تنها كارى كه مى كردند اين بود كه او را مسخره مى كردند، آنان به يكديگر مى گفتند: "آيا اين همان كسى است كه ادّعاى پيامبرى مى كند؟ آيا خدا او را براى هدايت ما فرستاده است؟ او تا ديروز در ميان ما فردى عادى بود، چگونه شد كه اكنون چنين ادّعايى مى كند؟ اگر ما بر عبادت بُت هاى خود ايستادگى نمى كرديم، او ما را گمراه مى كرد".
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را با قرآن براى هدايت آنان فرستاده اى و آنان پيامبر تو را مايه گمراهى خود مى خوانند، اين چه سخنى است كه آنان مى گويند؟
تو در عذاب اين كافران شتاب نمى كنى، به آنان مهلت مى دهى، امّا وقتى عذاب تو را ببينند، خواهند فهميد كه چه كسى گمراه است، وقتى كه مرگ آنان فرا رسد و فرشتگان پرده از چشمان آنان برگيرند و آنان جهنّم و آتش سوزان آن را ببينند، از اين سخن خود پشيمان مى شوند، امّا آن وقت ديگر پشيمانى سودى ندارد.
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا (۴۳ ) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (۴۴ )
چرا بُت پرستان مكّه سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را انكار كردند؟ آيا در شيوه دعوت او اشكالى بوده است؟
هرگز.
محمّد(صلى الله عليه وآله) وظيفه خود را به درستى انجام داد، امّا اين مردم، پيرو عقل نيستند، آنان پيرو هواى نفس و شهوت هاى خود شده اند، آنان هواىِ نفس خويش را مى پرستند.
أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا (۴۵ ) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا (۴۶ ) وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا (۴۷ )
اكنون از نعمت هاى خود سخن مى گويى تا شكرگزار تو باشم و فقط تو را بپرستم، تو همان خدايى هستى كه "ظِلّ" را گستراندى.
ظِلّ چيست؟
وقتى شب به پايان مى رسد، ابتدا در مشرق سپيده مى زند و آسمان روشن مى شود. هنوز خورشيد طلوع نكرده است، امّا كم كم آسمان روشن مى شود، آفتابى در كار نيست، امّا همه جا روشن است. به اين حالت آسمان، "ظِلّ" مى گويند.[۱۵۰]
وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا (۴۸ ) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا (۴۹ )
تو بادها را فرستادى تا ابرها را در سراسر آسمان پخش كنند و باران رحمت تو در همه جا ببارد، اگر بادها نبودند، ابرها در بالاى درياها مى ماندند و در همان جا باران مى باريد و زمين از نعمت باران بى نصيب مى شد.
تو از آسمان، آبى پاك نازل كردى تا زمين هاى خشك و پژمرده را زنده كنى، تو مخلوقات خود (انسان ها و چهارپايان) را از آب گوارا سيراب مى كنى.
* * *
وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا (۵۰ ) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَة نَذِيرًا (۵۱ )
طبيعت، كتاب قدرت توست، تو در طبيعت، درس هاى زيادى براى انسان قرار دادى تا در آن انديشه كند، همچنين تو قرآن را بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كردى و در آن، آيات خود را به صورت هاى گوناگون براى مردم بيان كردى تا پند بگيرند، امّا بيشتر مردم كارى جز انكار نكردند، آنان قرآن تو را دروغ شمردند و راه كفر را پيمودند.
تو اين قرآن را براى هدايت همه انسان ها فرستادى، اگر تو مى خواستى مى توانستى براى مردم هر شهرى، پيامبرى بفرستى، امّا تو اراده كردى تا همه انسان ها، يك امّت شوند، وقتى همه آن ها يك پيامبر داشته باشند و از يك دين پيروى كنند، راحت تر مى توانند با هم متّحد شوند.
آرى، تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را پيامبر همه انسان ها تا روز قيامت قرار دادى، در زمان او، حتّى هيچ پيامبر ديگرى در شهر و كشور ديگرى نفرستادى، پس از او نيز پيامبر ديگرى نمى آيد، او آخرين پيامبر توست و كامل ترين دين را براى سعادت و رستگارى انسان ها آورده است. قرآن، آخرين كتاب آسمانى است.
فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا (۵۲ )
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا در راه خود استوار باشد و از سخنان كافران پيروى نكند، كافران از او مى خواستند تا دست از آرمان خود بردارد، آن كافران به او مى گفتند: "ما به تو ثروت زيادى مى دهيم، تو را به عنوان رئيس خود انتخاب مى كنيم، تو از نكوهش بُت ها دست بردار، هر چه بخواهى به تو مى دهيم".
تو به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گويى كه سخن آنان را نپذيرد و براى هدايت مردم، تلاش بسيار كند، با آيات قرآن آنان را پند و موعظه كند و آنان را از گمراهى برهاند.
* * *
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا (۵۳ )
تو همان خدايى هستى كه دو درياى شور و شيرين را كنار هم قرار دادى و بين اين دو دريا، مانعى قرار دادى تا آب اين دو دريا، با هم مخلوط نشود، اين براى تو كارى ندارد، گويا تو با اين سخن مى خواهى به محمّد(صلى الله عليه وآله)بگويى كه نگران دسيسه ها و سخنان كافران نباشد. كافران محمّد(صلى الله عليه وآله) را جادوگر و ديوانه مى خواندند و به مسلمانان مى گفتند: "چرا شما از يك جادوگر پيروى مى كنيد"، امّا تو كارى كردى كه اين سخنان در قلب مسلمانان اثر نكند.
درست است كه مؤمنان و كافران كنار هم هستند، امّا هرگز كفر كافران به مؤمنان سرايت نمى كند، پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) همه شكنجه ها را تحمّل مى كنند امّا از دين محمّد(صلى الله عليه وآله) دست برنمى دارند، تو قلب آنان را چنان محكم كردى كه ايمان را با هيچ چيز ديگر عوض نمى كنند.
* * *
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا (۵۴ )
تو انسان ها را از نطفه آفريدى، نطفه اى كه آبى بى ارزش است، نطفه در رحم مادر قرار مى گيرد، رشد مى كند و سپس انسان به دنيا مى آيد، تو براى انسان، دو روابط خويشاوندى قرار دادى: رابطه نَسَبى و رابطه سَبَبى.
تو براى اين رابطه ها حرمت قرار دادى، تو بر هر كارى توانا هستى.
* * *
وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا (۵۵ ) وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (۵۶ )
مردم مكّه بُت ها را مى پرستيدند، بُت هايى كه هيچ سود و زيانى براى آنان نداشتند، آنان اسير جهل و نادانى خود شده بودند، آنان از بُت ها طلب حاجت مى كردند و در مقابلشان سر به سجده مى گذاشتند و از آن ها مى ترسيدند و گاهى فرزندان خود را براى بُت ها قربانى مى كردند تا از خشم آنان در امان بمانند.
آن مردم نادان يكديگر را در بُت پرستى يارى مى كردند، آنان از شيطان پيروى مى كردند. تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت آنان فرستادى، امّا آنان در دشمنى با محمّد(صلى الله عليه وآله) با هم متّحد شده بودند، آنان از هدايتى كه تو برايشان فرستاده بودى، گريزان بودند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) آنان را به بهشت بشارت مى داد و از عذاب روز قيامت مى ترساند، وظيفه او اين بود كه پيام تو را به آنان برساند، او فقط مأمور به وظيفه بود، نه ضامن نتيجه !
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا (۵۷ ) وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا (۵۸ )
به راستى چرا آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان نمى آوردند؟ شايد خيال مى كردند كه محمّد(صلى الله عليه وآله) از آنان انتظار پاداش دارد.
ولى اين خيال باطلى بود !
محمّد(صلى الله عليه وآله) هرگز از آنان چنين انتظارى نداشت، او آنان را به يكتاپرستى دعوت مى كرد، او رسالت خويش را انجام مى داد و به دنبال پول و ثروت دنيا نبود.
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا (۵۹ )
بُت پرستان مكّه براى نابودى اسلام تلاش هاى زيادى مى كردند، آنان مسلمانان را شكنجه مى دادند و محمّد(صلى الله عليه وآله) را هم تهديد به قتل مى نمودند، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا نگران تهديدها و كارشكنى آنان نباشد، چون تو پشتيبان او هستى، تو همان خدايى هستى كه آسمان ها و زمين و آنچه را كه بين آن هاست در شش مرحله آفريدى و سپس بر "عرش" خود قرار گرفتى.
تو خداى "رحمان" هستى و بر همه چيز آگاهى دارى، انسان تنها بايد از تو حاجت خويش را بطلبد كه تو راز دل او را مى دانى.
* * *
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا (۶۰ )
تو نام هاى زيادى دارى، يكى از نام هاى تو "رحمان" است، يعنى خدايى كه رحمت و مهربانى اش همه موجودات را در برگرفته است، تو به انسان نعمت زندگى دادى، هر چيزى كه براى زندگى در اين دنيا نياز داشت، براى او آفريدى.
افسوس كه عدّه زيادى از انسان ها تو را نمى شناسند و به جاى پرستش تو، خدايان دروغين را مى پرستند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) به بُت پرستان مكّه چنين مى گفت: "چرا در مقابل بُت هاى بى جان سجده مى كنيد؟ اين بُت ها، هيچ سود و ضررى نمى توانند براى شما داشته باشند، خداىِ رحمان را سجده كنيد".
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِيرًا (۶۱ ) وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا (۶۲ )
بُت پرستان به محمّد(صلى الله عليه وآله) گفتند: "خداى رحمان كيست؟ ما او را نمى شناسيم".
اكنون وقت آن است كه تو خودت را معرّفى مى كنى تا آنان با تو و مهربانى هاى تو آشنا شوند:
تو خداى پر خير و بركت هستى كه در آسمان ستارگان را آفريدى و خورشيد را چراغ روز و ماه را در شب تابان قرار دادى.[۱۵۱]
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (۶۳ )وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا (۶۴ ) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا (۶۵ ) إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا (۶۶ ) وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا (۶۷ ) وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آَخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا (۶۸ ) يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا (۶۹ )إِلَّا مَنْ تَابَ وَآَمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما (۷۰ ) وَمَنْ تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا (۷۱ ) وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا (۷۲ ) وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآَيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا (۷۳ ) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُن وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (۷۴ )أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا (۷۵ )خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا (۷۶ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به بُت پرستان گفت: "خداىِ رحمان را پرستش كنيد"، آنان گفتند: "ما خداىِ رحمان را نمى شناسيم"، امّا مؤمنان تو را مى شناسند و فقط تو را مى پرستند و بنده تو هستند. آنان به مقام "بندگى" رسيده اند و تو از آنان راضى و خشنود هستى.
بارخدايا ! من دوست دارم بندگان خوب تو را بشناسم، برايم از ويژگى هاى آنان بگو ! من مى خواهم همانند آنان زندگى كنم، مى خواهم زندگى من، جلوه بندگى تو باشد.
* * *
قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا (۷۷ )
به راستى تو چرا انسان را آفريدى؟ آيا به او نيازى داشتى؟
هرگز.
تو خداى بى نياز هستى، انسان را آفريدى تا تو را بخواند و تو به او لطف و عنايت كنى، از تو آمرزش بخواهد و تو او را ببخشى، اين هدف تو از خلقت انسان بود.[۱۵۶]