کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    صفّ: آيه ۹ - ۶

      صفّ: آيه ۹ - ۶


    وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ (6 ) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الاِْسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (7 ) يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (8 ) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (9 )
    اكنون از عيسى(عليه السلام) سخن مى گويى، تو عيسى(عليه السلام) را براى هدايت بنى اسرائيل فرستادى، نزديك به هزار و نهصد سال از مرگ موسى(عليه السلام) گذشته بود كه تو عيسى(عليه السلام) را به پيامبرى مبعوث كردى تا بنى اسرائيل را از گمراهى ها نجات دهد.
    عيسى(عليه السلام) به آنان چنين گفت: "اى مردم ! خدا مرا براى هدايت شما فرستاده است، من به كتاب تورات كه پيش از من بوده است، ايمان دارم و آن را تصديق مى كنم و شما را به پيامبرى كه بعد از من مى آيد، بشارت مى دهم، اسم او احمد(صلى الله عليه وآله)است".
    آرى، عيسى(عليه السلام) براى آنان انجيل را خواند، در انجيل از ظهور آخرين پيامبر خود سخن گفتى. محمّد(صلى الله عليه وآله) آخرين پيامبر توست و تو او را در انجيل با نام "احمد" ياد كردى.
    احمد يعنى ستايش شده !
    كسى كه همه صفات و ويژگى هاى او زيبا و پسنديده است و همه خوبان او را ستايش مى كنند.
    وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به دنيا آمد، پدربزرگش نام او را محمّد(صلى الله عليه وآله)نهاد، امّا مادرش، آمنه نام او را "احمد" گذاشت. مردم مكّه او را به هر دو نام مى خواندند.

    * * *


    كسانى كه اين سخن عيسى(عليه السلام)را شنيدند، منتظر آمدن آخرين پيامبر تو شدند، آنان اميد داشتند كه آن پيامبر موعود از بنى اسرائيل باشد. آنان قبل از آن كه محمّد(صلى الله عليه وآله) به پيامبرى مبعوث شود، در شام و فلسطين زندگى مى كردند، آن ها مى دانستند كه آخرين پيامبر تو در سرزمين حجاز (عربستان) ظهور خواهد كرد. براى همين از شام به سرزمين حجاز مهاجرت كردند. آن ها مى خواستند اوّلين كسانى باشند كه به آن پيامبر ايمان مى آورند. عدّه اى از آن ها در مدينه كه آن روزها "يثرب" نام داشت ساكن شدند.
    در آن زمان تمامى مردم يثرب بُت پرست بودند. يهوديان به بُت پرستان مى گفتند: "به زودى پيامبرى در اين سرزمين ظهور مى كند و به بُت پرستى پايان مى دهد".
    سال ها گذشت تا اين كه محمّد(صلى الله عليه وآله) را با معجزات آشكارى به پيامبرى مبعوث كردى و او به يثرب (مدينه) هجرت كرد; امّا متأسّفانه نه تنها يهوديان به محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان نياوردند بلكه به او حسد هم ورزيدند و با او دشمنى كردند و معجزات او را سحر و جادو خواندند.[140]
    آنان مى دانستند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)همان پيامبر موعود است، امّا گفتند: "خدا محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى مبعوث نكرده است، خدا شخص ديگرى را به عنوان آخرين پيامبر خود برگزيده است و او در آينده خواهد آمد"، آنان اين گونه به خدا دروغ نسبت دادند، به راستى چه كسى ستمگرتر از آنان بود؟ محمّد(صلى الله عليه وآله)آنان را به دين اسلام فرا مى خواند و آنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را جادوگر مى خواندند، آنان اين گونه به خود ظلم كردند و سرمايه هاى وجودى خويش را تباه كردند، تو آنان را به حال خود رها كردى تا در گمراهى خود غوطهور شوند.
    به راستى آنان در چه خيالى هستند؟ آيا مى خواهند نور تو را با گفتارشان خاموش كنند در حالى كه تو نور خود را به كمال خواهى رساند هر چند كه كافران، خوش نداشته باشند. تو همان خدايى هستى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) را با هدايت و دين حقّ فرستادى تا دين او را بر همه اديان برترى دهى هر چند كه مشركان، خوش نداشته باشند.

    * * *


    تو به محمّد(صلى الله عليه وآله) وعده دادى كه دين او را بر همه اديان برترى دهى. تو به وعده خود عمل مى كنى. به راستى تو كِى به اين وعده عمل مى كنى؟
    آن روز چه روزى خواهد بود...
    آن روز، روزگار ظهور مهدى(عليه السلام) است.
    مهدى(عليه السلام)، امام دوازدهم و حجّت تو روى زمين است و اكنون از ديده ها نهان است، او سرانجام ظهور مى كند و در سرتاسر جهان، حكومت عدل را برقرار مى سازد، آن روز، روز پيروزى اسلام بر همه اديان مى باشد.
    آن روزگار همه با دين حقّ آشنا مى شوند و در مسير توحيد، نبوّت و امامت مى باشند، آنان پيرو امام زمان خويش هستند. آن روزگار، روزگار ولايت اهل بيت(عليهم السلام)است.[141]
    آرى، روزگار ظهور، روزگار شُكوه زيبايى ها و نعمت ها مى باشد، اكنون تو را سپاس مى گويم كه مرا مشتاق آن روزگار كرده اى، من چشم به راه آمدن مهدى(عليه السلام) هستم تا او را يارى كنم.

    * * *


    در آيه 6 اين مطلب را مى خوانم كه عيسى(عليه السلام) مژده ظهور پيامبر اسلام را به مردم مى دهد. اكنون مناسب مى بينم در اين باره سه نكته بنويسم:
    * نكته اوّل
    انجيلى كه امروزه در دست مسيحيان است، بعد از عيسى(عليه السلام)نوشته شده است، خود مسيحيان هم اعتراف مى كنند كه اين انجيل را افرادى كه بعد از عيسى(عليه السلام) آمده اند، نوشته اند.
    اين انجيل، انجيل اصلى نيست، بلكه سخنانى به آن اضافه شده است و مطالبى هم حذف شده است.
    به هر حال، وقتى همين انجيل امروزى را بررسى مى كنم، مى بينم در سه جاى آن واژه "فارقليط" آمده است. در انجيل چنين مى خوانم: عيسى(عليه السلام) به ياران خود گفت: "وقتى آن فارقليط بيايد... او درباره من شهادت خواهد داد".[142]
    مسيحيان مى گويند: واژه "فارقليط" به معناى "تسلّى بخش" مى باشد و مى گويند كه منظور عيسى(عليه السلام) از اين واژه، جبرئيل است. زيرا جبرئيل، تسلّى بخش است و غم ها و غصّه ها را از بين مى برد.
    * نكته دوم
    وقتى من انجيل را مى خوانم مى بينم كه واژه "فارقليط" ذكر شده است. اين واژه ماجراى عجيبى دارد.
    از زمان نزول انجيل تا امروز، نزديك به دو هزار سال مى گذرد. در اين مدّت، واژه اى كه درباره بشارت محمّد(صلى الله عليه وآله)است، مراحل مختلفى را طى كرده است. براى اهميّت اين موضوع، اين مراحل را ذكر مى كنم:
    1 - عيسى(عليه السلام) به زبان عِبرى سخن مى گفت و به ظهور آخرين پيامبر خدا اشاره كرد و از او با مفهوم "ستايش شده" ياد نمود. "ستايش شده" همان ترجمه "احمد" است. زبان عبرى، زبان مردمى بود كه در آن زمان در فلسطين زندگى مى كردند و زبان يهوديانى كه بعد از موسى(عليه السلام) از مصر به فلسطين آمده بودند.
    2 - زبان يونانى، زبان مردم قديم اروپا بود. وقتى دين مسيحيّت به اروپا رفت، انجيل به آن زبان ترجمه شد، براى همين "ستايش شده" به صورت "پيركلتوس" نوشته شد. تا اينجا همه چيز درست بود.
    3 - وقتى اسلام ظهور كرد، منافع گروهى از مسيحيان به خطر افتاد آنان تصميم گرفتند واقعيّت را تحريف كنند، "پيركلتوس" معناى "ستايش شده" مى داد، آنان اين واژه را برداشتند و به جاى آن واژه "پاراكلتوس" قرار دادند. "پاراكلتوس" به معناى "تسلّى بخش" مى باشد. آنان به مردم گفتند كه عيسى(عليه السلام)از جبرئيل سخن گفته است.
    4 - مدّت ها انجيل فقط به زبان يونانى بود، مسيحيان دوست داشتند تا انجيل را به زبان اصلى آن، بازنويسى كنند. زبان اصلى انجيل، عبرى بود. عدّه اى مأمور شدند تا اين كار را انجام دهند.
    كسانى كه اين ترجمه را انجام دادند، گويشِ سريانى از زبان عبرى داشتند. در واقع زبان سريانى، يك گويش از زبان عبرى بود. اين گونه بود كه انجيل به زبان سريانى نوشته شد. (زبان سريانى با زبان عبرى، تفاوت چندانى ندارد).
    وقتى اين مترجمان انجيل را از زبان يونانى به زبان سريانى ترجمه مى كردند، به واژه "پاراكلتوس" رسيدند. اين واژه در زبان يونانى به معناى "تسلّى بخش" بود. در زبان سريانى براى اين معنا، واژه "فارقليط" وجود داشت، براى همين آنان اين واژه را در انجيل ذكر كردند.
    5 - بعد از اين بود كه اين ترجمه، اصل همه انجيل ها قرار گرفت و واژه "فارقليط" مشهور شد، امروزه انجيل به زبان هاى مختلف دنيا ترجمه شده است و در زبانى مفهوم "تسلّى بخش" ذكر شد و مردم تصوّر مى كنند كه عيسى(عليه السلام) در اين جمله خود درباره جبرئيل سخن گفته است.[143]
    خلاصه سخن آن كه عيسى(عليه السلام)به عبرى سخن گفت و هنگام بشارت دادن به محمّد(صلى الله عليه وآله) از مفهوم "ستايش شده" استفاده كرد كه به عربى همان واژه "احمد" مى شود. بعد از آن، سخن عيسى(عليه السلام) به ترتيب زير، تغيير پيدا كرد:
    پيركلتوس - پاراكلتوس - فارقليط.
    امروزه در انجيل ها، همين واژه "پارقليط" ذكر شده است.
    * نكته سوم
    مسيحيان مى گويند كه عيسى(عليه السلام)از "فارقليط" سخن گفته است و منظور او جبرئيل است و اصلاً سخن او ربطى به محمّد(صلى الله عليه وآله) و بشارت آمدن او ندارد. آنان مى گويند: "فارقليط به معناى تسلّى بخش است، جبرئيل است كه غم ها را برطرف مى كند، عيسى(عليه السلام) از آمدن جبرئيل سخن گفته است".
    من به انجيل مراجعه مى كنم و چنين مى خوانم: عيسى(عليه السلام) به مردم گفت: "چون آن فارقليط بيايد... او درباره من شهادت خواهد داد".[144]
    شايد بتوان اين جمله عيسى(عليه السلام)را به جبرئيل ربط داد، اگر چه گفتم كه واژه "فارقليط" تحريف شده است، امّا اگر كسى اعتقاد داشته باشد، انجيل تحريف نشده است، نمى توانم ديگر چيزى به او بگويم.
    من بيشتر تحقيق مى كنم...
    به جمله ديگرى از عيسى(عليه السلام)مى رسم كه در انجيل ذكر شده است و همه آن را قبول دارند. اين جمله، بسيار مهم است: عيسى(عليه السلام) به ياران خود چنين گفت: "من به شما راست مى گويم كه رفتن من براى شما مفيد است، زيرا اگر من نروم فارقليط نزد شما نخواهد آمد".[145]
    وقتى من از مسيحيان درباره اين جمله مى پرسم، آنان مى گويند: "معناى فارقليط، تسلّى بخش است و منظور از آن، جبرئيل است".
    اكنون وقت آن است كه مطلب مهمّى را بيان كنم:
    عيسى(عليه السلام) در سخن خود براى آمدن فارقليط، شرطى گذاشته است. او اين جمله را مى گويد: "شرط آمدن فارقليط، رفتن عيسى(عليه السلام) است. پس در زمانى كه عيسى(عليه السلام) زنده بوده است، فارقليط نيامده بوده است".
    عيسى(عليه السلام) پيامبر خدا بود، وقتى كسى پيامبر مى شود كه جبرئيل بر او نازل شود، مسيحيان اعتقاد دارند كه جبرئيل بر عيسى(عليه السلام) نازل شد، امّا اين جمله مى گويد: "عيسى(عليه السلام)بايد برود، تا زمانى كه او زنده است، جبرئيل نمى آيد". معناى اين جمله اين مى شود كه عيسى(عليه السلام)، پيامبر نبود !
    اگر كسى حتّى كمى هم منصف باشد، مى فهمد كه منظور از فارقليط در انجيل، جبرئيل نيست.
    فارقليط يا تسلّى بخش، همان آخرين پيامبر خداست كه بعد از عيسى(عليه السلام)آمد و آخرين دين خدا را براى مردم آورد.
    قبل از اين نوشتم كه واژه "فارقليط" تحريف شده است و اصل آن "ستايش شده" بوده است، امّا اگر قبول كنيم كه در انجيل اصلى هم، واژه "فارقليط" ذكر شده است، باز هم آن كسى كه تسلّى بخش انسان هاست، محمّد(صلى الله عليه وآله) است. او مردم را از جهل و نادانى نجات داد و كامل ترين دين را براى جهانيان آورد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷۸: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن