فصل هفده
خدايا! در اين لحظه به من نگاهى كن و ببين كه فقط تو اميد من هستى، فقط دل به تو بسته ام، فقط تو را مى خوانم، فقط پيش تو گريه و زارى مى كنم، من فقط به در خانه تو مى آيم و هيچ جاى ديگرى نمى روم.
من خوب مى دانم كه اگر درِ خانه كسى ديگر بروم، جوابى نخواهم شنيد، اگر به غير تو اميد داشته باشم، نااميد خواهم شد، تو پناه من هستى، تو اميد من هستى، تو مولاى من و آقاى من هستى، تو آفريننده من هستى! من كه به غير تو خدايى ندارم.
خدايا! تو شاهد باش كه من دوستان تو را دوست دارم و با دشمنان تو دشمن هستم، به وعده هاى تو ايمان دارم.
گر چه گنهكارم ولى مى دانم كه هيچ گناهى بزرگ تر از نااميدى نيست، خدايا! من از نااميدى به تو پناه مى برم.*P*24
تو خداى من هستى و من بنده تو! تو مهربانى و رحمت را بر خودت لازم كرده اى و مرا به سوى آن مهربانى خود فرا خوانده اى.
تو كسى هستى كه هر چه بندگانت از تو بيشتر حاجت بخواهند تو جود و كرم خويش را بيشتر مى كنى، خزانه هاى تو هرگز پايانى ندارد.
تو نعمت هاى زيادى به من داده اى، اكنون از تو مى خواهم تا كارى كنى تا همه آن ها را در راهى صرف كنم كه تو آن را دوست دارى.
خدايا! من گناهان زيادى دارم، من از شرّ گناهانم به سوى تو پناه آورده ام، من آمده ام تا تو مرا ببخشى كه من پشيمان هستم. خوب مى دانم كه گناهان من هرگز به تو ضررى نمى زند، پس ببخش آنچه را كه به تو ضرر نمى رساند!
نگاه كن، بيچارگى مرا، فقر مرا ببين، تو به من توفيق دادى كه بعضى اعمال خوب را انجام داده ام، نماز خوانده ام و روزه گرفته ام، امّا تو خودت مى دانى كه من هرگز به اين اعمال خود اميدى ندارم، من فقط به رحمت تو دل بسته ام. درست است كه گناهانم زياد است، ولى مى دانم كه مهربانى تو بيشتر از گناهان من است.
تو هيچ گاه گداى درِ خانه خود را نااميد نمى كنى، من هم امشب به درِ خانه تو آمده ام، من اعتراف مى كنم كه به خودم ظلم كردم، شنيده ام كه بخشش و عفو تو بى نهايت است، من در جستجوى آن عفو تو به اينجا آمده ام، شنيده ام كه وقتى مى بينى بندگان تو گناه مى كنند، باز هم به آنان رحمت و مهربانى مى كنى، آرى، رحمت تو آن قدر زياد است كه شامل همه مى شود، عفو و بخشش تو حد و اندازه ندارد، مرا ببخش.*P*25