کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    هود: آيه ۸۳ - ۸۰

      هود: آيه ۸۳ - ۸۰


    قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آَوِي إِلَى رُكْن شَدِيد (80 ) قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْع مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيب (81 )فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيل مَنْضُود (82 ) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيد (83 )
    آنان به در خانه هجوم آوردند، لوط(عليه السلام)مقاومت كرد، امّا آنان چندين نفر بودند و توانستند در را باز كنند و وارد خانه شوند، لوط(عليه السلام)بسيار غمگين شد و گفت: "اى كاش قدرت مقابله با شما را داشتم، اى كاش يارانى داشتم كه مرا يارى مى كردند، آنوقت مى دانستم با شما چه كنم".
    آن هوس بازان به سوى فرشتگان رفتند، جبرئيل اشاره اى به چشم آنان كرد، آنان نابينا شدند، ديگر هيچ جا را نمى ديدند، دست به ديوار گرفتند تا از خانه خارج شوند، آنان به لوط(عليه السلام)گفتند: "اى لوط ! صبر كن صبح فرا برسد، هيچ كدام از شما را زنده نمى گذاريم، همه اهل اين خانه را به قتل مى رسانيم".[155]
    لوط(عليه السلام)براى لحظه اى به فكر فرو رفت، فردا صبح آنان، همه مردم شهر را بسيج مى كنند و براى كشتن او و دختران او و مهمانان او مى آيند، آنجا بود كه جبرئيل به لوط(عليه السلام)گفت: "اى لوط ! ما فرستادگان خدا هستيم، ما فرشتگان خدا هستيم".
    لوط(عليه السلام)با شنيدن اين سخن فهميد كه ديگر كسى نمى تواند به مهمانان او آزارى برساند، امّا او نگران دختران خود بود، جبرئيل به او گفت:
    ــ ما براى عذاب اين مردم آمده ايم، آنان نمى توانند به تو و خانواده ات آسيبى برسانند. نيمه شب، دست دختران خود را بگير و از شهر بيرون برو، نبايد كسى متوجّه خروج شما از شهر بشود، كسى از شما نبايد اينجا بماند.
    ــ چشم.
    ــ اى لوط ! تو نبايد همسرت را با خود ببرى، او به سرنوشت اين مردم گرفتار خواهد شد. شما از اين شهر برويد و ديگر پشت سر خود را نگاه نكنيد !
    ــ اى جبرئيل ! در عذاب كردن اين مردم، عجله كن !
    ــ وعده عذاب، هنگام سحر است، مگر سحر نزديك نيست؟

    * * *


    نيمه شب فرا رسيده بود، لوط(عليه السلام)با دخترانش از شهر دور شدند. چند ساعت گذشت، همسر لوط(عليه السلام)از خواب بيدار شد، او ديد كه لوط(عليه السلام)و دختران او نيستند، از جاى خود بلند شد و از خانه بيرون رفت تا به مردم خبر بدهد كه لوط(عليه السلام)فرار كرده است.
    او در خانه ها را مى زد و مردم را از خواب بيدار مى كرد، آن ها تصميم گرفتند تا به دنبال لوط(عليه السلام)بروند و او را دستگير كنند و به قتل برسانند.
    امّا ديگر چيزى تا طلوع آفتاب نمانده بود، عذاب تو فرا رسيد، به قدرت خود، شهر را زير و رو كردى و بارانى از سنگريزه بر آنان نازل كردى. سنگريزه هايى كه نشانه هايى داشتند و معلوم بود سنگِ عذاب است.
    اين چنين بود كه همه آنان نابود شدند، اين عاقبت كار كسانى بود كه گناه كردند و از فرمان تو سرپيچى نمودند و عذاب تو از ستمكاران دور نيست.

    * * *


    در اينجا لازم مى بينم سه نكته را بنويسم:
    * نكته اوّل
    داستان همسر لوط(عليه السلام)درس بزرگى براى همه ماست، آنچه براى سعادت انسان مهم است نور ايمان است، در خانه پيامبر بودن، هرگز سبب نجات همسر لوط(عليه السلام)نشد، امّا ايمان زن فرعون (آسيه) باعث نجات او شد، آسيه در كاخ فساد و طغيان بود، امّا به موسى(عليه السلام)ايمان آورد و از بهترين زنان مؤمن شد.
    * نكته دوم
    آيا همسر لوط(عليه السلام)، مادر دختران او بود؟
    لوط(عليه السلام)با زنى مؤمن ازدواج كرده بود و از او دخترانى داشت كه آن ها هم مؤمن بودند. آن زن مؤمن از دنيا رفت، پس از آن، لوط(عليه السلام)با زن ديگرى ازدواج كرد امّا آن زن به او كفر ورزيد، در واقع همسر لوط(عليه السلام)كه به عذاب گرفتار شد، نامادرى دختران لوط(عليه السلام)بود.[156]
    * نكته سوم
    ابتدا شيطان، مردان آن شهر را وسوسه كرد و آنان را به هم جنس گرايى تشويق كرد، آنان دچار انحراف جنسى شدند، بعد از آن، شيطان زنان قوم لوط(عليه السلام)را هم وسوسه كرد و آنان نيز همجنس گرا شدند، اين گونه بود كه در آن شهر، مردان با مردان و زنان با زنان به گناه مشغول مى شدند، براى همين بود كه وقتى عذاب نازل شد، همه مردان و زنان نابود شدند.
    البتّه چون مردان آغازگر چنين انحراف بزرگى بودند، در قرآن، به گناه مردان قوم لوط(عليه السلام)تأكيد بيشترى شده است.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۸۶: از كتاب تفسير باران، جلد چهارم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن