فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آَمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى (70 )
جادوگران كه در جادوگرى استاد بودند، فهميدند كه عصاى موسى(عليه السلام)، جادو نيست، بلكه معجزه است، آنان به خوبى تفاوت جادو و معجزه را مى دانستند. اگر عصاى موسى(عليه السلام)، جادو بود، فقط مى توانست جادوى آنان را باطل كند، نه اين كه همه وسايل جادوگرى آنان را ببلعد.
عصاى موسى(عليه السلام) تبديل به اژدها شد و هزاران ريسمان و چوب را بلعيد، اگر كار موسى(عليه السلام) جادو بود، بايد وقتى آن اژدها به عصا تبديل شد، ريسمان ها و چوب ها بار ديگر آشكار مى شدند !
اگر موسى(عليه السلام) در چشم ها تصرّف كرده بود و آن ها را جادو كرده بود، پس از پايان كارش، بايد چوپ ها و ريسمان ها نمايان مى شد، امّا چنين اتّفاقى نيفتاد، براى همين آن ها فهميدند كه كارموسى(عليه السلام)، معجزه است و جادو نيست.
اينجا بود كه جادوگران به سجده افتادند و گفتند: "ما به خداى جهانيان ايمان آورده ايم، ما به خداى موسى و برادرش هارون ايمان داريم".
اين گونه نور ايمان به دل هاى آنان تابيد و آنان در مقابل عظمت و بزرگى تو سر به سجده نهادند.
* * *