کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فَتح: آيه ۱۷ - ۱۶

      فَتح: آيه ۱۷ - ۱۶


    قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الاَْعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْم أُولِي بَأْس شَدِيد تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِنْ تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (16 ) لَيْسَ عَلَى الاَْعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الاَْعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا (17 )
    هنوز پيامبر به مدينه نرسيده است تو مى دانى وقتى پيامبر به مدينه برسد، منافقان به او خواهند گفت كه ما مى خواهيم دين خدا را يارى كنيم، براى همين از پيامبر مى خواهى تا به آنان بگويد: "اگر راست مى گوييد و مى خواهيد دين خدا را يارى كنيد قدرى صبر كنيد. خدا از من خواسته است شما را همراه خود به جنگ خيبر نبرم، امّا ناراحت نباشيد، پس از جنگ خيبر، براى فتح مكّه به سوى اين شهر خواهيم رفت، در آن جنگ ما با مردمى جنگجو روبرو خواهيم شد كه بايد با آنان بجنگيم تا مسلمان شوند، اگر شما در آن جنگ شركت كنيد، خدا به شما پاداشى نيكو خواهد داد، امّا اگر نافرمانى كنيد همان گونه كه قبلاً نافرمانى كرديد، خدا شما را به عذاب سختى گرفتار خواهد نمود".
    از طرف ديگر تو مى دانى عدّه اى از مؤمنان كه بيمار و ناتوان بودند در مدينه ماندند و همراه پيامبر به حديبيّه نرفتند، آنان در اين مدّتى كه پيامبر در مدينه نبود، بارها خود را سرزنش كرده اند كه چرا نتوانسته اند پيامبر را يارى كنند، براى همين تو چنين مى گويى: "اگر نابينا يا لنگ يا مريض به جهاد نيايد بر او هيچ گناهى نيست، هر كس كه از من و پيامبر من اطاعت كند، من او را به باغ هاى بهشتى وارد مى كنم كه در زير درختان آن، نهرهاى آب جارى است. هر كس هم از فرمان من و فرمان پيامبر من، سرپيچى كند به عذاب دردناكى مبتلا مى شود".

    * * *


    در آيه 16 دقّت مى كنم، مى بينم كه اين آيه از دو جنگ سخن مى گويد، جنگى كه منافقان حقّ ندارند در آن شركت كنند و آن جنگ خيبر است، امّا جنگ دوم، جنگى است كه منافقان مى توانند در آن شركت كنند و در آن جنگ مسلمانان با جنگجويانى دلاور روبرو خواهند شد، آن جنگ، جنگ "حنين" است.
    اكنون مناسب است درباره اين دو جنگ، توضيح كوتاهى بدهم:
    * جنگ اوّل: جنگ خيبر
    پيامبر از حديبيّه به مدينه آمد، نزديك به دو ماه گذشت، سال هفتم هجرى فرا رسيد. در سال هفتم يهوديانِ قلعه خيبر تصميم گرفتند تا به مدينه حمله كنند ، امّا پيامبر از تصميم آن ها باخبر شد و خدا به او فرمان داد تا با سپاه بزرگى به سوى خيبر حركت كند . قلعه خيبر به محاصره نيروهاى اسلام در آمد .
    سپاه اسلام به سوى قلعه نزديك شد ، امّا برق شمشير "مَرحَب" ، پهلوان يهود ، همه را فرارى داد . سپاه اسلام مجبور به عقب نشينى شد و سرانجام پيامبر تصميم گرفت تا على(عليه السلام)را به جنگ پهلوان يهود بفرستد .[120]
    صداى على(عليه السلام) در فضاى ميدان طنين افكند: "من آن كسى هستم كه مادرم مرا حيدر نام نهاد" .[121]
    و جنگ سختى ميان اين دو پهلوان در گرفت و سرانجام "مَرحَب" به قتل رسيد . على(عليه السلام)به قلعه حمله كرد و آن را فتح كرد .
    خيبر منطقه آبادى بود ، نخل هاى خرما و زمين هاى سرسبزى داشت و پيامبر همه غنيمت هاى اين سرزمين را در ميان رزمندگان اسلام تقسيم كرد .[122]
    * جنگ دوم: جنگ حنين
    در سال هشتم خدا به پيامبر دستور داد تا براى فتح مكّه حركت كند، منافقان هم اجازه داشتند در فتح مكّه شركت كنند، فتح مكّه بدون خونريزى انجام شد و پيامبر همه بُت هاى مكّه را نابود نمود.
    پانزده روز از فتح مكّه گذشت، پيامبر هنوز در شهر مكّه بود كه به او خبر رسيد تعداد زيادى از بُت پرستانى كه در "طائف" زندگى مى كنند، تصميم دارند به مسلمانان حمله كنند. پيامبر با دوازده هزار نفر به سوى حنين حركت كرد، آن روز مسلمانان مغرور شدند، به جاى آن كه به تو توكّل كنند، به جمعيّت زياد خود اعتماد كردند، آنان تصوّر مى كردند كه ديگر هيچ كس نمى تواند شكستشان بدهد.
    دشمن از حركت سپاه اسلام باخبر شد و در منطقه اى به نام "حنين" براى آنان كمين گذاشت. حنين، درّه اى بود كه سپاه اسلام بايد از آن عبور مى كرد و تقريباً سى كيلومتر با مكّه فاصله داشت، وقتى مسلمانان به درّه "حنين" رسيدند، ناگهان بُت پرستان از بالاى كوه هجوم آوردند و مسلمانان را با حمله ناگهانى خود غافلگير كردند، اينجا بود كه منافقان فرار كردند و پيامبر را تنها گذاشتند، اين امتحانى بزرگ براى آنان بود.
    آرى، عدّه زيادى از مسلمانان فرار كردند و نظم سپاه اسلام به هم ريخت، آنان بى پناه به هر سو فرار مى كردند و هيچ پناهگاهى براى خود نمى يافتند.
    در اين ميان افرادى همچون على(عليه السلام) مقاومت نمودند، عباس عموى پيامبر بر سر مسلمانان فرياد زد و آنان را به پايدارى و استقامت فرا خواند. پيامبر دست به دعا برداشت و از خدا طلب يارى كرد، اينجا بود كه خدا آرامش را بر دل پيامبر و مؤمنان نازل كرد و فرشتگان را به يارى آنان فرستاد و مسلمانان پيروز شدند.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵۶: از كتاب تفسير باران، جلد يازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن