کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل نه

      فصل نه


    اين توفيقى است كه خدا به من داده كه تا به حال بيست سفر به مدينه رفته ام، همه اين سفرها با عنوان خدمتگزارى حاجيان بوده است و من نمى دانم چگونه شكر خدا را به جا آورم.
    هر سفر كه به مدينه مى روم، سعى مى كنم ساعتى را در يكى از نخلستان هاى آنجا سپرى كنم. قدم گذاشتن در نخلستان ها حسّ عجيبى دارد، شايد علّت آن، اين است كه نخلستان، مرا به گذشته هاى دور مى برد، شهر مدينه كه پر از هتل و ساختمان شده است، براى همين وقتى قدم در نخلستان مى گذارم، گويى به صدها سال قبل باز مى گردم و به جستجوى گمشده خويش مى پردازم.
    امشب هم به نخلستان آمده ام، در گوشه اى خلوت كرده ام، ماه در آسمان است، هوا صاف است، نسيم خنكى مىوزد، من كنار نخلى در تاريكى نشسته ام.
    حسّى عجيب به سراغم مى آيد، كامپيوترهمراه (لپ تاپ) را روشن مى كنم و شروع به نوشتن مى كنم، به راستى من كجا هستم؟ اينجا چه مى كنم؟ بايد به تاريخ سفر كنم، به سال ششم هجرى...[183]
    ? ? ?
    صدايى به گوشم مى رسد، يكى دارد آيات قرآن را مى خواند، اين صدا از كجاست؟ صداى آب هم مى آيد. از جا برمى خيزم، جلو مى روم، يكى در اينجا از چاه آب مى كشد، درختان خرما را آبيارى مى كند. سطل آب را داخل چاه مى اندازد و آن را بالا مى كشد و آب را پاى نخل ها مى ريزد.
    او على(عليه السلام) است كه در دلِ شب اين گونه كار مى كند، سال ششم هجرى است، وضع اقتصادى مسلمانان خوب نيست، امسال باران كم آمده است و خشكسالى است، على(عليه السلام) هم كه از مال دنيا بهره زيادى ندارد، او به اينجا آمده است تا اين نخلستان را آبيارى كند و در مقابل مقدارى جو به عنوان مزد خود بگيرد.[184]
    على(عليه السلام) امشب تا صبح اين نخلستان را آبيارى مى كند، او خدا را شكر مى كند كه خدا حسن و حسين(عليهما السلام) را شفا داد و ديگر وقت آن است كه او به نذر خود وفا كند. چند روز پيش حسن و حسين(عليهما السلام) بيمار شدند، على(عليه السلام) نذر كرد كه اگر خدا فرزندانش را شفا دهد، روزه بگيرد، شكر خدا حسن و حسين(عليهما السلام) خوب شدند، او فردا مى خواهد روزه بگيرد، فاطمه هم فردا را روزه مى گيرد، در خانه على(عليه السلام)، خدمتكارى به نام "فضّه" زندگى مى كند، او هم تصميم گرفته است فردا روزه بگيرد.[185]
    على(عليه السلام) با قدرت هر چه تمام تر از اين چاه آب مى كشد و درختان را آبيارى مى كند، صبح كه فرا برسد، صاحب نخلستان به اينجا خواهد آمد، او وقتى ببيند كه على(عليه السلام) همه نخلستان را از آب سيراب كرده است، مزد او را خواهد داد. على(عليه السلام)خوشحال است كه غروب فردا بر سر سفره آنان غذايى خواهد بود.
    ? ? ?
    ساعتى است كه آفتاب طلوع كرده است، اكنون على(عليه السلام) با دست پر به خانه مى رود، در دست او مقدارى جو است، فكر مى كنم با اين مقدار جو مى توان پنج قرص نان پخت.
    وقتى او به خانه مى رسد، فاطمه(عليها السلام) به استقبال على(عليه السلام) مى آيد، وقتى على(عليه السلام)نگاهى به فاطمه(عليها السلام) مى كند، همه خستگى او برطرف مى شود.
    ساعتى بعد فاطمه(عليها السلام) كنار آسياب دستى مى نشيند و مشغول آسياب كردن مى شود تا با تهيّه آرد بتواند نان بپزد.
    ? ? ?
    نزديك اذان مغرب است، على(عليه السلام) به مسجد رفته است، بلال، اذان مغرب را مى گويد، همه پشت سر پيامبر نماز مى خوانند. على(عليه السلام) بعد از نماز به خانه مى آيد، فاطمه(عليها السلام) سفره افطار را پهن كرده است، همه اهل خانه (على، فاطمه، حسن، حسين، فضّه) گرد سفره مى نشينند.
    به سفره على(عليه السلام) نگاه مى كنم، يك ظرف آب و پنج قرص نان!!
    همه منتظرند تا على(عليه السلام) دست به سفره ببرد، على(عليه السلام) دست دراز مى كند تا نان را بردارد كه ناگهان صدايى به گوش مى رسد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من فقيرى مسلمان هستم، از غذاى خود به من بدهيد كه من گرسنه ام".
    على(عليه السلام) نگاهى به فاطمه(عليها السلام) مى كند، از فاطمه اش اجازه مى گيرد، فاطمه(عليها السلام)لبخند رضايت مى زند، حسن و حسين(عليهما السلام) و فضّه هم با لبخندى رضايت خود را اعلام مى كنند، على(عليه السلام) نان ها را برمى دارد و به سوى در خانه مى رود و نان ها را به فقير مى دهد.
    اهل اين خانه با آب خالى افطار مى كنند، آنان امشب گرسنه مى مانند.
    ? ? ?
    فردا شب بار ديگر همه سر سفره نشسته اند، على(عليه السلام) امروز مقدارى جو به خانه آورده است و فاطمه(عليها السلام) آن را آسياب كرده و با آن نان پخته است. به سفره فاطمه(عليها السلام) نگاه كن باز يك ظرف آب و پنج قرص نان!
    على(عليه السلام) بسم الله مى گويد و دست مى برد تا نان را بردارد كه ناگهان صدايى به گوش مى رسد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من يتيم هستم، پدرم در راه اسلام شهيد شده است. به من غذايى بدهيد".
    بار ديگر على(عليه السلام) به همه نگاه مى كند، همه لبخند رضايتى بر لب دارند، على(عليه السلام)نان ها را برمى دارد و به در خانه مى رود و به آن يتيم مى دهد.
    امشب نيز اهل اين خانه با آب خالى افطار مى كنند.
    ? ? ?
    شب سوم است، همه سر سفره نشسته اند، على(عليه السلام) امروز نيز مقدارى جو به خانه آورده است و فاطمه با آن نان پخته است. همه سر سفره نشسته اند كه صدايى به گوش مى رسد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من اسير هستم! گرسنه ام، از غذاى خود به من بدهيد".
    در خانه ديگر هيچ چيزى يافت نمى شود، اهل اين خانه از صبح تاكنون هيچ نخورده اند، اين كه به در خانه آمده است، اسيرى است كه بت پرست است، به راستى على(عليه السلام) چه خواهد كرد؟
    اهل اين خانه هرگز كسى را نااميد از در خانه خود بازنمى گردانند، آن ها همگى كريمند.
    على(عليه السلام) نان ها را در دست مى گيرد آن را به اسير مى دهد و به داخل خانه برمى گردد. امشب نيز اهل اين خانه گرسنه مى مانند.[186]
    ? ? ?
    امشب على(عليه السلام) سر خود را پايين مى گيرد، كاش چيز ديگرى در اين خانه يافت مى شد، تنها چيزى كه در اين خانه پيدا مى شود، سفره خالى است.
    به خدا هيچ كس نمى تواند بزرگى اين خانه كوچك را به تصوير بكشد. فرشتگان مات و مبهوت اين صحنه اند، آن ها مى دانند كه هرگز ديگر شاهد چنين منظره اى نخواهند بود. اين اوج ايثار است. اوج مردانگى است. غذاى خود و خانواده ات را به بت پرست بدهى، زيرا او به تو پناه آورده است، اين اوج انسانيّت است! آرى، فرشتگان اكنون مى فهمند كه چرا خداوند از آنان خواست كه به آدم سجده كنند. آن ها امشب به سجده خود افتخار مى كنند!
    درست است كه در اين خانه غذايى يافت نمى شود; امّا فاطمه(عليها السلام) با لبخندش براى على(عليه السلام) بهشتى ساخته است. بهشتى كه على(عليه السلام) آن را با بهشت خدا هم عوض نمى كند. فاطمه(عليها السلام) بهشت على(عليه السلام) است.
    ? ? ?
    صبح روز بيست و پنجم ذى الحجّه فرا مى رسد، صداى در خانه مى آيد، پيامبر به ديدار اهل اين خانه آمده است، فاطمه نماز مى خواند، پيامبر با يك نگاه همه چيز را مى فهمد، اثر گرسنگى را در آنان مى يابد. نگاهى به آسمان مى كند و دعا مى كند.
    جبرئيل نزد پيامبر مى آيد و به او مى گويد: اى محمّد! خدا در مقام خاندان تو، اين سوره (سوره هل أتى يا سوره انسان) را نازل كرده است:
    بِسْمِ الله الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
    هَلْ أَتَى عَلَى الاِْنسَـنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْـًا مَّذْكُورًا ...إِنَّ الاَْبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْس كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا...وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا ....
    آيا زمانى طولانى بر انسان نگذشت كه او هيچ چيزى نبود و از او هيچ ياد و نشانى به ميان نبود؟
    ما انسان را آفريديم و او را بينا و شنوا قرار داديم و راه سعادت و گمراهى را به او نشان داديم. ما براى كسانى كه كفر ورزند غذابى دردناك آماده كرده ايم.
    در روز قيامت، مؤمنان از آب گوارا سيراب خواهند شد كه با عطر خوشى آميخته است، فقط آنان از آن چشمه مى نوشند، آنان كسانى هستند كه به نذر خود وفا مى كنند و از روز قيامت در هراس هستند و غذاى خود را به فقير و يتيم و اسير مى دهند در حالى كه خودشان به آن نيازمند هستند، آنان اين كار را به خاطر خدا انجام مى دهند و هرگز انتظار پاداش و سپاس از ديگران ندارند... و خدا هم به آنان بهشت خويش را ارزانى مى دارد...[187]
    لبخندى بر چهره پيامبر مى نشيند و چنين مى گويد: "خدا به شما نعمتى داده است كه هرگز تمامى ندارد، بر شما مبارك باد اين مقامى كه خدا به شما داده است، خوشا به حال شما كه خدا از شما راضى است و شما را به عنوان بندگان برگزيده خود انتخاب نمود. خوشا به حال كسى كه با شما باشد زيرا خدا به شما مقام شفاعت را داد".[188]
    اكنون موقع آن است كه دعاى پيامبر مستجاب شود، فرشتگان از آسمان كاسه غذايى را مى آورند، كاسه بزرگى كه به اندازه پنج نفر غذا در آن است. بوى غذاى بهشتى همه جا مى پيچد، گويا اين غذا آب گوشت است و گوشت زيادى در آن يافت مى شود، همه سر سفره مى نشينند و از آن غذا مى خورند و سير مى شوند.[189]
    پيامبر، خدا را شكر مى كند كه همانگونه كه مريم(عليها السلام) در دنيا از غذاى بهشتى ميل كرد، خاندان او هم از غذاى بهشت ميل مى كنند.[190]
    ? ? ?
    به راستى آن كاسه بهشتى كجاست؟
    آن كاسه اكنون نزد امام زمان(عليه السلام) است، وقتى او ظهور كند، آن كاسه را آشكار مى كند و با آن غذا ميل خواهد كرد.[191]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۹: از كتاب الماس هستى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن