کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    انبياء: آيه ۸۰ - ۷۸

      انبياء: آيه ۸۰ - ۷۸


    وَدَاوُودَ وَسُلَيَْمانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ (78 )فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيَْمانَ وَكُلًّا آَتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ (79 ) وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوس لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ (80 )
    اكنون نام داوود(عليه السلام) و پسرش سليمان(عليه السلام) را ذكر مى كنى، تو آنان را به پيامبرى برگزيدى تا مردم را به راه راست هدايت كنند.
    روزى را ياد مى كنى كه داوود و سليمان(عليهما السلام) درباره موضوعى قضاوت كردند و تو شاهد قضاوت آنان بودى، ماجرا از اين قرار بود: چوپانى گوسفندان خود را رها كرده بود و آن گوسفندان شب به باغ انگورى رفته بودند و به درختان آسيب رسانده بودند. آنان بين چوپان و باغدار قضاوت كردند.
    تو حكم عادلانه و درست را به سليمان(عليه السلام) فهماندى، تو به داوود و سليمان(عليهما السلام) شايستگى قضاوت عطا كردى و به آنان علم فراوانى دادى.

    * * *


    باغدار همراه چوپان نزد داوود(عليه السلام) آمدند و ماجرا را تعريف كردند، گوسفندان باغ را از بين برده بودند، برگ و ساقه درختان انگور را خورده بودند. حكم داوود(عليه السلام) اين بود: "چوپان بايد همه گوسفندان خود را به باغدار بدهد".
    در اين هنگام سليمان(عليه السلام) كه نوجوانى بيش نبود رو به پدر كرد و گفت: "چوپان براى مدّت يك سال، گوسفندان خود را به باغدار بدهد".
    داوود(عليه السلام) وقتى قضاوت فرزندش سليمان(عليه السلام) را شنيد، نظر او را پذيرفت و به همان حكم نمود.

    * * *


    اسم او ابن مُسكان و اهل كوفه بود. او اين آيه را خواند و به فكر فرو رفت، داوود و سليمان(عليهما السلام) هر دو پيامبر تو بودند و معصوم بودند، پس چرا قضاوت آنان با هم فرق داشت؟
    آيا قضاوت داوود(عليه السلام) اشتباه بود؟
    داوود(عليه السلام) پيامبر خدا بود، مگر مى شود او خطا كند؟
    ابن مُسكان سؤال خود را از افراد زيادى پرسيد، كسى نتوانسته بود به او جواب قانع كننده اى بدهد. يك سال كه او براى حجّ به مكّه و مدينه سفر كرده بود اين سؤال را از امام صادق(عليه السلام)پرسيد.
    آن حضرت در جواب چنين فرمود: "داوود(عليه السلام) بر اساس قانونى كه خدا بر پيامبران قبلى نازل كرده بود، حكم كرد. در آن لحظه خدا بر سليمان(عليه السلام) آن حكم را وحى كرد. داوود و سليمان(عليهما السلام) هر دو بر اساس حكم خدا قضاوت كردند".[26]

    * * *


    تو حكم خود را بر اساس حوادثى كه اتّفاق مى افتد بر پيامبران نازل مى كنى، تا آن زمانى كه اين ماجرا پيش آمد، هيچ گلّه گوسفندى، باغ انگورى را از بين نبرده بود، به همين خاطر تو حكم آن را بيان نكرده بودى.
    مگر درخت انگور با بقيّه درختان چه فرقى دارد؟
    اگر من همه برگ و ساقه هاى درختى را قطع كنم، آن درخت براى هميشه خشك مى شود، ريشه آن هم نابود مى شود، بيشتر درختان مثل درخت سيب، زردآلو، آلوچه، گيلاس، توت، خرما و... اين گونه هستند.
    ولى اگر من همه برگ و ساقه هاى درخت انگور را قطع كنم، ريشه آن سالم مى ماند، سال آينده برگ و ساقه مى دهد و حتّى ميوه بيشترى هم مى دهد !
    براى همين است كه باغداران در اسفند ماه به باغ انگور خود مى روند و بيشتر ساقه ها را قطع مى كنند و فقط چند ساقه را باقى مى گذارند، اگر آن ها اين كار را نكنند، درخت انگور اصلاً ميوه نمى دهد !
    وقتى آن ماجرا پيش آمد، حكم تو اين بود: "اگر گوسفندانى به باغى بروند و برگ و ساقه درختان را بخورند، بايد آن گوسفندان را به باغدار داد، زيرا همه زحمت او از بين رفته است و باغ او نابود شده است". اين حكم درباره درختان سيب، زردآلو، آلوچه، گيلاس، توت، خرما و... بود. تا آن زمان چنين ماجرايى براى باغ انگور پيش نيامده بود.
    داوود(عليه السلام) بر اساس سخن تو سخن گفت، او حكم تو را بيان كرد، سخن او حق بود.
    در آن لحظه تو حكم درخت انگور را بر سليمان(عليه السلام) نازل كردى، تو مى خواستى اين گونه مقام سليمان(عليه السلام) را به پدر و اطرافيان نشان دهى، سليمان(عليه السلام) نوجوانى بيش نبود، بايد همه مى فهميدند كه او پيامبر توست و تو،به او وحى نازل مى كنى.
    اينجا بود كه سليمان(عليه السلام) به پدر چنين گفت: اى پدر ! درست است كه اكنون گوسفندان برگ ها و ساقه هاى درختان انگور را خورده اند، امّا درخت انگور از بين نمى رود، سال آينده ثمر بيشترى هم مى دهد، امّا باغدار امسال ضرر كرده است، گوسفندان را براى يك سال به باغدار مى دهيم تا از شير و پشم آن ها استفاده كند. سال آينده وقتى باغ دوباره سبز شد و به بار نشست، گوسفندان را به چوپان باز مى گردانيم.
    داوود(عليه السلام) نظر پسرش را پسنديد و بر اساس همان حكم كرد، داوود(عليه السلام) تو را سپاس گفت كه به پسرش مقام پيامبرى عطا كردى.

    * * *


    تو مقامى بس بزرگ به داوود(عليه السلام) عطا كردى، وقتى او ذكر تو را مى گفت و "سبحان الله" مى گفت، كوه ها و پرندگان با او همراه مى شدند، اين معجزه اى براى داوود(عليه السلام) بود و تو اين معجزه شگفت را به او عطا كرده بودى.
    تو آهن را در دست داوود(عليه السلام) نرم كردى و به او ساختن زره را آموختى تا بنى اسرائيل از آن زره ها استفاده كنند و جان خود را حفظ كنند، اين نعمتى بود كه به آنان دادى، آيا آنان شكرگزار تو خواهند بود؟

    * * *


    ماجراى نرم شدن آهن به دست داوود چيست؟
    روزى تو به داوود(عليه السلام) چنين وحى كردى: "اى داوود ! تو بنده خوب من هستى، ولى از بيت المال استفاده مى كنى و براى مخارج خود از آن بيت المال بهره مى گيرى، كاش به دست خود، كار مى كردى و با مزد آن، روزگار را مى گذراندى".
    وقتى داوود(عليه السلام) اين سخن را شنيد، چهل روز گريست، او پيرمرد شده بود و براى او فراگرفتن يك شغل، كار آسانى نبود، اينجا بود كه تو آهن را براى او نرم گرداندى، آهن كه اين قدر محكم است، وقتى به دست او مى رسيد، نرم مى شد و او مى توانست به راحتى به آن حالت بدهد، تو روش ساختن زره را به او ياد دادى و او شروع به ساختن زره كرد، او هر روز، يك زره مى ساخت.
    استادان زره ساز براى ساختن يك زره وقت زيادى صرف مى كردند، آنان آهن را با زحمت زياد در آتش سرخ مى كردند و با وسايل مخصوصى آن را شكل مى دادند، امّا داوود(عليه السلام) به معجزه تو با دست خود، آهن را به راحتى خم مى كرد و به آن شكل مى داد. او هزار زره ساخت و هر زره را به هزار درهم فروخت و از بيت المال بى نياز شد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۲: از كتاب تفسير باران، جلد هفتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن