کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَحل: آيه ۴۴ - ۴۳

      نَحل: آيه ۴۴ - ۴۳


    وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (43 ) بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44 )
    كافران به محمّد(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: "اى محمّد ! خدا بالاتر از آن است كه يك انسان را به پيامبرى برگزيند، اگر خدا مى خواست پيامبرى برگزيند، حتماً او فرشته بود".
    تو از پيامبر خواستى تا به آنان چنين جواب دهد: "من اوّلين پيامبر خدا نيستم، قبل از من پيامبران زيادى بوده اند كه از طرف خدا براى هدايت مردم آمده اند، آنان همه انسان بوده اند، از اهلِ ذكر سؤال كنيد، اگر نمى دانيد، خدا پيامبران را با دلايل روشن و كتاب هايشان فرستاد و قرآن را به من نازل كرد تا احكام دين را براى مردم بيان كنم، شايد انديشه كنند".
    تو از كافران مى خواهى تا از "اهل ذكر" سؤال خود را بپرسند، سؤال كافران اين است: "آيا قبل از اين، خدا انسانى را به پيامبرى انتخاب كرده است؟". آن ها بايد از اهل كتاب هاى آسمانى (يهوديان و مسيحيان) اين سؤال را بپرسند.
    وقتى كافران از يهوديان و مسيحيان اين سؤال را بپرسند، جواب آنان معلوم است، در تورات و انجيل از پيامبران بزرگى نام برده شده است، همه اين پيامبران، انسان بوده اند، خدا هرگز فرشتگان را به پيامبرى انتخاب نكرده است.
    حكمت تو در اين بود كه بندگان برگزيده خود را به مقام پيامبرى برسانى و آنان را الگوى همه قرار دهى. كسى كه مى خواهد الگوى انسان ها باشد بايد از جنس خود آن ها باشد.

    * * *


    "از اهلِ ذكر سؤال كنيد، اگر نمى دانيد".
    اين سخن توست.
    اهل سنّت مى گويند اگر مسلمانان سؤالى داشتند و جواب آن را نمى دانستند، بايد از اهل ذكر (يهوديان و مسيحيان) بپرسند.
    اهل سنّت مى گويند اين آيه دو نكته را بيان مى كند:
    * نكته اوّل
    كافران مى گفتند هيچ انسانى نمى تواند پيامبر باشد، قرآن از آنان مى خواهد در اين باره از اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) بپرسند.
    * نكته دوم
    اين آيه درباره سؤال كردن نادان از دانشمند است، اين اصل كلى است، هميشه نادان بايد از دانا سؤال كند، اين آيه اين نكته مهم را بيان مى كند، براى همين اگر براى مسلمانان سؤالى پيش آمد بايد از اهل ذكر بپرسند. اهل ذكر هم همان يهوديان و مسيحيان هستند.
    اهل سنّت مى گويند اگر من سؤالى داشتم به حكم اين آيه قرآن، بايد به يهوديان و مسيحيان مراجعه كنم و از آنان سؤال كنم.
    چشم.
    مى خواهم درباره خدا و پيامبران مطالب بيشترى بدانم، نزد يهوديان و مسيحيان مى روم تا براى من سخن بگويند.

    * * *


    اى نويسنده ! تو گفتى درباره خدا سؤال دارى، مى خواهى خدا را بهتر بشناسى، بيا اين كتاب "تورات" و "انجيل" را بگير و با دقّت مطالعه كن !
    اين دو كتاب را مى گيرم و شروع به خواندن مى كنم، بعد از ساعت ها مطالعه من خدا را مى شناسم.
    اين مطالبى است كه من از تورات و انجيل (تحريف شده) فرا گرفته ام:
    1 - انسان مى تواند خدا را ببيند، اين سخن كسى است كه خدا را ديده است: "خدا بر روى صندلى (كرسى) نشسته بود، خدا لباسى داشت كه مثل برف سفيد بود، گيسوى خدا مثل پشم پاك و تميز بود !".[141]
    همچنين زير پاى خدا چيزى از ياقوت بود.[142]
    2 - خدا بر ابراهيم(عليه السلام) ظاهر شد و ابراهيم(عليه السلام) پاى خدا را شستشو داد.[143]
    3 - داوود كه يكى از پيامبران است تصميم گرفت مكانى براى سكونت خدا پيدا كند، وقتى آن مكان را پيدا كرد، خدا آن را پسنديد و گفت: "ما براى هميشه در اينجا ساكن خواهيم بود".[144]
    4 - خدا از خلقت انسان پشيمان است.[145]

    * * *


    مى خواهم درباره پيامبران تحقيق كنم، در اينجا سه نكته از آنچه در تورات و انجيل امروزى خواندم، ذكر مى كنم:
    1 - وقتى آدم و حوّا در بهشت بودند، خدا به آنان گفته بود كه از ميوه درخت مشخّصى نخورند، امّا آدم و حوّا اين كار را كردند.
    خدا در بهشت قدم مى زد، آدم و حوّا را ديد، آنان از خدا مخفى شدند، خدا به آدم گفت:
    ــ اى آدم ! كجا هستى؟
    ــ وقتى صداى تو را شنيدم، مخفى شدم، زيرا من عريان هستم.
    ــ چگونه فهميدى كه عريان هستى؟ مگر از آن ميوه اى كه بر تو ممنوع كرده بودم، خوردى؟
    خدا فهميد كه آدم از آن ميوه خورده است، پيش خود فكر كرد كه آدم مثل او شده است و خوب و بد، زشت و زيبا را شناخته است، سپس تصميم گرفت او را از بهشت بيرون كند.[146]
    من از اين تورات ياد مى گيرم كه خدا جسم است، در بهشت راه مى رود، آدم او را مى بيند، خدا جاهل است، نمى داند آدم در كجاى بهشت مخفى شده است !
    2 - درباره نوح(عليه السلام) چنين مى خوانم: "نوح كشاورزى مى كرد و به درختان انگور رسيدگى مى نمود، او شراب خورد و مست شد و در حالت مستى در خيمه اش خوابيد، پسران او پدر را در اين حالت ديدند...".[147]
    اين تورات به من ياد داد كه پيامبر كسى است كه شراب مى خورد و مست مى شود و پسرانش او را برهنه مى بينند !
    3 - درباره لوط(عليه السلام) چنين مى خوانم: وقتى قومِ لوط به عذاب گرفتار شدند، همه از بين رفتند. لوط همراه با دو دخترش براى مدّتى در غار زندگى مى كردند. دختران لوط مى خواستند نسل انسان قطع نشود، براى همين شب به پدر خود شراب دادند و سپس نزد او رفتند، لوط كه مست بود با دخترانش همبستر شد... اين گونه بود كه دختران لوط حامله شدند.[148]
    انجيل امروزى به من مى گويد كه پيامبر مى تواند مست شود و با دخترش همبستر شود، چيزهاى ديگرى هم مى خوانم كه قلم من شرم دارد بيان كند...

    * * *


    مأمون خليفه عباسى بود، او بر سرتاسر جهان اسلام حكومت مى كرد، او دستور داد تا دانشمندان بزرگ به كاخ او بيايند و سؤالات خود را از امام رضا(عليه السلام) بپرسند.
    روز موعود فرا رسيد، همه دانشمندان جمع شدند، امام رضا(عليه السلام) به مجلس آمد و چنين سخن گفت: "همه شما آيه 43 سوره نحل را خوانده ايد، خدا در آنجا مى گويد: "از اهل ذكر بپرسيد، اگر نمى دانيد". بدانيد كه اهل ذكر، ما خاندان پيامبر هستيم، سؤالات خود را از ما بپرسيد".
    همه آن ها با تعجّب به يكديگر نگاه كردند، سپس همه يكصدا گفتند:
    ــ اهل ذكر در اين آيه، يهوديان و مسيحيان هستند، خدا در اين آيه از ما مى خواهد كه سؤالات خود را از آنان بپرسيم.
    ــ شگفتا ! شما مى گوييد خدا از مسلمانان خواسته است تا از يهوديان و مسيحيان سؤال كنند، اگر اين طور باشد آنان مسلمانان را به دين خود دعوت خواهند كرد !
    همه به فكر فرو رفتند، آنان ريشه انحراف خود را فهميدند، سال هاى سال آنان براى يافتن جواب سؤالات خود به يهوديان و مسيحيان مراجعه كرده بودند !
    مأمون، خليفه عباسى رو به امام رضا(عليه السلام) كرد و گفت:
    ــ آيا براى اين سخن، دليلى هم داريد؟
    ــ خدا از مسلمانان مى خواهد از اهل ذكر سؤال كنند، منظور از "ذكر"، "محمّد(صلى الله عليه وآله)" مى باشد و ما هم اهلِ بيت محمّد(صلى الله عليه وآله) و خاندان او هستيم.
    ــ به چه دليل منظور از "ذكر"، پيامبر مى باشد؟
    ــ در سوره طلاق، آيه 11 خدا مى گويد: "من براى شما ذكرى فرستادم"، سپس مى گويد: "براى شما پيامبرى فرستادم"، معلوم مى شود كه منظور از ذكر، همان پيامبر است.[149]

    * * *


    ريشه همه انحرافاتى كه ميان اهل سنّت مى بينيم، همين است، آنان اهل ذكر را نشناختند و به اين گمراهى ها افتادند، گروهى از اهل سنّت مى گويند خدا جسم است و آنان نسبت هاى ناروا به پيامبران داده اند، نسبت گناه و...
    آرى، اهل سنّت سؤالات خود را از يهوديان و مسيحيان پرسيدند و نتيجه آن، انحراف فكرى آنان شد، كاش آنان سؤالات خود را از على(عليه السلام) و امامان بعد از او مى پرسيدند و اين قدر از حقيقت اسلام دور نمى شدند !
    اهل بيت(عليهم السلام) بارها گفته اند كه خدا ويژگى هاى آفريده هاى خود را ندارد، او مخلوقات خود را آفريده است و به آنان هيچ نيازى ندارد.[150]
    آرى، اهل بيت(عليهم السلام) به ما خبر داده اند كه پيامبران از هر گناه و معصيتى دور بوده اند، خدا به آنان عصمت عنايت كرد و آنان هرگز به گناه و معصيت آلوده نشدند.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵۴: از كتاب تفسير باران، جلد پنجم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن