فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِين (174 )وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (175 )
محمّد(صلى الله عليه وآله) قرآن را براى مردم مكّه خواند، گروهى از آنان به قرآن ايمان آوردند، امّا عدّه اى راه انكار را برگزيدند، آنان مى دانستند كه حقّ با محمّد(صلى الله عليه وآله)است و قرآن او معجزه اى آسمانى است، امّا از روى لجاجت، حاضر نشدند ايمان آورند.
تو اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى براى مدّتى از آنان رو برگرداند و آنان را به حال خود رها كند، مهم اين بود كه حقّ براى آنان آشكار شود و پيام حقّ به گوش آنان برسد، وقتى آنان تصميم گرفته اند كه ايمان نياورند، بايد ديگر آنها را به حال خود رها كرد.
* * *
محمّد(صلى الله عليه وآله) در مكّه بود كه تو اين آيه را بر او نازل كردى، هنوز او به مدينه هجرت نكرده بود، ياران او زير شكنجه بُت پرستان بودند، امّا تو به او وعده دادى كه او بر دشمنانش پيروز خواهد شد.
بيش از ده سال گذشت، سال هشتم هجرى فرا رسيد، محمّد(صلى الله عليه وآله) با لشكرى ده هزار نفرى به سوى مكّه حركت كرد تا اين شهر را از بُت ها پاك گرداند. بُت پرستان داخل و اطراف كعبه بُت هاى زيادى قرار داده بودند، كعبه يادگار ابراهيم(عليه السلام)بود، بايد آنجا از وجود بُت ها پاك مى شد.
محمّد(صلى الله عليه وآله) وارد شهر مكّه شد و كنار كعبه آمد، همه بُت ها را با عصاى خويش به زمين افكند و اين آيه را خواند: "حق آمد، اين باطل است كه نابود مى شود و هيچ اثرى از آن نمى ماند".
[61] آن روز در شهر مكّه بُت پرستى نابود شد، كعبه از وجود همه بُت ها پاك گرديد. اين وعده اى بود كه تو به محمّد(صلى الله عليه وآله)داده بودى.
* * *