کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    هود: آيه ۱۴ - ۱۲

      هود: آيه ۱۴ - ۱۲


    فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء وَكِيلٌ (12 ) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَيَات وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (13 ) فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14 )
    محمّد(صلى الله عليه وآله)با كافران سخن گفت و آنان را به اسلام دعوت كرد، بعضى از آنان سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)را گوش مى كردند و در ابتدا با آن مخالفتى نمى كردند، امّا پيشنهاد يا خواسته اى از محمّد(صلى الله عليه وآله)داشتند.
    براى مثال گروهى از كافران وقتى سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)را شنيدند، در ابتدا به اسلام علاقه مند شدند، محمّد(صلى الله عليه وآله)به آنان گفت كه بايد نماز بخوانند. آنان قدرى فكر كردند و گفتند: "در نماز بايد به ركوع برويم، ما هرگز ركوع نمى رويم، چون اين كار براى ما عيب و ننگ است. اى محمّد ! ما به شرطى مسلمان مى شويم كه تو نماز را حذف كنى".[126]
    اين چه سخنى بود كه آنان گفتند؟
    مگر اختيار دينِ تو در دست محمّد(صلى الله عليه وآله)است؟
    مگر او مى تواند نماز را از دين حذف كند؟ در قرآن بارها از نماز سخن گفته شده است. مگر محمّد(صلى الله عليه وآله)مى تواند اين آيه ها را حذف كند؟
    به راستى آن كافران چه خيال كرده اند؟ اكنون بايد سخنى بگويى تا همه بفهمند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)نمى تواند چنين كارى بكند، پس اين آيه را بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل مى كنى: "اى محمّد ! مبادا بعضى از آياتى را كه بر تو نازل كرده ام، ترك كنى !".
    وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله)اين سخن تو را براى كافران خواند، آنان فهميدند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)هرگز با خواسته آنان موافقت نخواهد كرد.

    * * *


    بزرگان مكّه به مردم مى گفتند: "محمد دروغگويى بيش نيست، اگر واقعاً او پيامبر است پس چرا فقير است؟ چرا گنجى از سكه هاى طلا با خود ندارد؟ چرا فرشته اى همراه او نيست تا ما آن فرشته را ببينيم؟". اكنون به محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين مى گويى: "اى محمّد ! مبادا از اين كه مى گويند تو گنجى ندارى و فرشته اى همراه تو نيست، دلتنگ شوى ! بدان كه تو فقط وظيفه دارى پيام مرا به آنان برسانى و آنان را از عذاب روز قيامت بترسانى، بدان كه من سخنان آنان را مى شنوم و بر همه چيز آگاه هستم و در روز قيامت به حساب همه آنان مى رسم و آنان را به عذابى سخت گرفتار مى سازم".

    * * *


    بزرگان مكّه محمّد(صلى الله عليه وآله)را دروغگو خطاب مى كردند و مى گفتند كه قرآن را از پيش خودش ساخته است، آنان به مردم مى گفتند: "محمد گمراه شده است و از شما مى خواهد دست از دين پدران خود برداريد، هشيار باشيد، مبادا فريب او را بخوريد".
    اكنون از آنان مى خواهى كه ده سوره مانند سوره هاى قرآن بياورند. مگر آنان نمى گويند محمّد(صلى الله عليه وآله)اين سوره ها را در ذهن خود ساخته است؟
    اگر اين طور است پس ديگران هم بايد بتوانند مثل آن را بسازند.
    تو از آنان چنين درخواستى را نمودى ولى آنان نتوانستند حتّى يك آيه همانند قرآن بياورند، پس معلوم مى شود كه قرآن، سخن توست و از علم تو سرچشمه گرفته است. تو قرآن را بر قلب پيامبر نازل كردى، خدايى جز تو نيست، پس چرا بُت پرستى را رها نمى كنند و مسلمان نمى شوند؟

    * * *


    آيه 12 را مى خوانم: "اى محمّد ! مبادا بعضى از آياتى را كه بر تو نازل كرده ام، ترك كنى !...".
    اين آيه ماجراى ديگرى هم دارد. اكنون مى خواهم آن ماجرا را بيان كنم:
    اين آيه در مكّه نازل شد، زمانى كه هنوز پيامبر به مدينه هجرت نكرده بود، اما سال ها گذشت، پيامبر به مدينه هجرت كرد، سال دهم هجرى فرا رسيد، يك بار ديگر جبرئيل اين آيه را براى پيامبر خواند...
    ماجراى سرزمين "قُديد"، سال دهم هجرى...
    من بايد به سفرى تاريخى بروم تا از اين ماجرا باخبر بشوم... من بايد جواب سؤال خويش را بيابم...
    چرا جبرئيل يك بار ديگر اين آيه را براى پيامبر مى خواند؟
    بعضى از آيات قرآن، يك بار قبل از هجرت پيامبر به مدينه و يك بار بعد از هجرت نازل شده اند. (براى مثال: سوره حمد دو بار نازل شده است، سه آيه اوّل سوره معارج هم اين گونه است).
    سفر تاريخى من آغاز مى شود...
    صداى كاروان به گوش مى رسد، بيش از صد و بيست هزار نفر در دل اين بيابان به اين سو مى آيند.[127]
    روز هفدهم ماه ذى الحجّه است. سال دهم هجرى. آنان همراه پيامبر اعمال حجّ را انجام داده اند و اكنون مى خواهند به سوى خانه هاى خود بازگردند.
    شتر پيامبر در اين بيابان به پيش مى رود، عدّه اى سواره اند و گروهى هم با پاى پياده همراه او مى آيند، آسمان ابرى است، خورشيد در پس پرده ابرها پنهان شده است. وقتى آنان به اينجا مى رسند، منزل مى كنند. اينجا سرزمين "قُديد" است.[128]
    به پيامبر خبر داده اى كه منتظر فرمان تو باشد، تو مى خواهى اين مردم با على(عليه السلام)به عنوان "جانشين پيامبر" بيعت كنند، امسال آخرين سالى است كه پيامبر در ميان مردم است.
    پيامبر مى داند كه گروه زيادى از منافقان دشمنى على(عليه السلام)را به سينه دارند و به دنبال اين هستند تا در اوّلين فرصت، فتنه و آشوب برپا كنند.
    پيامبر نگران فتنه منافقان است، به راستى مراسم بيعت با على(عليه السلام)چه زمانى برگزار مى شود؟

    * * *


    اذان ظهر فرا مى رسد، بلال اذان مى گويد، صف هاى نماز مرتّب مى شود، همه نماز ظهر خود را همراه پيامبر مى خوانند. بعد از نماز، پيامبر با صداى بلند چنين دعا مى كند: "خدايا محبّت على(عليه السلام)را در قلب اهل ايمان قرار بده...".
    آنگاه پيامبر على(عليه السلام)را به حضور مى طلبد و به او مى گويد:
    ــ اى على ! من از خدا خواسته ام تا تو را جانشين من قرار بدهد و خدا هم مرا به اين آرزويم رساند، اكنون دست خود را به سوى آسمان بگير و دعا كن تا من آمين بگويم.
    ــ اى پيامبر ! من در دعاى خود چه بايد بگويم؟
    ــ اى على ! بگو: "خدايا ! محبّت مرا در قلب اهل ايمان قرار بده".
    على(عليه السلام)دعا مى كند، پيامبر به دعاى او "آمين" مى گويد.

    * * *


    عدّه اى از منافقان وقتى سخنان پيامبر و دعاى او را مى شنوند مى گويند: "اين ديگر چه خواسته اى بود كه محمّد از خدا نمود؟ چرا او از خدا نخواست تا فرشته اى به كمك او بيايد تا او را بر دشمنان پيروز كند يا از خدا گنجى نطلبيد تا فقر و ندارى او را برطرف نمايد؟".
    او براى ما آيه اى خواند، از كجا كه اين دروغ نباشد؟
    اكنون تو اين آيه را بر پيامبر نازل مى كنى:

    * * *


    اى محمّد ! مبادا بعضى از آياتى كه من به تو وحى كرده ام را از ترس انكار مردم، ابلاغ نكنى ! مبادا از سخن مردم دلتنگ شوى ! آنان به تو گفتند: "چرا گنجى براى او نازل نمى شود؟ يا چرا فرشته اى به يارى او نمى آيد؟"
    وظيفه تو تنها رساندن پيام من به آنان است، نگران نباش و از آنان نترس !
    تو بايد مردم را پند بدهى و از عذاب من بترسانى، من حافظ و نگهبان همه چيز هستم، تو و دين تو را از شرِّ آنان حفظ مى كنم.[129]

    * * *


    وقتى پيامبر اين سخنان تو را مى شنود، دلش آرام مى گيرد، او ديگر از دشمنان هراسى به دل ندارد، او منتظر است تا فرمان تو فرا برسد و مراسم بيعت با على(عليه السلام)را با شكوه برگزار كند.
    كاروان از "قديد" حركت مى كند و در دل بيابان به پيش مى رود، روز هجدهم فرا مى رسد، كاروان اكنون به سرزمين "غدير خُمّ" رسيده است.
    انتظار در چهره پيامبر موج مى زند ، به راستى كى آن وعده بزرگ فرا خواهد رسيد ؟
    پيامبر آرام آرام در دل اين بيابان به پيش مى رود، جبرئيل بر او نازل مى شود و آيه 67 سوره مائده را براى او مى خواند: "اى پيامبر ! آنچه بر تو نازل كردم براى مردم بگو كه اگر اين كار را نكنى، وظيفه خود را انجام نداده اى و من تو را از فتنه ها حفظ مى كنم" .
    صداى پيامبر سكوت صحرا را مى شكند : "شتر مرا بخوابانيد ! به خدا قسم ، تا دستور خداى خويش را انجام ندهم از اين سرزمين نمى روم ".[130]
    پيامبر از شتر پياده مى شود ، چهره پيامبر از خوشحالى مى درخشد ، هيچ كس پيامبر را تا به حال اين قدر خوشحال نديده است .
    مردم ، همه تعجّب كرده اند ، نمى دانند چرا پيامبر دستور توقّف داده است .
    پيامبر در اين سرزمين مراسم بيعت با على(عليه السلام)را برگزار مى كند و دست على(عليه السلام)را در دست مى گيرد و مى گويد: "هر كس من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست". او سه روز در اين سرزمين مى ماند تا همه مسلمانان با على(عليه السلام)(به عنوان جانشين بعد از پيامبر) بيعت كنند.
    آرى، پيامبر با خود فكر مى كرد كه وقتى تو از او بخواهى مراسم غدير را برگزار كند، منافقان چه خواهند كرد؟
    در اين آيه تو از پيامبر مى خواهى كه وظيفه خود را انجام بدهد و به او قول مى دهى كه خودت مواظب همه چيز هستى و فتنه منافقان را خنثى مى كنى.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۱: از كتاب تفسير باران، جلد چهارم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن