وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لاَِحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَاب وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْل وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا (32 )كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آَتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا (33 ) وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا (34 ) وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا (35 ) وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لاََجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا (36 ) قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَاب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا (37 )
عدّه اى از ثروتمندان براى ايمان آوردن خود شرط گذاشتند و به پيامبر گفتند: "اگر مى خواهى ما ايمان بياوريم، فقيران و بيچارگان را از خود دور كن". تو به اين ثروتمندان ثروت و نعمت دادى امّا آنان دچار غرور شدند و چنين سخنى گفتند.
اكنون مى خواهى براى "غرور و ثروت" مثالى زيبا بيان كنى: ماجراى دو مرد. يكى ثروتمند، ديگرى فقير.
اين دو مرد، با هم برادر و از "بنى اسرائيل" بودند و صدها سال پيش از نازل شدن قرآن زندگى مى كردند.
[80] * * *
تو به مرد ثروتمند دو باغ داده بودى كه در آن انواع درخت انگور بود، اطراف آن باغ ها را با درختان خرما پوشانده بودى و در ميان اين دو، مزرعه اى بابركت پديد آورده بودى.
هر كدام از اين باغ ها ميوه فراوانى مى داد و نهر آبى را ميان آن جارى كرده بودى.
مرد ثروتمند به هنگام گفتگو به مرد فقير گفت: "من از تو ثروت بيشترى دارم، افراد زيادى براى من كار مى كنند و من از اين جهت هم از تو برتر هستم".
مرد ثروتمند روزى از روزها با كبر و غرور وارد باغ خود شد و گفت: "چه باغ باعظمتى ! چه نهر زيبايى ! گمان نمى كنم تا زمانى كه من زنده ام اين باغ از بين برود. فكر نمى كنم كه قيامتى در كار باشد، بر فرض اگر قيامت راست باشد و خدا مرا بار ديگر زنده كرد، من به زندگى بهترى مى رسم، در آنجا هم با تلاش و كوشش خود زندگى خوبى براى خود فراهم مى سازم".
آرى، غرور و خودخواهى مرد ثروتمند او را سرمست دنيا كرد و او اين سخنان كفرآميز را بر زبان جارى كرد.
* * *