وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآَيَة مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الاُْولَى (133 )
بُت پرستان مكّه از روى لجاجت مى گفتند: "اگر محمّد پيامبر خداست، چرا براى ما معجزه اى از آسمان نمى آورد"، اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى به آنان چنين بگويد: "آيا در كتاب هاى آسمانى كه قبلاً نازل شده است، دليلى براى خود نمى يابيد"؟
تو در كتاب هاى آسمانى از قانون خود سخن گفتى. آنان قرآن را قبول نداشتند، امّا با گروهى از يهوديان و مسيحيان، دوست بودند و سخن آنان را قبول مى كردند، كافران بايد از آنان سؤال كنند و از اين قانون باخبر شوند، اگر كافران از اين قانون باخبر بودند، هرگز چنين تقاضايى نمى كردند.
اين مردم به دنبال بهانه بودند، اگر آنان واقعاً مى خواستند حقّ را بشناسند، معجزه قرآن براى آنان كافى بود، محمّد(صلى الله عليه وآله)بارها اين سخن را به آنان گفته بود: اگر در اين قرآن شك داريد، اگر مرا پيامبر نمى دانيد، يك سوره مانند سوره هاى قرآن بياوريد.
[141] هيچ كس نتوانست يك آيه هم مانند قرآن بياورد، هر كس كه در قرآن تفكّر كند، مى فهمد قرآن، سخن بشر نيست.
تو از روى مهربانى، خواسته آنان را اجابت نكردى، زيرا اگر معجزه اى آسمانى بيايد و باز هم، از قبول حقّ خوددارى كنند، عذاب آنان فوراً نازل مى شود.
اين قانون توست: ديدن معجزه اى، ورود به جهانِ شهود است، كسى كه به جهانِ شهود وارد شود، اگر كفر بورزد، فورى به عذاب گرفتار مى شود، تو مى خواستى باز هم به آنان فرصت بدهى، شايد در آينده، به حقّ و حقيقت ايمان بياورند و هدايت شوند.
[142] * * *