أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآَيَاتِنَا وَقَالَ لاَُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا (77 ) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (78 ) كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (79 ) وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا (80 )
نام او خبّاب بود، او اهل مكّه بود و به پيامبر ايمان آورده بود. او مقدارى پول از يك كافر طلب داشت. خبّاب به خانه آن كافر رفت و به او گفت:
ــ من آمده ام تا پولى را كه از تو طلب دارم بگيرم.
ــ شنيده ام كه به دين محمّد ايمان آورده اى.
ــ آرى، من مسلمان شده ام.
ــ شنيده ام كه قرآن مى گويد شما پس از مرگ زنده مى شويد و به بهشت مى رويد و در آنجا طلا و جامه ابريشمى هست.
ــ آرى، اين وعده خداست.
ــ اى خبّاب ! وعده من و تو در بهشت باشد، من در آنجا به تو طلا خواهم داد، خدا در اينجا به من ثروت زيادى داده است، در بهشت هم ثروت زيادى خواهم داشت.
خبّاب سكوت كرد، او مى دانست كه اين كافر براى مسخره كردن او، اين سخنان را مى گويد.
[108] اينجا بود كه تو اين آيات را نازل كردى:
* * *
او به آيات من كافر شد و گفت: "در بهشت به من ثروت و فرزندان زيادى داده خواهد شد"، آيا او از غيب آگاه گشته است يا از نزد من عهد و پيمانى گرفته است؟
هرگز چنين نيست.
فرشتگان من سخنان او را مى نويسند و در پرونده اعمالش ثبت مى كنند و من در روز قيامت به عذاب او خواهم افزود.
امروز اموال و فرزندان او، مايه فخر اوست، من همه اين ها را از او مى گيرم و او تنهاىِ تنها و با دست خالى براى حسابرسى نزد من خواهد آمد.
* * *