کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    هود: آيه ۳۱ - ۲۶

      هود: آيه ۳۱ - ۲۶


    أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم أَلِيم (26 ) فَقَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْل بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ (27 ) قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّي وَآَتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ (28 ) وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (29 )وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (30 ) وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (31 )
    پيامبر و مسلمانان در شرايط سختى به سر مى برند، فشارها و شكنجه هاى بُت پرستان به نهايت رسيده است، امسال پيامبر دو نفر از بهترين ياران خود را از دست داده است: خديجه و ابوطالب !
    خديجه، همسر با وفاى پيامبر بود كه در سخت ترين شرايط از پيامبر حمايت مى كرد. ابوطالب، عموى پيامبر بود كه هميشه در مقابل بُت پرستان از او دفاع مى كرد، مرگ اين دو، باعث اندوه پيامبر شد.
    سال نهم بعثت است، پيامبر در مكّه است، مسلمانان در سختى و فشار هستند، اكنون تو مى خواهى به او و پيروانش درس مقاومت و پايدارى بدهى.
    براى همين داستان هفت پيامبر (نوح، هود، صالح، لوط، ابراهيم، شعيب، موسى(عليهم السلام)) را براى او ذكر مى كنى و سختى هايى كه آنان در راه هدايت مردم كشيدند را بيان مى كنى.
    اين ها درس مقاومت و استقامت است:

    * * *


    نوح(عليه السلام)را براى هدايت مردمى فرستادى كه در عراق كنار رود فرات زندگى مى كردند، (بيشتر آنان در جايى زندگى مى كردند كه اكنون كوفه قرار دارد).
    نوح(عليه السلام)، نهصد و پنجاه سال مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد و از پرستش بت ها باز داشت، در اين مدّت، كمتر از هشتاد نفر به او ايمان آوردند، مى توان گفت كه او براى هدايت هر نفر، بيش از ده سال زحمت كشيد ! [132]
    مردم نوح(عليه السلام)را بسيار اذيّت نمودند، گاهى او را آنقدر كتك مى زدند كه سه روز بى هوش روى زمين مى افتاد و خون از صورت او جارى مى شد.[133]
    او به مردم چنين مى گفت: "من پيامبر شما هستم و براى هشدار دادن به شما آمده ام، از شما مى خواهم كه فقط خدا را بپرستيد و از بُت پرستى دست برداريد، مى ترسم كه عذاب سختى بر شما نازل شود، من براى شما از آن روز در هراس هستم".
    صاحبان قدرت و ثروت در مقابل او موضع گرفتند و به او گفتند: "اى نوح ! به ما مى گويى كه پيامبر هستى، ما تو را انسانى مانند خود مى بينيم، تو چه فرقى با ما دارى؟ از طرف ديگر، اطراف تو را يك مشت آدم هاى بى سر و پا و ساده لوح گرفته اند، آنان ظاهربين و زودباور بودند كه به سخنان تو ايمان آوردند، شما چه برترى نسبت به ما داريد، از همه اين ها كه بگذريم ما شما را دروغگو مى دانيم".
    نوح(عليه السلام)جواب آنان را اين گونه داد:

    * * *


    درست است كه من انسانى مانند شما هستم، ولى خدا بر من رحمتى عطا كرد كه بر شما پنهان است، او دليل آشكارى به من داد و مرا براى پيامبرى فرستاد.
    چرا شما پيامبرى مرا انكار مى كنيد؟ آيا انتظار داريد شما را بر پذيرفتن سخنم مجبور كنم حال آن كه شما سخنم را ناپسند مى دانيد؟ بدانيد كه من هرگز شما را وادار به ايمان آوردن به خدا نمى كنم، وظيفه من اين است كه شما را راهنمايى كنم.
    شما مرا دروغگو خوانديد، قدرى فكر كنيد، چرا من بايد به شما دروغ بگويم؟ من كه از شما اجر و مزدى نمى خواهم، كسى به دروغ ادّعاى پيامبرى مى كند كه بخواهد از شما چيزى بگيرد و به ثروتى برسد، من كه هرگز از شما مزدى نخواسته ام، اجر من با خداست.
    به من گفتيد كه ياران من، ساده لوح هستند و از من مى خواهيد آن ها را از خود دور كنم، من هرگز اين كار را نمى كنم.
    من براى هدايت انسان ها آمده ام، خواه ثروتمند باشند، خواه فقير ! شما چقدر نادان هستيد كه برترى انسان را در ثروت و موقعيّت او مى بينيد و ياران مرا كه دستشان از مال دنيا خالى است، كم ارزش مى انگاريد، شما به زودى خواهيد دانست كه ارزش واقعى انسان به ايمان و عمل صالح اوست.
    اگر اين مؤمنان را از خود برانم، خشم خدا را براى خود خريده ام، آن وقت چه كسى مى تواند مرا از عذاب خدا نجات دهد؟
    چرا قدرى فكر نمى كنيد تا حقيقت سخن مرا درك كنيد؟ به من مى گوييد كه من انسانى مانند شما هستم و هيچ برترى بر شما ندارم، انتظار شما از پيامبر چيست؟ شما خيال مى كنيد پيامبر كسى است كه گنج هاى خدا نزد او باشد و بتواند هر فقيرى را ثروتمند كند، شما مى پنداريد كه پيامبر بايد علم غيب داشته باشد و بتواند بلاها را از خود دور كند و از همه چيز باخبر باشد، من ادّعاى داشتن اين چيزها را ندارم، من انسانى مانند شما هستم، فرشته نيستم. من انسانى مثل شما هستم كه خدا مرا براى هدايت شما فرستاده است. اكنون سخنم را بشنويد و از عذاب خدا بترسيد.
    به من مى گوييد كه پيروان من، منافق اند، به ظاهر به خداى يگانه ايمان آورده اند، امّا در دل هاى خود بُت ها را قبول دارند. شما از من مى خواهيد كه به پيروانم بگويم كه ايمان آنان فايده اى ندارد و خدا به آنان پاداشى نخواهد داد !
    من هرگز چنين كارى نمى كنم زيرا اگر چنين كنم از ستمكاران خواهم بود. پيروان من ايمان آورده اند. خدا به دل هاى آنان آگاهى دارد و مى داند چه كسى مؤمن واقعى است و چه كسى منافق. من بايد ايمان ظاهرى مؤمنان را ملاك قرار دهم و به آنان احترام بگذارم.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۵: از كتاب تفسير باران، جلد چهارم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن