کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    كهف: آيه ۴۴ - ۴۲

      كهف: آيه ۴۴ - ۴۲


    وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا (42 ) وَلَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنْتَصِرًا (43 ) هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا (44 )
    سرانجام گفتگوى اين دو نفر به نتيجه اى نرسيد، مرد ثروتمند به خانه بازگشت، شب فرا رسيد، تو صاعقه اى فرستادى و آن باغ را با خاك يكسان كرد.
    خورشيد كه طلوع كرد، مرد ثروتمند از خانه اش بيرون آمد، وقتى به باغ خود رسيد، با منظره وحشتناكى روبرو شد، دهانش از تعجّب بازماند، درختان همه فرو افتاده بودند و زراعت ها همه زير و رو شده بودند، از آن باغ جز خرابه اى باقى نمانده بود.
    او از حسرت هزينه اى كه براى اين باغ كرده بود، بر دست خود مى زد و افسوس مى خورد و مى گفت: "اى كاش هيچ كس را شريك خدا قرار نمى دادم، اى كاش به مال دنيا اعتماد نمى كردم".
    او به خرابه خود نگاه مى كرد و افسوس مى خورد، او همه ثروت خود را يك شب از دست داد.
    او دوستان ثروتمند زيادى داشت كه با هم رفت و آمد داشتند و اكنون دلش را به آن دوستان خوش كرد و پيش خود گفت: "آن ها به من كمك خواهند كرد و قسمتى از مال خود را به من خواهند داد".
    امّا زهى خيال باطل ! ثروتمندان فقط با كسى دوست هستند كه مانند آن ها ثروتمند باشند، آن مرد ديگر از مال دنيا هيچ نداشت، آن ها هم او را به حال خود رها كردند.
    اين چنين بود كه او گرفتار فقر و بدبختى شد، او گرفتار عذاب تو شد و هيچ كس هم به او كمكى نكرد.
    كاش او دچار غرور و غفلت نمى شد و اين گونه به خاك ذلّت نمى نشست.
    آرى، فقط تو مى توانى بندگان خود را يارى كنى، همه چيز در دست توست، تو بهترين ثواب ها و بهترين عاقبت را به مؤمنان مى دهى. وقتى دست انسان از همه جا كوتاه شد و به بلا گرفتار شد، آن وقت مى فهمد كه تو همه كاره جهان مى باشى.

    * * *


    مثال تو به پايان رسيد، من با سرانجامِ "غرور و ثروت" آشنا شدم. در اين مثال از "باغ، صاعقه و خرابه" سخن گفتى:
    باغ، مثال ثروتى است كه انسان در دنيا جمع مى كند.
    صاعقه، مثال مرگ انسان است.
    خرابه، مثال حال انسان در قيامت است.
    انسان در زندگى اين دنيا دچار غفلت مى شود و به ثروت اندوزى مى پردازد، كم كم او شيفته دنيا مى شود و غرور او را فرا مى گيرد. او دلبسته ثروتش مى شود و به آن تكيه مى كند. ثروت او، باغ است.
    او هر بار كه ثروت خود را مى بيند، از خودش تعريف مى كند و خيال مى كند كه اين ثروت به او وفا خواهد كرد، ناگهان مرگ او بى خبر را مى رسد. مرگ او، صاعقه است.
    روز قيامت برپا مى شود، همه ثروت و دارايى او نابود شده است، او دستش خالى است، نگاه مى كند از آن همه ثروت هيچ چيز نمى بيند، دست خالى او همان خرابه است. او با حسرت دست بر دست خود مى زند و مى گويد: "اى كاش اين قدر دنبال دنيا نمى دويدم ! اى كاش عمر خود را صرف جمع كردن مالِ دنيا نمى كردم".

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸۶: از كتاب تفسير باران، جلد ششم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن