فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوط (74 ) إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ (75 )يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آَتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُود (76 )
ابراهيم(عليه السلام)فهميد كه مهمانان او فرشتگان تو هستند، او وقتى آن مژده را شنيد، بسيار خوشحال شد، امّا وقتى فهميد كه آن فرشتگان آمده اند قوم لوط را عذاب كنند، دست به دعا برداشت و با تو مناجات نمود، او مى خواست تو شفاعت او را براى آن مردم بپذيرى، زيرا ابراهيم(عليه السلام)بسيار مهربان و دلسوز بود و همواره به درگاه تو رو مى كرد.
ابراهيم(عليه السلام)نمى دانست كه فرمان عذاب تو، قطعى است، او خيال مى كرد هنوز روزنه اميدى براى نجات قوم لوط وجود دارد و پيش خود مى گفت كه اگر به آنان فرصت ديگرى داده شود، آن ها توبه مى كنند.
اينجا بود كه تو به او چنين وحى كردى: "اى ابراهيم ! از خواهش و شفاعت براى نجات آن مردم، خوددارى كن كه هنگام عذاب آنان فرا رسيده است، عذاب آنان قطعى است، ديگر اين عذاب از آنان برداشته نمى شود".
وقتى ابراهيم(عليه السلام)اين سخن را شنيد، تسليم امر تو شد، فرشتگان با او خداحافظى نمودند و از فلسطين به سوى سرزمين قوم لوط (اردن) حركت كردند.
* * *