وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجَاكُمْ مِنْ آَلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (6 )
موسى(عليه السلام) از قوم خود خواست تا گذشته را فراموش نكنند و نعمت هاى تو را شكر كنند و به ياد بياورند كه تو چگونه آنان را از ظلم و ستم فرعون نجات دادى.
آرى، قوم موسى(عليه السلام) ساليان سال گرفتار ستم فرعون بودند، فرعون پسران آنان را مى كشت و دخترانشان را به اسيرى مى گرفت، تو موسى(عليه السلام) را براى نجاتشان فرستادى، به موسى(عليه السلام) دستور دادى تا در تاريكى شب آنان را از كشور مصر حركت دهد، وقتى كه آنان به رود نيل رسيدند، رود نيل را شكافتى و آنان عبور كردند، فرعون و سپاهيانش به دنبال قوم بنى اسرائيل وارد رود نيل شدند و آن وقت بود كه آب به هم آمد و فرعون و سپاه او نابود شدند.
تو قوم موسى(عليه السلام) را اين گونه نجات دادى و اين آزمايش بزرگى برايشان بود، تو موسى(عليه السلام) را چهل شب به كوه طور بردى امّا همين مردم گوساله پرست شدند و دين تو را به بازى گرفتند و سخنان موسى(عليه السلام) را فراموش كردند، تو به همه چيز دانا هستى، نياز به امتحان كردن بندگان خود ندارى، امّا به آنان فرصت امتحان دادى تا خودشان را بهتر بشناسند.
بعد از آن كه موسى(عليه السلام) از كوه طور برگشت، قومش را ديد كه بر مجسّمه گوساله اى سجده مى كنند، او بر سر آنان فرياد زد و آن گوساله را در آتش انداخت و از آنان خواست تا توبه كنند و تو هم توبه آنان را پذيرفتى.
* * *