کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    اِسراء: آيه ۶۰

      اِسراء: آيه ۶۰


    وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا (60 )
    پيامبر به مدينه هجرت كرده است، گروه زيادى از مسلمانان در اين شهر زندگى مى كنند، روز به روز بر عظمت اسلام افزوده مى شود.
    شبى پيامبر خوابى پريشان ديد، او در خواب ديد كه ميمون ها وارد مسجد شدند و به سوى منبر او رفتند و از منبر بالا رفتند، آنان مردم را به گمراهى كشاندند و از دين خدا دور كردند.[53]
    پيامبر از خواب بيدار شد، او بسيار غمگين شد، اين چه معنايى دارد؟ چه كسانى دين را به بازى خواهند گرفت؟
    اكنون تو اين آيه را بر او نازل مى كنى: "اى محمّد ! من از پنهان و آشكار همه باخبرم، من رويايى را در خواب به تو نشان دادم، آن خواب امتحانى براى مردم است، در قرآن، درخت لعنت شده اى را ذكر كردم، آن درخت هم امتحانى براى مردم است، من مردم را از عذاب بيم مى دهم امّا سخن من، جز بر طغيان آنان نمى افزايد".
    پيامبر با شنيدن اين آيه قلبش آرام شد، امّا به راستى ماجراى اين خواب چيست؟ درخت لعنت شده اى كه در قرآن ذكر شده است، چيست؟ ارتباط آن خواب و اين درخت چيست؟

    * * *


    درخت لعنت شده !
    من بايد قرآن را بررسى كنم، ببينم كه تو در آن چه كسانى را لعنت كرده اى؟
    يهوديان، بُت پرستان، منافقان.
    اين ها سه گروه از انسان ها هستند كه در قرآن لعنت شده اند و در زمان نازل شدن اين آيه بودند، امّا كدام يك از آن ها وسيله امتحان مسلمانان هستند؟
    مسلمانان از بُت پرستان و يهوديان بيزار هستند، فقط منافقان هستند كه مى توانند مردم را فريب بدهند و آنان را در فتنه اندازند، منافقانى كه همراه با مردم نماز مى خوانند، روزه مى گيرند، امّا دل هاى آنان از نور ايمان خالى است. منافقان همان درخت لعنت شده مى باشند، چرا تو از آنان به عنوان درخت ياد كردى؟ زيرا آنان گروهى يكپارچه مى باشند، هدفشان يكى است و آن هدف، نابودى اسلام است، آنان شاخ و برگ دارند، يكى رهبر آنان مى شود و ديگران از او پيروى مى كنند، آنان دودمانى هستند كه امّت اسلام به وسيله آن ها امتحان مى شوند، هر خانواده اى از آنان كه در ميان مردم زندگى كنند، دين و دنياى آن مردم را فاسد مى كنند.

    * * *


    تو از راز دل منافقان خبر داشتى، مى دانستى كه آنان براى آينده برنامه هايى دارند، آنان منتظرند تا پيامبر از دنيا برود تا نقشه هاى خود را عملى كنند.
    آنان مى خواهند مسير اين دين آسمانى را عوض كنند، تو على(عليه السلام) را به عنوان جانشين پيامبر معرّفى كردى، امّا آنان مى خواهند با على(عليه السلام) دشمنى كنند و حقّ او را غصب كنند، آنان يكى را از ميان خود به عنوان خليفه مشخّص خواهند كرد و همه با او بيعت خواهند نمود.
    آن خليفه از منبر پيامبر بالا خواهد رفت و مردم را از راه مستقيم كه همان راه ولايت على(عليه السلام) است، دور خواهد كرد، اين تعبير خواب پيامبر است.
    تو پيامبر را دلدارى مى دهى كه اى محمّد ! ناراحت مباش ! اين چيز تازه اى نيست، من مى خواهم اين گونه مردم را امتحان كنم، اين سنّت من است، همه امّت هايى كه قبل از تو بودند نيز امتحان شدند.
    قوم موسى(عليه السلام) را به ياد آور ! آنان ادّعاى ايمان مى كردند ولى وقتى موسى(عليه السلام)چهل شب به كوه طور رفت، شخصى به نام سامرى براى آنان مجسّمه اى به شكل گوساله ساخت و آنان گوساله پرست شدند. در امّت تو هم سامرى ها وجود دارند، آنان فتنه اى بر پا مى كنند و مردم را به گمراهى فرا مى خوانند.
    اين مردم حقّ را مى شناسند و ادّعاى ايمان مى كنند، آنان بايد امتحان شوند، بايد معلوم شود كه راست مى گويند يا دروغ؟ آيا آنان به راه حقّ و حقيقت پايبند مى مانند يا بار ديگرسنّت هاى جاهلى را زنده مى كنند؟

    * * *


    پيامبر فهميد كه بعد از مرگ او، خواب او تعيبر خواهد شد، بالا رفتن از اين منبر، يعنى مقام خلافت !
    كسانى مانند يزيد خليفه مسلمانان خواهند شد و جامعه را به سوى تباهى خواهند برد: بنى اميّه، بنى عبّاس و حكومت هاى ظلم و ستم، يكى پس از ديگرى روى كار خواهند آمد.
    تو دوازده امام را براى هدايت اين مردم انتخاب كردى، آنان همانند درخت پاكى بودند كه اطاعت از آنان، ميوه سعادت را براى جامعه به همراه داشت، امّا مردم از آنان اطاعت نكردند و به گمراهى افتادند، اين ماجرا ادامه پيدا مى كند تا زمانى كه مهدى(عليه السلام) ظهور كند.

    * * *


    ولايت على(عليه السلام)، نعمت بزرگى براى امّت اسلامى بود، در سايه ولايت او، وحدت در جامعه شكل مى گرفت و رستگارى جامعه حتمى بود، امّا پس از وفات پيامبر، مردم از ولايت على(عليه السلام) سرپيچى كردند، آنان سنّت هاى جاهلى را دوباره زنده كردند و با ابوبكر بيعت كردند و گفتند چون او از همه ما پيرتر است، پس او را خليفه خود مى كنيم !
    آيا سنّ زياد ، مى توانست ملاك انتخاب خليفه باشد ؟ چرا آنان به دنبال سنّت هاى غلط روزگار جاهليّت رفتند؟
    وقتى على(عليه السلام) با آنان از حقّ خود سخن گفت، مردم به او گفتند: "مى دانيم كه تو از همه ما به پيامبر نزديك تر بودى ، امّا تو هنوز جوانى ! وقتى كه پير شدى نوبت تو هم مى رسد ، آن روز ، هيچ كس با خلافت تو مخالفت نخواهد كرد".[54]
    على(عليه السلام) آن روز، حدود سى سال داشت، مردم مى دانستند كه على(عليه السلام)همه خوبى ها و كمال ها را دارد ، امّا براى آنان ارزش ريش سفيد از همه خوبى ها بيشتر بود !
    با رحلت پيامبر، مردم از پندارهاى بى اساس جاهليّت پيروى كردند، كسانى روى منبر پيامبر نشستند كه شايستگى خلافت را نداشتند و جامعه را از رستگارى دور كردند، اين حوادث، امتحانى براى مردم بود، فقط گروه اندكى در اين امتحان سرفراز شدند، افرادى مثل سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۰: از كتاب تفسير باران، جلد ششم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن