کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فُصِّلَت: آيه ۳۲ - ۳۰

      فُصِّلَت: آيه ۳۲ - ۳۰


    إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30 ) نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الاَْخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ (31 ) نُزُلًا مِنْ غَفُور رَحِيم (32 )
    اكنون يكى از پاداش هايى كه به مؤمنان مى دهى، بيان مى كنى، در آيات قبل، از كسانى كه راه كفر را برگزيدند سخن گفتى و از آينده آنان خبر دادى، در اينجا از مؤمنان و سرگذشت آنان ياد مى كنى.
    به راستى چه سرنوشتى در انتظار كسانى است كه به يگانگى تو ايمان آوردند و در برابر سختى ها شكيبايى كردند؟
    تو فرشتگان را نزد مؤمنان مى فرستى تا به آنان چنين بگويند: "اى مؤمنان ! نهراسيد، نگران و اندوهناك نباشيد، به بهشتى كه خدا به شما وعده داده است، شاد باشيد. در دنيا و آخرت، ما ياران و دوستان شما هستيم، بدانيد در بهشت هر چه بخواهيد برايتان آماده شده است، خدا آن سفره احسان را براى شما گسترده است".

    * * *


    نام او ابوبصير بود، وقتى او آيه 30 اين سوره را خواند به فكر فرو رفت، سال ها از عمر او گذشته بود، او مردى مؤمن بود، به خدا و پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام)ايمان داشت، او امام زمان خود را مى شناخت و از او اطاعت مى كرد، امّا آن روز از خود پرسيد: "خدا در اين آيه مى گويد فرشتگان بر مؤمنانى كه بر سختى ها شكيبايى كنند، نازل مى شوند و مؤمنان فرشتگان را مى بينند امّا من هنوز هيچ فرشته اى را نديده ام، پس معلوم مى شود من مؤمن واقعى نيستم !".
    او خيلى ناراحت شد، او در راه دفاع از مكتب اهل بيت(عليهم السلام)سختى هاى زيادى تحمّل كرده بود، او در اين راه استقامت كرده بود و هرگز به خاطر ثروت دنيا، دست از عقيده خود برنداشته بود، پس چرا او فرشتگان را نديده بود؟
    او قدرى فكر كرد و سرانجام تصميم گرفت به خانه امام باقر(عليه السلام)برود و در اين باره سؤال كند. وقتى او اين آيه را براى امام باقر(عليه السلام)خواند، امام در جواب به او فرمود:
    ــ اين آيه از كسانى سخن مى گويد كه راه توحيد، نبوّت و امامت را پيمودند و امام زمان خود را شناختند.
    ــ آقاى من ! اگر اين طور است، پس چرا من در زندگى خود هيچ فرشته اى را نديدم؟ اين آيه مى گويد فرشتگان بر مؤمنان نازل مى شوند. پس ما كِى آن ها را مى بينيم؟
    ــ مؤمنان فرشتگان را در لحظه جان دادن و در روز قيامت مى بينند.[9]
    وقتى او اين سخن را شنيد، قلبش آرام شد و به فكر فرو رفت، او فهميد كه همه كارهاى خدا، حكمتى دارد، خدا در سخت ترين لحظه ها، پرده از چشم مؤمن برمى دارد و او فرشتگان را مى بيند، به راستى چه لحظه اى سخت تر از لحظه جان دادن است؟
    لحظه اى كه زبان بند مى آيد و انسان نمى تواند سخن بگويد، فرزندان و دوستان دور او را گرفته اند و گريه مى كنند و هيچ كارى نمى توانند كنند، انسان بايد از همه آنان جدا شود و تنهاىِ تنها سفر كند، قبر، تاريكى آن و سفرى كه ناشناخته است، شيطان هم از راه مى رسد، او مى خواهد كارى كند كه انسان بى ايمان از دنيا برود.
    اين سخت ترين لحظه براى انسان است، اينجاست كه خدا فرشتگان را به يارى مؤمنان مى فرستد.
    روز قيامت هم روز ترس و وحشت است، وقتى كه انسان ها سر از قبر برمى دارند، جهان را دگرگون مى بينند، آتش جهنّم شعله مى كشد و كافران در انتظار عذابى سخت هستند، آن روز فرشتگان نزد مؤمنان مى آيند و آنان را به بهشت مژده مى دهند.

    * * *


    هنگامى كه مرگ بنده خوب خدا فرا مى رسد، عزرائيل با پانصد فرشته نازل مى شود در حالى كه هر كدام از آن ها دو شاخه گل زيبا به همراه دارند.
    اين فرشتگان، نزد مؤمن مى آيند و با نهايت احترام خدمت او سلام مى كنند و هر كدام به مؤمن بشارت و مژده ديدار خداوند را مى دهند.
    آن فرشتگان به احترام مؤمن، با كمال نظم مى ايستند، بوى خوش شاخه هاى گل، فضا را خوشبو مى كند.[10]
    عزرائيل جلو مى آيد و به مؤمن چنين مى گويد: "نترس ! هراس نداشته باش، من از پدر به تو مهربان تر هستم، بهشت در انتظار توست، اى مؤمن ! چشم خود را باز كن ! اين محمّد(صلى الله عليه وآله)است، آنجا را نگاه كن، على و فاطمه(عليهما السلام) را ببين ! امامان خود را نگاه كن ! آنان به ديدن تو آمده اند".
    مؤمن چشم خود را باز مى كند و مى بيند كه چهارده معصوم(عليهم السلام) در كنار اويند، باور نمى كند، امّا اين وعده اى است كه آنان به دوستان خود داده اند و در لحظه جان دادن به ديدارشان مى آيند.
    پيامبر به مؤمن مى گويد: "ديگر نگران نباش كه تو در امان هستى". پس از آن، على(عليه السلام)رو به مؤمن مى كند و مى گويد: "شاد باش و غم مخور. آيا مرا مى شناسى؟ من همان كسى هستم كه همواره مرا دوست مى داشتى، آمده ام تا تو را يارى كنم".[11]
    ناگهان پرده ها از جلوى چشم مؤمن كنار مى رود و او نگاه مى كند و خانه خود را در بهشت مى بيند. پيامبر به او مى گويد: "اين خانه تو در بهشت است، اكنون، اختيار با خودت است اگر بخواهى مى توانى در دنيا بمانى".
    مؤمن چنين پاسخ مى دهد: "آقاى من ! ديگر با دنيا كارى ندارم".
    آرى، وقتى مؤمن پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) را ديد و جايگاه بهشتى خود را مشاهده كرد، ديگر نمى خواهد در دنيا بماند، دنيا براى او قفسى تنگ جلوه مى كند، او با قلبى آرام به سوى بهشت پر مى كشد.[12]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۴: از كتاب تفسير باران، جلد يازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن