کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    غافر: آيه ۲۹ - ۲۶

      غافر: آيه ۲۹ - ۲۶


    وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الاَْرْضِ الْفَسَادَ (26 )وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّر لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ (27 ) وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آَلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (28 ) يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الاَْرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ (29 )
    فرعون به بزرگان قوم خود رو كرد و گفت: "بگذاريد من موسى را بكشم و او هم خداى خودش را به كمك بخواند، من مى ترسم اگر او زنده بماند، دين شما را نابود كند و روى زمين فتنه و فساد برپا كند".
    وقتى فرعون اين سخن را گفت، همه به فكر فرو رفتند، فرعون زنده ماندن موسى(عليه السلام)را به صلاح دينِ آنان نمى داند، دين آن ها در خطر است !
    در اين هنگام موسى(عليه السلام) چنين گفت: "اى مردم ! من به آفريدگار خود و آفريدگار شما پناه مى برم از شرّ هر كافر متكبّرى كه روز قيامت را قبول ندارد، روز قيامت روزى است كه همه انسان ها زنده مى شوند و به سزاى اعمال خود مى رسند".
    اين سخن موسى(عليه السلام) همه را برآشفته كرد، فرعون بيشتر از همه عصبانى شد، سخن موسى(عليه السلام) كوتاه بود امّا خيلى حرف در آن بود، فرعون خود را خداىِ زمين مى دانست و هيچ كس حقّ نداشت با او چنين سخن بگويد، موسى(عليه السلام) با اين سخن به همه فهماند كه فرعون، خدا نيست، فرعون كافرى است كه به تكبّر گرفتار شده است و چنين سخن كفرآميز مى گويد و به روز قيامت ايمان ندارد.
    اينجا بود كه فرعون دستور قتل موسى(عليه السلام) را داد، مأموران خواستند به سوى موسى(عليه السلام)بروند كه ناگهان صدايى به گوش همه رسيد: "چرا مى خواهيد موسى(عليه السلام)را بكشيد؟".
    همه سرها به آن سو چرخيد، اين چه كسى است كه سخن مى گويد؟ او از بستگان فرعون بود، كسى كه نزد فرعون جايگاه ويژه اى داشت و خزانه دار حكومت بود و آن روز او هم به آن جلسه مهم دعوت شده بود.
    او همان خزانه دار فرعون بود كه سال ها قبل، جان موسى(عليه السلام)را نجات داد و به او خبر داد از مصر فرار كند، موسى(عليه السلام) هم به سخن او گوش فرا داد و به "مدين" رفت و ده سال در آنجا ماند، اكنون موسى(عليه السلام) به مصر بازگشته است و يك بار ديگر او به يارى موسى(عليه السلام) مى آيد.
    آرى، سال هاى سال بود كه يكتاپرست بود ولى دين خود را مخفى مى كرد، اكنون كه ديده است جانِ موسى(عليه السلام) در خطر است، چنين فرياد برآورده است.
    همه سكوت كردند تا سخن او را بشنوند، آن ها ابتدا تصوّر كردند كه او كشتن موسى(عليه السلام) را براى حكومت فرعون به صلاح نمى داند، پس با دقّت به ادامه سخنش گوش دادند تا ببينند نظرش چيست.
    سخن او به مصلحت حكومت نبود، سخن او دعوت به يكتاپرستى بود.

    * * *


    همه جا سكوت بود و صداى خزانه دار فضاى كاخ را پر كرده بود:
    چرا مى خواهيد موسى(عليه السلام) را بكُشيد؟
    مگر گناه او چيست؟ او مى گويد كه خداى يگانه، خداى من است، آيا اين سخن گناه است؟
    او از طرف خدا براى هدايت شما آمده است و با خود معجزاتى آورده است.
    او مى گويد من پيامبر خدا هستم، قدرى فكر كنيد، دست به كار عجولانه نزنيد، اگر موسى دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، اگر راستگو باشد و شما او را بكشيد، پاره اى از عذاب هايى كه به شما وعده داده است به شما خواهد رسيد و همه شما هلاك خواهيد شد.
    از عذاب خدا بترسيد، به سخن فرعون گوش نكنيد كه او ستمگرى دروغگو است، خدا هر ستمگر دروغگو را به حال خود رها مى كند.
    اى مردم ! امروز، حكومت اين سرزمين با شماست و شما نيرومند هستيد، امّا اگر عذاب خدا فرا رسد، چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟

    * * *


    فرعون ديد كه همه به سخنان خزانه دار گوش مى دهند، او نگران شد كه مبادا آنان به اين سخنان روشنگر ايمان بياورند، براى همين رو به همه كرد و گفت: "نظر من همان است كه گفتم، بايد موسى به قتل برسد، بدانيد كه من فقط راه رستگارى را به شما نشان مى دهم، اگر مى خواهيد سعادتمند شويد به سخن من گوش كنيد".

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳۷: از كتاب تفسير باران، جلد دهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن