کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    حِجر: آيه ۷۷ - ۶۷

      حِجر: آيه ۷۷ - ۶۷


    وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ (67 ) قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَيْفِي فَلَا تَفْضَحُونِ (68 ) وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ (69 )قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ (70 ) قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ (71 ) لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (72 )فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73 ) فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيل (74 ) إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَات لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75 )وَإِنَّهَا لَبِسَبِيل مُقِيم (76 ) إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77 )
    به راستى چرا تو عذاب را بر قوم لوط(عليه السلام) نازل كردى؟ آنان مردمى بودند كه گناه و معصيت در ميان آنان علنى و آشكار شده بود و ديگر شرم و حيا را از دست داده بودند، اگر مرد جوانى به شهر آنان مى آمد، آشكارا به او آزار جنسى مى رساندند.
    در اينجا از لحظه اى كه لوط(عليه السلام) مهمانان خود را به خانه اش آورد، حكايت مى كنى. لوط(عليه السلام) كه از فساد و تباهى مردم شهر باخبر بود، اگر مسافرى را مى ديد كه مى خواهد به شهر وارد شود، او را به خانه خودش مى برد تا مبادا گرفتار آن مردمان هوسران شود.
    آن شب نيز لوط(عليه السلام) مهمانان را به خانه اش برد، گروهى از مردم شهر فهميدند كه آن جوانان زيبارو در خانه لوط(عليه السلام)هستند، براى همين با شادمانى به سوى خانه لوط(عليه السلام) حركت كردند.
    لوط(عليه السلام) هنوز نمى دانست كه آن جوانان، فرشتگان آسمانى هستند، او بسيار ناراحت شد و به آنان گفت:
    ــ اين جوانان مهمانان من هستند، كارى نكنيد كه باعث شرمسارى من بشود، از خدا بترسيد و مرا خوار و سرافكنده نكنيد.
    ــ اى لوط ! مگر ما تو را از مهمان كردن مسافران نهى نكرديم؟ مگر به تو نگفتيم مسافران را به عنوان مهمان به خانه ات راه نده !
    ــ بياييد با دختران من ازدواج كنيد، من حاضرم دخترانم را به عقد شما دربياورم. شما مى توانيد با آنان ازدواج كنيد.
    امّا آنان پيشنهاد لوط(عليه السلام) را نپذيرفتند و به سوى مهمانان رفتند، جبرئيل اشاره اى به چشم آنان كرد، آنان نابينا شدند و از خانه خارج شدند و به لوط(عليه السلام)گفتند: "صبر كن صبح فرا رسد، هيچ كدام از شما را زنده نمى گذاريم، همه اهل اين خانه را به قتل مى رسانيم".[121]

    * * *


    آنان از خانه لوط(عليه السلام) بيرون رفتند، فرشتگان خود را به لوط(عليه السلام)معرّفى كردند و از او خواستند تا همراه با دختران خود از شهر خارج شود، آنان از لوط(عليه السلام)خواستند تا همسر خود را همراه نبرد، زيرا او زنى كافر است. لوط(عليه السلام) همراه با دخترانش از شهر بيرون رفتند.
    مردم شهر در بى خبرى و غفلت خود فرو رفته بودند كه ناگهان هنگام طلوع آفتاب، صيحه اى سهمگين آنان را برگرفت و تو به قدرت خود، شهر را زير و رو كردى و بارانى از سنگريزه بر آنان فرو ريختى و همه آنان را نابود كردى.
    در سرگذشت آنان، نشانه هاى پندآموزى براى هشياران است و ويرانه هاى شهر قوم لوط(عليه السلام)، بر سر راه مردم است.

    * * *


    در اينجا تو از خانه هاى ويران شده قوم لوط(عليه السلام) سخن مى گويى، در زمانى كه تو قرآن را نازل كردى، مردمى از حجاز به سوى شام مى رفتند، از كنار شهر "سُدوم" مى گذشتند.
    شهر "سُدوم" همان شهر قوم لوط(عليه السلام) بود كه خرابه هاى آن هنوز در زمان محمّد(صلى الله عليه وآله) باقى مانده بود، بيشتر مردم مكّه به تجارت مشغول بودند و به شام سفر مى كردند، آن ها اين خرابه ها را بارها ديده بودند، تو اكنون به آنان هشدار مى دهى كه از سرگذشت قوم لوط(عليه السلام) عبرت بگيرند و عذاب تو را دروغ نشمارند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۲۳: از كتاب تفسير باران، جلد پنجم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن