سَيَقُولُ الُْمخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا (15 )
محمّد(صلى الله عليه وآله) همراه با مسلمانان به سوى مدينه به پيش مى رود، وقتى او به مدينه برسد، بعد از مدّتى به او فرمان مى دهى تا به سوى سرزمين خيبر حركت كند، در خيبر، يهوديان زندگى مى كردند و آنجا سرزمين آبادى بود و مردم آنجا بسيار ثروتمند بودند.
وقتى پيامبر بخواهد به خيبر برود تو به او فرمان خواهى داد كه فقط كسانى را همراه خود ببرد كه در ماجراى حديبيّه شركت داشته اند.
تو از آينده خبر داشتى. مى دانستى كه وقتى پيامبر به سوى خيبر حركت كند، منافقان دوست خواهند داشت به خيبر بيايند، آنان به حديبيّه نيامدند امّا چون مى دانند در خيبر غنيمت هاى زيادى وجود دارد به فكر دست يابى به غنيمت ها مى افتند و تقاضا مى كنند همراه پيامبر به خيبر بيايند.
هنوز پيامبر در راه مدينه است و به آن شهر نرسيده است، هنوز زمان حركت به سمت خيبر فرا نرسيده است، امّا تو از ماجرايى كه در آينده روى مى دهد، سخن مى گويى.
آرى، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به منافقانى كه مى خواهند همراه او به خيبر بيايند، چنين بگويد: "هرگز شما نبايد همراه ما بياييد، خدا قبلاً به من دستور داده است كه شما را همراه خود نبرم".
وقتى منافقان اين سخن پيامبر را مى شنوند مى گويند: "شما نسبت به ما بخل و حسد مىورزيد و نمى خواهيد ما از غنيمت هاى خيبر بهره مند شويم"، آنان اين سخن را از روى نادانى مى گويند و جز اندكى فهم ندارند.
* * *