کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فُصِّلَت: آيه ۳۶ - ۳۳

      فُصِّلَت: آيه ۳۶ - ۳۳


    وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (33 ) وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34 ) وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظّ عَظِيم (35 ) وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (36 )
    محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم مكّه را به يكتاپرستى فرا خواند و كسانى كه فطرتى بيدار داشتند به سخن او ايمان آوردند و تعداد پيروان او روز به روز زياد مى شد، بزرگان مكّه كه منافع خود را در بُت پرستى مى ديدند تصميم گرفتند هرطور كه شده مانع رشد اسلام شوند.
    بزرگان مكّه چند نفر از جاهلان را به خانه خود دعوت كردند و به آنان گفتند: "دين شما در خطر است، مردم فريب محمّد را مى خورند، شما بايد به بت ها خدمت نماييد، بايد به همه مردم خبر بدهيد كه محمّد دروغگو، جادوگر و گمراه است".
    جاهلان نيز به ميان مردم آمدند و آن سخنان را به همه گفتند، عدّه اى از مسلمانان وقتى اين سخنان را شنيدند، ناراحت شدند. آن ها طاقت شنيدن اين سخنان ناروا را نداشتند.
    چند نفر رو به آنان كردند و گفتند: "شما خودتان جادوگر و ديوانه ايد، شما دروغگو هستيد !". مردمى كه اين منظره را ديدند با خود فكر كردند پس فرق مسلمانان با كافران چيست؟
    اين دو گروه كه هر دو دشنام مى دهند ! گويا هر دو از يك قماش هستند.
    آيا تو دوست دارى كه مسلمانان به دشمنان خود دشنام دهند؟ آيا تو اين كار مسلمانان را دوست دارى؟
    هرگز.
    درست است كه در آن روز، دشمنان اسلام براى رسيدن به هدف خود، روشى جز ناسزا و دشنام نداشتند، امّا مسلمانان بايد براى رسيدن به هدف خود از روش سخن حقّ و محبّت استفاده مى كردند. روش تبليغ اسلام، محبّت و حق گويى است، با دشنام و ناسزا نمى توان در دل ها جايى باز كرد.
    اكنون اين آيات را بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل مى كنى، تو با محمّد(صلى الله عليه وآله)سخن مى گويى، امّا منظور تو از اين سخنان، پيروان او مى باشند:

    * * *


    اى محمّد ! آيا مى دانى چه كسى از همه زيباتر سخن مى گويد؟
    كسى از همه زيباتر سخن مى گويد كه مردم را به سوى يكتاپرستى فرا خواند و عمل نيك انجام دهد و به مردم بگويد كه در برابر فرمان خدا تسليم هستم.
    اى محمّد ! تو مردم را به ايمان دعوت مى كنى و دشمنانت مردم را به كفر مى خوانند، تو مردم را به خوبى ها فرا مى خوانى و دشمنانت آن ها را به بدى ها. تو آنان را به سعادت فرا مى خوانى و آنان به تو دشنام مى دهند.
    هرگز، خوبى با بدى يكسان نيست. من به تو پاداش نيك خواهم داد و كسانى را كه به تو ناسزا مى گويند، كيفر خواهم كرد.
    اى محمّد ! از تو مى خواهم تا بدى آن ها را با خوبى پاسخ دهى، اگر چنين كنى دشمنان به دوستان صميمى تبديل مى شوند.
    اى محمّد ! من مى دانم اين كار سختى است كه دشنام بشنوى و محبّت كنى ! دشمنان به تو ناسزا گويند و تو با آنان مهربانى كنى، فقط كسانى به اين مقام مى رسند كه داراى صبر و استقامت هستند و بهره اى از بزرگى و ايمان و تقوا دارند.
    اى محمّد ! من از تو چنين خواسته ام: دشنام بشنوى و محبّت كنى، اين راه توست، هر گاه شيطان تو را در اين راه وسوسه كرد، به من پناه ببر كه من شنوا و دانا هستم و از حال تو آگاه هستم و تو را يارى مى كنم.

    * * *


    لازم است در اينجا پنج نكته بنويسم:
    * نكته اوّل
    در آيه 36 خدا به پيامبرش چنين مى گويد: "هرگاه شيطان تو را وسوسه نمود، به من پناه ببر". ما اعتقاد داريم كه پيامبر، معصوم است و هرگز شيطان نمى تواند او را وسوسه كند. تأكيد مى كنم كه خدا در اين آيه با پيامبر سخن گفته است، امّا منظور خدا اين است كه مسلمانان از وسوسه هاى شيطان به او پناه ببرند.
    در زبان فارسى ضرب المثلى وجود دارد. اين ضرب المثل مى گويد: "به در مى گويم تا ديوار بشنود".
    در زبان عربى ضرب المثل ديگرى استفاده مى شود:
    "ايّاك أعنى و اسمعى يا جاره". "مخاطب من تو هستى، امّا اى همسايه ! سخنم را گوش كن !".
    مثلاً گاهى من با كسى سخن مى گويم، امّا منظور اصلى من اين است كه همسايه ام اين سخن را بشنود. اين نوع سخن گفتن، شيوه قرآن در بعضى از آيات است. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد كه قرآن گاهى با اين شيوه سخن گفته است.[13]
    مسلمانانى كه اين آيه را شنيدند، فهميدند كه وظيفه آنان چيست، وقتى خدا از پيامبرش چنين مى خواهد، پس آنان ديگر حساب كار خود را مى كنند. اين نوع سخن، اثر تربيتى خوبى دارد.
    * نكته دوم
    قرآن از مسلمانان خواست تا در برابر دشنام هاى دشمنان، چيزى جز خوبى نگويند، البتّه اين كار سختى است كه دشنام بشنوى و با محبّت پاسخ دهى ! ولى اين تنها راه پيروزى اسلام در آن شرايط سخت بود. همين دستور قرآن سبب شد تا دشمنان هم به اين دين آسمانى علاقه مند شوند.
    كسى كه دشنام و ناسزا مى گويد، معمولاً انتظار دارد كه طرف مقابل هم جواب او را با دشمنى بدهد، وقتى او ببيند كه طرف مقابل نه تنها دشنامى نمى دهد بلكه از عشق و محبّت سخن مى گويد به فكر فرو مى رود و همين باعث مى شود وجدان خفته او بيدار شود، او شرمنده مى شود و احساس حقارت مى كند، در وجودش طوفانى برپا مى شود. اينجاست كه كينه ها و دشمنى ها با آن طوفان از بين مى رود و جاى آن را محبّت و دوستى مى گيرد.
    * نكته سوم
    قرآن در آيه 36 از مسلمانان مى خواهد كه اگر شيطان آنان را وسوسه كرد به او پناه ببرند، به راستى منظور از اين وسوسه ها چيست؟
    خدا از مسلمانان خواست تا در برابر دشنام ها و ناسزاها چيزى جز خوبى و زيبايى نگويند، شيطان مى دانست اگر مسلمانان به اين دستور عمل كنند، پيروزى از آنِ آنان خواهد بود. شيطان مى دانست كه به زودى دشمنان اسلام به طرفداران آن تبديل خواهند شد، پس شيطان تلاش مى كرد تا هرطور كه شده نگذارد مسلمانان به اين دستور عمل كنند.
    شيطان به آنان مى گفت: "مردم را فقط با زور مى توان هدايت نمود، بايد دشنام را با دشنام جواب داد تا فكر نكنند ما ضعيف هستيم و از آنان مى ترسيم".
    اين سخنان، همه وسوسه هاى شيطان بود، خدا از مسلمانان مى خواهد كه گرفتار اين وسوسه ها نشوند، راه خشونت، راهى است كه نتيجه اش جز دشمنى نيست.
    * نكته چهارم
    اساس اسلام بر محبّت بنا شده است، با مردمى كه در جهل و نادانى هستند و اسير خرافات شده اند، بايد با محبّت رفتار كرد. اگر آنان دشمنى مى كنند فريب خوره اند، اگر به آنان محبّت شود، فطرت آنان بيدار مى شود و به حقّ ايمان مى آورند.
    البتّه گروهى هم هستند كه حقّ را شناخته اند، امّا آن را انكار مى كنند، آنان اسير جهل نيستند، آنان حقّ را مى دانند و اسير لجاجت شده اند، هر چقدر هم به آنان محبّت كنى، فايده اى ندارد.
    پيامبر ناسزاى آنان را تحمّل مى كرد، آنان خاكستر بر سر او مى ريختند و سنگ به او پرتاب مى كردند، امّا باز با محبّت با آنان سخن مى گفت، امّا اين محبّت تا كجا بايد ادامه داشته باشد؟
    آنان تصميم به قتل پيامبر گرفتند و پيامبر مكّه را ترك كرد و به مدينه رفت، آن ها چندين بار با سپاهى انبوه به جنگ او آمدند. اينجا بود كه تو به پيامبر فرمان دادى تا با آنان مبارزه كند، با كسى كه شمشير در دست گرفته است و به جنگ آمده است، نمى توان محبّت كرد.
    * نكته پنجم
    كسانى كه با اسلام دشمنى مى كنند، دو گروه هستند:
    گروه اوّل: كسانى كه در جهل و نادانى گرفتار شده اند و رهبران كفر آنان را فريب داده اند. آنان حقّ را نمى دانند.
    با اين افراد بايد با محبّت رفتار كرد.
    گروه دوم: كسانى كه مى دانند اسلام حقّ است، امّا تصميم گرفته اند ايمان نياورند و مردم را هم گمراه كنند.
    به چنين افرادى در آغاز بايد محبّت نمود، امّا اگر به لجبازى خود ادامه دادند مى توان مثل خودشان رفتار كرد، اگر به جنگ آمدند بايد به جنگ آنان رفت.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵: از كتاب تفسير باران، جلد يازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن