کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    يوسف: آيه ۱۰۷ - ۱۰۳

      يوسف: آيه ۱۰۷ - ۱۰۳


    وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (103 ) وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (104 ) وَكَأَيِّنْ مِنْ آَيَة فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ (105 ) وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ (106 ) أَفَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غَاشِيَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (107 )
    داستان يوسف به پايان رسيد، در اين چند آيه پايانى اين سوره به بحث ايمان و كفر اشاره مى كنى، ده سال است كه محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه سخن مى گويد و آنان را از بُت پرستى نهى مى كند، امّا آنان نه تنها به او ايمان نياوردند، بلكه او را ديوانه خواندند و سنگ به او پرتاب كردند و بر سرش خاكستر ريختند.
    محمّد(صلى الله عليه وآله) همه تلاش خود را براى ايمان آوردن كافران به كار مى برد، او اصرار دارد كه آن ها هدايت شوند و راه هدايت و رستگارى را انتخاب كنند، اكنون تو به او چنين مى گويى:
    اى محمّد ! بيشتر اين مردم ايمان نمى آورند هر چند كه تو همه تلاش خود را بنمايى و اصرار بورزى، ايمان، امرى قلبى است و نمى توان كسى را به زور وادار به ايمان نمود، من انسان را آزاد آفريده ام و به او اختيار داده ام، تو وظيفه خود را به خوبى انجام دادى، اشكال در اين است كه اين مردم، تصميم گرفته اند ايمان نياورند !
    اى محمّد ! تو آنان را به هدايت فرا خواندى و از آنان انتظار پاداش نداشتى، امّا آن ها ايمان نياوردند، بدان كه سخنان تو تذكّرى براى جهانيان و اتمام حجّت بر آنان است، آنان سخنان تو را شنيدند و فهميدند كه حقّ چيست، روز قيامت حق ندارند بگويند كسى نبود تا ما را راهنمايى كند.
    آنان گوش و چشم خود را بر ديدن و شنيدن حقايق بسته اند و به همين سبب، از كنار آيات و نشانه هايى كه در آسمان ها و زمين وجود دارد، مى گذرند و از آن ها روى برمى گردانند، اگر آنان به قرآنى كه به تو نازل شده است، ايمان نياورند، تعجّب نكن، آنان از كنار نشانه هاى آفرينش هم به سادگى مى گذرند و در آن ها تفكّر نمى كنند.
    اى محمّد ! اين مردم سال هاى سال است كه بُت ها را پرستيده اند و محبّت اين بُت ها در قلب آنان ريشه دوانده است، اگر آنان ايمان هم بياورند، ايمانشان از شرك به دور نيست. بيشتر مردم در ظاهر ايمان مى آورند، امّا در باطن همچنان مشرك هستند.
    آيا اين كافران خود را از عذاب من در امان مى بينند؟ آيا از اين ايمن هستند كه عذاب به سراغشان بيايد يا ناگهان روز قيامت برپا شود حال آن كه آنان در بى خبرى و غفلتند؟

    * * *


    بايد درباره اين سخن تو فكر كنم: "بيشتر مردم در ظاهر ايمان مى آورند، امّا در باطن همچنان مشرك هستند".
    شرك فقط اين نيست كه من بُتى را بپرستم، بُت پرستى همان شرك بزرگ است، ولى امان از شركِ كوچك !
    شركِ كوچك همان رياكارى است، وقتى من كار خوبى را براى اين انجام مى دهم كه مردم ببينند و از من تعريف كنند، من دچار شركِ كوچك شده ام.
    به راستى چند نفر پيدا مى شوند كه از رياكارى به دور هستند و كارهاى آنان از روى اخلاص است.
    تو در اين آيه به همه بندگان خود هشدار مى دهى تا دست از رياكارى بردارند، تو هرگز رياكاران را دوست ندارى و اعمال آنان را نمى پذيرى، تو فقط عملى را قبول مى كنى كه اخلاص همراه آن باشد و فقط به خاطر تو انجام شده باشد.

    * * *


    نام او مَعاذ بن جَبَل بود، او از ياران محمّد(صلى الله عليه وآله) بود، روزى او نزد پيامبر رفت و خدمت آن حضرت نشست.
    محمّد(صلى الله عليه وآله) نگاهى به آسمان انداخت و دعايى كرد و بعد رو به او نمود و گفت:
    اى معاذ ! فرشتگانى كه مأمور ثبت كردار انسان ها هستند، وقتى اعمال نيك بنده اى از بندگان را نزد خدا مى برند، همه آن ها خوشحال هستند زيرا مى بينند كه اين بنده چه اعمال خوب و زيبايى انجام داده، او همواره مشغول عبادت بوده و كارهاى نيك زيادى انجام داده است.
    فرشتگان آسمان ها وقتى زيبايى پرونده اعمال اين شخص را مى بينند بسيار خوشحال مى شوند و همه آن ها جمع مى شوند تا اين پرونده را نزد خدا ببرند.
    اكنون فرشتگان در نزد خدا ايستاده اند، آن ها به خدا مى گويند كه اين بنده تو كارهاى خوبى انجام داده است.
    امّا خداوند به آن ها مى گويد: "اى فرشتگان من ! شما مأمور نوشتن اعمال بنده من بوديد و همه كارهاى او را ثبت كرديد امّا من از قلب او آگاهى دارم، او اين كارها را به خاطر من انجام نداده است، قصد او از همه اين كارها، ريا و خودنمايى بوده است، پس لعنت من بر او باد".
    در اينجا همه فرشتگان كه اين سخن خدا را مى شنوند، چنين مى گويند: "اكنون كه قصد او ريا و خودنمايى بوده است پس لعنت ما هم بر او باد".
    كسى كه براى ريا دست به انجام كارى مى زند، تو او را لعنت مى كنى، شايد بتوان همه مردم را فريب داد، امّا نمى توان تو را فريب داد.[55]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۵: از كتاب تفسير باران، جلد پنجم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن