وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا (94 ) قُلْ لَوْ كَانَ فِي الاَْرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا (95 )
دوست دارم بدانم چه چيزى مانع ايمان آوردن كافران به پيامبران مى شد؟
راز ايمان نياوردن آنان چه بود؟
كافران دوست داشتند تو فرشتگان را به عنوان پيامبر به زمين بفرستى، سؤال آنان اين بود كه چرا خدا يكى از ما را به پيامبرى فرستاده است؟ اگر خدا فرشته اى به پيامبرى مى فرستاد، ما قطعاً به او ايمان مى آورديم.
اكنون تو مى خواهى از قانون خود سخن بگويى: پيامبران كه براى هدايت مردم آمده اند، بايد از جنس خود آنان باشند.
اگر روى زمين به جاى انسان ها، فرشتگان زندگى مى كردند تو براى هدايت آنان فرشته اى را مى فرستادى، امّا حال كه همه كسانى كه روى زمين زندگى مى كنند، انسان هستند، پيامبر آنان هم بايد انسان باشد.
حكمت تو در اين بود كه بندگان برگزيده خود را به مقام پيامبرى رساندى و آنان را الگوى همه قرار دادى، كسى كه مى خواهد الگوى انسان ها باشد بايد از جنس خود آن ها باشد، يوسف(عليه السلام)، پيامبر تو بود و وقتى زنى نامحرم او را به سوى خود فراخواند، تقوا پيشه كرد و براى همه انسان ها، الگوى عملى تقوا شد، اگر يوسف(عليه السلام)، فرشته بود، هرگز غريزه شهوت نداشت و تقواى او، براى انسان، الگو نبود.
* * *