کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَحل: آيه ۱۰۶

      نَحل: آيه ۱۰۶


    مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (106 )
    ياسر و سميّه را از خانه بيرون آورده اند، آن ها پدر و مادر عمّار هستند، همه مردم جمع شده اند، يكى سنگ مى زند و ديگرى ناسزا مى گويد.
    ابوجهل فرياد مى زند: اين سزاى كسانى است كه پيرو محمّد شده اند ! جرم اين ها اين است كه بُت ها را انكار مى كنند. در اين شهر همه بايد مثل ما فكر كنند. هيچ كس حقّ ندارد به گونه ديگرى فكر كند.
    آفتاب سوزان مكّه مى تابد، ياسر و سميّه را در آفتاب مى خوابانند و سنگ ها را بر روى سينه آن ها قرار مى دهند. لب هاى آن ها از تشنگى خشك شده است. كسى به آن ها آب نمى دهد.
    ابوجهل فرياد مى زند:
    ــ بگوييد كه بُت ها را قبول داريد.
    ــ لا إله إلاّ الله; خدايى جز الله نيست.
    ــ مگر با شما نيستم؟ دست از عقيده خود برداريد.
    ــ لا إله إلاّ الله.
    ــ به محمّد ناسزا بگوييد وگرنه كشته مى شويد !
    ــ محمّد رسول الله.
    فرشتگان همه در تعجّب از استقامت اين دو نفرند. همه نگاه مى كنند، سميّه لبخند مى زند: "ما خون مى دهيم; امّا دست از اعتقاد خود برنمى داريم".
    ابوجهل عصبانى مى شود، شمشير خود را برمى دارد و آن را به سمت قلب آسمانى سميّه نشانه مى گيرد. خون فوّاره مى زند.
    اين خون اوّلين شهيد زن در اسلام است كه زمين از خونش سرخ مى شود. بعد از مدّتى، ياسر هم به سوى بهشت پر مى كشد.[170]
    اكنون نوبت عمّار مى رسد، عمّار، فرزند ياسر و سميّه. آنان عمّار را با آتش شكنجه مى دهند و از او مى خواهند به محمّد(صلى الله عليه وآله) ناسزا بگويد و به بُت پرستى باز گردد.[171]
    عمّار با خود فكر مى كند كه چيزى بگويد تا آنان او را رها كنند، او سخنى مى گويد و بُت پرستان خوشحال مى شوند و او را رها مى كنند.
    بُت پرستان در همه جا اعلام مى كنند كه عمّار كافر شده است، اين خبر به گوش مسلمانان مى رسد، آنان با تعجّب درباره كفر عمّار گفتگو مى كنند، پيامبر به آنان مى گويد: "همه وجود عمّار از ايمان بهره دارد".
    بعد از مدّتى عمّار با چشمانى پر از اشك نزد پيامبر مى آيد، پيامبر به او مى گويد:
    ــ چرا گريه مى كنى؟ چه شده است؟
    ــ من خطايى انجام داده ام، بُت پرستان مرا شكنجه كردند، آن ها مرا رها نكردند تا اين كه من به شما ناسزا گفتم و بُت هاى آنان را به خوبى ياد كردم.
    پيامبر جلو مى آيد، اشك از چشمان عمّار پاك مى كند و مى گويد: "اى عمّار ! اگر بار ديگر خواستند تو را شكنجه كنند، همين كار را تكرار كن !".

    * * *


    اكنون جبرئيل نازل مى شود و اين آيه را براى پيامبر مى خواند: "هر كس بعد از ايمان آوردن، راه كفر را در پيش گرفت به عذاب گرفتار مى شود، اگر كسى زير شكنجه مجبور به كفرگويى شد ولى قلب او سرشار از ايمان بود، هيچ عذابى براى او نيست. آرى، كسى كه به اختيار كافر شد و با اشتياق، دلش آكنده از كفر گشت، خشم تو براى اوست و عذاب بزرگى در انتظار او خواهد بود".

    * * *


    اگر من در ميان كافران زندگى كنم، آيا بايد با آنان مبارزه كنم؟ اگر بدانم كه اين مبارزه هيچ فايده اى ندارد، بايد چه كنم؟
    پاسخ اين سؤال، "تقيّه" است، تقيّه يعنى تغيير شكل مبارزه.
    در جايى كه اگر من با كافران دشمنى كنم، هيچ سودى ندارد و جان و مال و ناموسم در خطر مى افتد، وظيفه ام اين است كه تقيّه كنم و به صورت موقّت، از آشكار ساختن حقّ خوددارى كنم و پنهانى به وظيفه خود عمل كنم.
    كارى كه عمّار انجام داد، تقيّه بود.
    گاهى لازم است كه نيروهاى انسانى با مراعات تقيّه، جان خود را نجات دهند تا بتوانند در فرصت مناسب به مبارزه با كفر برخيزند.[172]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۹۰: از كتاب تفسير باران، جلد پنجم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن