کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ص : آيه ۳۲ - ۳۰

      ص : آيه ۳۲ - ۳۰


    وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيَْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30 )إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ (31 )فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ (32 )
    اكنون مى خواهى از سليمان(عليه السلام) سخن بگويى، برايم مى گويى كه او بنده خوب تو بود و همواره به ياد تو بود و به درگاه تو رو مى كرد.
    سليمان(عليه السلام) فرزند داوود(عليه السلام) بود، وقتى سليمان(عليه السلام) سيزده ساله شد، تو او را به پيامبرى برگزيدى. تو از داوود(عليه السلام) خواستى تا پسرش سليمان(عليه السلام) را به عنوان جانشين خود به مردم معرّفى كند.
    آرى، تو به داوود و سليمان(عليهما السلام)، علم و دانش عطا كردى و آن دو نيز حمد و سپاس تو را به جاى آوردند و چنين گفتند: "سپاس از آن خدايى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد".
    پس از آن كه داوود(عليه السلام) از دنيا رفت، سليمان(عليه السلام) جانشين او شد و به حكومت رسيد. سليمان(عليه السلام) وارث همه نعمت هايى شد كه تو به داوود(عليه السلام) داده بودى.
    در اينجا ماجرايى از سليمان(عليه السلام) را نقل مى كنى: او اسب هاى چابك را بسيار دوست مى داشت، عصر يكى از روزها اسب هاى چابك و تندرو را به او عرضه كردند، سليمان(عليه السلام) به اسب ها نگاه كرد و چنين گفت: "من اين اسب ها را به خاطر ياد خدا دوست مى دارم"، او مى خواست از آن ها در راه جهاد استفاده كند.
    سليمان(عليه السلام) با شيفتگى كامل به اسب ها نگاه مى كرد تا آن اسب ها از ديدگان او پنهان شدند. اسب ها آن قدر جالب بودند كه سليمان(عليه السلام) گفت: "بار ديگر آن ها را به سوى من بازگردانيد".
    مأموران اسب ها را نزد او بازگرداندند، او دست به ساق و گردن اسب ها كشيد و آن ها را نوازش كرد.

    * * *


    سليمان(عليه السلام) در آن روز، دستور داد تا مراسم رژه اسب سواران برگزار شود. او با دقّت به اسب ها نگاه مى كرد و آمادگى آنان را براى جنگ بررسى مى كرد. وقتى مراسم رژه اسب ها به پايان رسيد، فرمان داد كه اسب ها را بازگردانند و آن ها را نوازش كرد. اين كار سليمان(عليه السلام) بهترين تشويق براى كسانى بود كه كار تربيت آن اسب ها را به عهده داشتند.
    اين ماجرا پيام مهمّى براى مسلمانان دارد، آنان بايد در همه زمان ها آمادگى مقابله با دشمنان را داشته باشند تا به اين وسيله، در دل دشمنان هراس ايجاد شود.
    در زمان قديم، اسب هاى چابك از تجهيزات جنگى بود. اسب ها در ميدان جنگ، نقش تانك و زره پوش امروز را داشتند، مسلمانان بايد با توجّه به زمان خود، بهترين وسايل و امكانات دفاع از خود را داشته باشند. دشمنان حقّ و حقيقت هرگز بر اساس منطق و اصول انسانى عمل نمى كنند، آنان اگر بفهمند كه مسلمانان ضعيف هستند، نظر خود را بر آنان تحميل مى كنند، براى همين است كه مسلمانان نياز به يك نيروى نظامى قدرتمند و بازدارنده دارند كه دشمن را به هراس اندازند.

    * * *


    اگر من ثروت را به خاطر تو دوست داشته باشم، عيبى ندارد. اگر من ثروتى جمع كنم و هدفم كمك به دين خدا باشد، اشكالى ندارد.
    اگر دوستى دنيا براى دنياطلبى باشد، بد است، امّا دوستى دنيا اگر به خاطر خدا باشد، اشكال ندارد.
    در آن زمان سپاه يك كشور نياز به اسب هاى چابك داشت، هر سپاهى كه اسب هاى زيادتر و چابك تر داشت، قدرت بيشترى داشت، اسب ها براى ميدان جنگ آموزش داده مى شدند و نقش بسيار مهمّى در پيروزى سپاهيان داشتند.[72]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۳: از كتاب تفسير باران، جلد دهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن