کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    هود: آيه ۴۱ - ۴۰

      هود: آيه ۴۱ - ۴۰


    حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آَمَنَ وَمَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (40 ) وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (41 )
    كار ساختن كشتى به پايان رسيد، تو به قدرت خود، حيوانات را مطيع او قرار دادى و او از هر حيوانى، يك جفت انتخاب نمود، غذاى كافى هم براى حيوانات آماده كرد.[138]
    نوح(عليه السلام)در انتظار فرا رسيدن وعده تو بود. تو به او گفته بودى كه هر وقت از تنور خانه ات، آب جوشيد بدان كه وعده من فرا رسيده است. (خانه نوح(عليه السلام)در محل مسجد كوفه است و محل آن تنور در وسط مسجد كوفه كاملاً مشخّص است).
    عجيب اين است كه زن نوح(عليه السلام)از كافران بود و به او ايمان نياورده بود، روزى از روزها، زن نوح(عليه السلام)براى پختن نان سراغ تنور رفت، او ديد كه از تنور آب مى جوشد.[139]
    بيشتر اوقات داخل تنور آتش وجود دارد، معمولاً هيچ رطوبتى، داخل تنور نيست، زن نوح(عليه السلام)از ديدن اين منظره تعجّب كرد، به نوح(عليه السلام)خبر داد، نوح(عليه السلام)فوراً كنار تنور آمد. فهميد كه وعده عذاب تو فرا رسيده است، او درپوشى را بر تنور نهاد و دور آن را با گِل گرفت، به امر تو، آب از جوشش ايستاد.[140]
    نوح(عليه السلام)به ياران خود گفت: "بسم الله را بگوييد و سوار كشتى شويد، حركت كشتى و توقّف آن باخداست، بدانيد كه خدا بخشنده و مهربان است".
    سه پسر و يك دختر نوح(عليه السلام)همراه با مؤمنان سوار بر كشتى شدند، نوح(عليه السلام)، همسر خود را سوار كشتى نكرد زيرا او از كافران بود. نوح(عليه السلام)، پسر ديگرى هم داشت كه نامش كنعان بود، كنعان منافق بود، به ظاهر ادّعا مى كرد به نوح(عليه السلام)ايمان آورده است، امّا ايمان او واقعى نبود. او سوار بر كشتى نشد، او به گفته پدر ايمان نداشت.
    هنوز هيچ خبرى نشده بود، همه چيز عادى بود، مردم به كارهاى آنان مى خنديدند و مى گفتند: اين ها ديگر امروز واقعاً ديوانه شده اند !
    ياران نوح(عليه السلام)هشتاد نفر بودند، همه سوار كشتى شدند، هشتاد نفر در مقابل آن همه مردم، جمعيّت كمى بود. نوح(عليه السلام)به سراغ تنور رفت و درپوش را از روى آن برداشت، آب فوران كرد، او خود را به كشتى رساند و سوار شد. به فرمان تو، باران سيل آسا از آسمان باريد، رود فرات طغيان كرد، آب روى زمين بالا آمد و كشتى بر روى آب قرار گرفت، اين همان طوفانى بود كه تو وعده آن را داده بودى. كشتى نوح(عليه السلام)مانند كوهى (محكم و استوار) در ميان موج ها شروع به حركت كرد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۹: از كتاب تفسير باران، جلد چهارم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن