اسم عثمان خميس را بر روى جلد كتاب مى بينم . او نويسنده اين كتاب و او از علماى وهابيّت است.
كتاب را باز مى كنم و مشغول خواندن آن مى شوم ، مى خواهم بدانم جريان عجيب ترين دروغ تاريخ چيست ؟
در ابتداى كتاب اين چنين مى خوانم :
اى شيعيان ! من مطمئن هستم كه شما چيزهاى بسيارى از علماى شيعه در مورد مهدى شنيده ايد .
آيا از خودتان پرسيده ايد كه ممكن است اين شخصيت ، غير حقيقى باشد ؟
[1] به راستى، نويسنده چه هدفى دارد؟
به ما ياد داده اند كه سخنان ديگران را بشنويم و در مورد آن تحقيق كنيم و بعد قضاوت كنيم .
ما نبايد بدون تحقيق، سخنى را رد يا قبول كنيم.
براى همين ، من به مطالعه كتاب ادامه دادم ، اگر من از مطالعه اين حرف ها ، ناراحت بشوم و كتاب را به كنارى بياندازم، مشكلى حل نمى شود .
چند صفحه بعد ، اين چنين مى خوانم :
علماى شيعه مى گويند : "اين حديث كه مهدى، فرزند رسول الله است ، حديث مشهورى مى باشد " .
بعد از آن به نقد كلام علماى شيعه مى پردازد و اين چنين مى نويسد :
امّا اين حديث ، تنها توسط يك فرقه نقل شده است و بقيّه فرقه ها آن را قبول نكرده اند .
ساير فرقه ها مى گويند كه اين حديث دروغ است و با اين عقيده مخالف هستند .
[2] نويسنده مى خواهد بگويد كه اين حديث فقط توسط شيعه نقل شده است و همه امّت اسلامى با اين حديث مخالف هستند .
آيا به راستى اين چنين است ؟
آيا فقط شيعيان ، حضرت مهدى(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) را از فرزندان پيامبر مى دانند و هيچ مذهب ديگرى ، اين اعتقاد را ندارد ؟
آيا مسلمانان ديگر ، آن حضرت را از فرزندان پيامبر نمى دانند ؟
من چند بار ، اين سخن را مى خوانم ، مى بينم كه منظور او دقيقاً همين معنا مى باشد .
با خواندن اين سخن ، خيلى تعجّب مى كنم ، باور نمى كنم كه نويسنده اى اين گونه واقعيت را مخفى كند .
خواننده محترم !
آيا اجازه مى دهيد من چند كلام با اين نويسنده سخن بگويم :
آقاى عثمان خميس !
شما كتاب خود را " عجيب ترين دروغ تاريخ " نام نهادى و مى خواستى با دروغگويى مبارزه كنى !
اين كه يك نويسنده بخواهد با دروغ مبارزه كند ، چيز خوبى است ، امّا سؤال من اين است كه چرا خودت دروغ مى گويى ؟
دوستانتان، شما را به عنوان دانشمند بزرگ اهل سنت معرّفى كرده اند ، پس چرا اين گونه دروغگو شده اى و آبروى برادارن اهل سنت را مى برى !
آيا فراموش كرده اى كه شما ، شش كتاب معتبر و مهم داريد كه به آنها ، صِحاح سِتّه مى گوييد .
[3] منظور شما از اين عنوان، اين است كه شش كتاب از كتاب هاى شما، از همه كتاب ها، معتبرتر مى باشد .
اكنون سؤال مى كنم چرا شما اين كتاب ها را نخوانده اى ؟
آيا آقاى ابو داود سِجِستانى را مى شناسى ؟
او كه از دانشمندان بزرگ اهل سنت است ، او در ميان همه شما مورد اعتماد است .
[4] او همان كسى است كه كتاب مهم "سنن ابى داود" را نوشته و در آن،حديث هاى پيامبر را جمع كرده است .
از تو مى خواهم كه جلد چهارم كتاب او را بردارى و در صفحه 104 ، حديث شماره 4284 را مطالعه كنى :
چه مى بينى ؟
آيا اين حديث پيامبر نيست ؟
خودت حديث پيامبر را براى ما بخوان :
اَلمَهديُّ مِن عِترتي ، مِن وُلْدِ فاطمة.
مهدى از خاندان من و او از فرزندان فاطمه استَ .
امّا اين حديث كه فقط در همين يك كتاب نيامده است !
اين فهرست را بردار و به همه آنها مراجعه كن .
حتماً اين حديث را مى يابى :
1 . الجامع الصغير : السيوطي ج 7 ص 672 .
2 . كنز العُمّال : المتّقي الهندي ، ج 14 ص 264 .
3 . فيض القدير : المناوي ، ج 6 ص 360 .
4 . الدُرّ المنثور : السيوطي ، ج 6 ص 58 .
5 . الكامل : عبد الله بن عَدِيّ ، ج 3 ص 196 .
6 . ميزان الاعتدال : الذهبي ، ج 2 ص 87 .
7 . ينابيع المودّة : القندوزي ، ج 2 ص 103 .
8 . تحفة الأحوذي : المباركفوري ج 6 ص 403 .
خودت مى دانى كه اين ها همه كتاب هاى اهل سنت است .
حالا مى خواهم سؤال ديگرى از تو بكنم : آيا آقاى ابن ماجِه را مى شناسى ؟
او كه از دانشمندان بزرگ اهل سنت است ، همه شما به صداقت و راستگويى او ايمان داريد .
[5] او همان كسى است كه كتاب "سنن ابن ماجه" نوشته و در آن احاديث پيامبر را جمع آورى كرده است.
اكنون از تو مى خواهم كه جلد دوم اين كتاب را بردارى و در صفحه 1368 ، حديث شماره 4086 را نگاه كنى .
سخن پيامبر را با صداى بلند بخوان :
اَلمَهْديُّ مِن وُلْدِ فاطمة
مهدى از فرزندان فاطمه است .
اين حديث فقط در همين كتاب نيامده است ، من دوباره به تو يك فهرست مى دهم تا به همه آنها مراجعه كنى :
1 . كشف الخفاء : العجلوني ، ج 2 ص 288 .
2 . التاريخ الكبير : البخاري ، ج 8 ص 406 .
3 . الكامل : عبد الله بن عَدِيّ ، ج 3 ص 428 .
4 . إكمال الكمال : ابن ماكولا ، ج 7 ص 360 .
5 . تهذيب الكمال : يوسف المزّي ، ج 9 ص 437 .
6 . تذكرة الحفّاظ : الذهبي ج 2 ص 464 .
7 . سير أعلام النبلاء : الذهبي ، ج 10 ص 663 .
8 . ميزان الاعتدال : الذهبي ، ج 2 ص 249 ، و ج 3 ص 160 .
9 . تاريخ الإسلام : الذهبي ج 17 ص 193 .
10 . البداية والنهاية : ابن كثير ج 10 ص 162 .
11 . تاريخ ابن خلدون : ج 1 ص 314 .
12 . ينابيع المودّة : القندوزي ، ج 2 ص 83 .
آيا حرف خودت را به ياد دارى ؟
تو گفتى كه اين حديث را فقط علماى شيعه نقل كرده اند .
تو گفتى كه تمام امّت اسلامى با اين حديث ، مخالف مى باشند ؟
پس چرا علماى بزرگ شما در 22 كتاب اين حديث را نقل كرده اند ؟
آيا نويسندگان اين 22 كتاب از امت اسلامى نبوده اند ؟
نكند مى خواهى بگويى كه فقط خودت مسلمان هستى و همه اين بزرگان از امت اسلامى نيستند !!
تو اسم زيبا و جوان پسندى براى كتاب خود انتخاب كردى ، فكر كردم كه آرمان بزرگى داشتى .
من وقتى كتاب تو را در دست گرفتم ، انتظار داشتم دروغ هاى تاريخ را برايم بگويى ، پس چرا خودت بزرگترين دروغگوى تاريخ شدى .
[6] چرا اين گونه دروغ مى گويى ؟ !
تو فكر مى كنى كه مى توانى اين گونه ، جوانان شيعه را فريب بدهى ؟ !
چگونه مى خواهى كه ما به سخنان تو اعتماد كنيم ؟
تو ادعا مى كنى كه در مورد كتاب هاى شيعه تحقيق كرده اى ، امّا وقتى مى بينم اطلاع تو از كتاب هاى خودتان اين قدر ضعيف است چگونه به سخنانت ، اعتماد كنم ؟
آيا منظور تو از آفتاب حقيقتى كه از افق سر زده است اين بود ؟
تو كتاب خود را به عنوان آفتاب حقيقت معرّفى كردى و اين چنين گفتى : " خواننده گرامى ! اين آفتاب حقيقت است كه از افق ، سر زده است تا حقيقتى را براى تو روشن كند " .
[7] تو فكر مى كنى با دروغى به اين بزرگى، مى توانى حقيقت را براى جوانان روشن كنى ؟