کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَحل: آيه ۸۳ - ۸۲

      نَحل: آيه ۸۳ - ۸۲


    فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (82 )يَعْرِفُونَ نِعْمَةَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ (83 )
    اين دو آيه را مى خوانم: "اى محمّد ! اگر مردمِ جاهل از حقّ روى گردان شوند، مهم نيست، وظيفه تو تنها اين است كه پيام خدا را آشكار و روشن به آنان برسانى، آنان نعمت خدا را مى شناسند و آن را انكار مى كنند و بيشتر آنان كافرند".
    به راستى منظور از "نعمت خدا" در اينجا چيست؟
    بايد به سال هفتم هجرى بروم...[159]

    * * *


    پيرمردى فقير وارد مسجد شد. او بسيار نيازمند است، او از مردم تقاضاى كمك نمود، ولى كسى به او توجّهى نكرد.
    او به هر طرف با دقّت نگاه كرد، شايد كسى به او كمك كند، نگاهش به جوانى افتاد كه در ركوع بود ، او على(عليه السلام) بود. على(عليه السلام)با دست اشاره كرد تا آن پيرمرد به سويش برود ، پيرمرد جلو رفت و على(عليه السلام) انگشتر خود را درآورد و به پيرمرد داد.

    * * *


    از طرف ديگر، گروهى از مسلمانان نزد پيامبر بودند، ناگهان جبرئيل نازل شد و آيه 55 سوره مائده را براى پيامبر خواند: "بدانيد كه فقط خدا و پيامبر وكسانى كه در ركوع نماز صدقه مى دهند ، بر شما ولايت دارند" .[160]
    همه به فكر فرو مى روند ، به راستى منظور خدا از كسى كه در ركوع صدقه مى دهد كيست ؟ او كيست كه مانند خدا و رسول خدا بر همه ولايت دارد ؟
    پيامبر با يارانش به مسجد مى روند، به آن پيرمرد مى رسند، پيرمرد ماجرا را براى پيامبر تعريف مى كند، همه مى فهمند كه على(عليه السلام) در ركوع، صدقه داده است. اينجاست كه پيامبر رو به مردم مى كند و مى فرمايد: "على بعد از من ولىّ و امام شماست".[161]

    * * *


    در ميان مردم گروهى هستند كه كينه على(عليه السلام) را به دل دارند ، سخن پيامبر آنان را بسيار ناراحت مى كند ، يكى از آنان مى گويد: "ما هرگز ولايت على را نمى پذيريم ، آخر چگونه مى شود يك جوان بر ما كه پنجاه سال از او بزرگ تر هستيم حكومت كند ؟ على خيلى جوان است ، او براى رهبرى شايسته نيست" .
    معلوم مى شود كه هنوز اين مردم به سنّت هاى جاهليّت ايمان دارند .
    عرب ها كه هميشه رهبران خود را با ريش هاى سفيد ديده اند نمى توانند رهبرىِ يك جوان را بپذيرند . درست است كه او همه خوبى ها و كمال ها را دارد ، امّا براى آن ها ارزش ريشِ سفيد از همه فضايل برتر است !!
    بعضى از اين مردم هم ، فكر مى كنند كه خليفه بايد خيلى جدّى باشد تا همه از او بترسند ، امّا على(عليه السلام) هميشه لبخند به لب دارد و براى همين به درد خلافت نمى خورد .[162]
    آنان در گوشه اى از مسجد دور هم جمع مى شوند، يكى از آنان مى گويد:
    ــ به نظر شما چه بايد بكنيم؟
    ــ اگر ما ولايت على(عليه السلام) را نپذيريم به قرآن كفر ورزيده ايم، اگر هم به اين آيه ايمان بياوريم، بايد ذلّت و خوارى را براى خود بخريم.
    ــ ما مى دانيم كه محمّد(صلى الله عليه وآله) راست مى گويد و اين آيه از طرف خدا نازل شده است، ما ولايت محمّد را پذيرفته ايم، امّا هرگز از على(عليه السلام) پيروى نمى كنيم.
    اينجاست كه جبرئيل بر پيامبر نازل مى شود و آيه 83 سوره نحل را براى او مى خواند: "آنان نعمت خدا را مى شناسند، امّا باز آن را انكار مى كنند و بيشترشان كافر هستند".
    آرى، ولايت على(عليه السلام) يكى از بزرگ ترين نعمت هايى است كه تو به اين مردم عطا كردى، افسوس كه اين مردم به فكر سنّت هاى روزگار جاهليّت بودند و اين گونه خود را از اين نعمت آسمانى بى بهره كردند و با على(عليه السلام)دشمنى نمودند.

    * * *


    انكار ولايت اهل بيت(عليهم السلام) در همه زمان ها بوده است، آنان كه در روز عاشورا به جنگ حسين(عليه السلام) آمدند، حقّ را شناختند و آن را انكار كردند. اين ماجرا ادامه دارد، وقتى مهدى(عليه السلام) ظهور كند، دانشمندانى پيدا مى شوند كه قرآن را براى مردم مى خوانند و آيات آن را به گونه اى تفسير مى كنند تا مردم به جنگ مهدى(عليه السلام)بروند.[163]
    آنان علماى بى تقوايى هستند و براى تشويق مردم به جنگ با مهدى(عليه السلام)، آيه قرآن مى خوانند !
    وقتى مهدى(عليه السلام) نزديك كوفه مى رسد، بيش از ده هزار فقيه راه را بر او مى بندند و مى گويند: ما به تو هيچ نيازى نداريم ! بايد از همان راهى كه آمده اى، برگردى و بروى ! [164]
    اين دانشمندان و اين فقيهان حقّ را مى شناسند، آنان مى دانند كه مهدى(عليه السلام)حجّت تو و امام بر حقّ است، امّا او را انكار مى كنند.
    بارخدايا ! از تو مى خواهم به من توفيق دهى تا بتوانم راه درست را تشخيص بدهم، پيرو دانشمندانى باشم كه خود را خاك پاى مهدى(عليه السلام)مى دانند، به من شناختى بده تا بتوانم از فقيهانى كه به اسم تو و به اسم قرآنِ تو با مهدى(عليه السلام) سر جنگ دارند، دورى كنم. كمكم كن تا فريب آنان را نخورم، به راستى كه در روزگار ظهور امتحان سختى را در پيش دارم.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷۴: از كتاب تفسير باران، جلد پنجم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن