کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    مُمتحنه: آيه ۶ - ۴

      مُمتحنه: آيه ۶ - ۴


    قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآَءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لاَِبِيهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْء رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ (4 ) رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (5 ) لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الاَْخِرَ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (6 )
    به مؤمنان دستور دادى تا با كافران دوستى نكنند، اكنون مى خواهى براى مؤمنان، نمونه عالى و سرمشق خوبى بيان كنى.
    ابراهيم(عليه السلام) و يارانش !
    مؤمنان بايد از ابراهيم(عليه السلام) و يارانش درس بگيرند، آنان يكتاپرستى را بر دوستى خاندان خود برترى دادند و به قوم خود گفتند: "ما از شما و بُت هاى شما بيزاريم. ما به دين شما كافريم. بين ما و شما، دشمنى هميشگى آشكار شده است. اين وضع ادامه پيدا مى كند تا شما به خداى يگانه ايمان آوريد".
    اين برنامه ابراهيم(عليه السلام) و يارانش بود، البتّه ابراهيم(عليه السلام) براى هدايت عمويش به او سخنان محبّت آميز گفت. ابراهيم(عليه السلام)وقتى كوچك بود، پدرش از دنيا رفت، به همين خاطر عمويش، آذر او را بزرگ كرد، او عمويش را پدر خطاب مى كرد.[132]
    ابراهيم(عليه السلام) زمينه هدايت و ايمان عمويش را فراهم كرد و او را به يكتاپرستى دعوت كرد، عمويش به او گفت:
    ــ اى ابراهيم ! من سال ها بُت پرستيده ام، تو مى گويى بُت پرستى، گناه است. اگر من به خداى تو ايمان آورم، پيش خداى تو، گناهكار هستم !
    ــ اگر تو ايمان آورى، من از خدا مى خواهم تو را ببخشد. اين خداست كه مى تواند تو را ببخشد، من كار ديگرى نمى توانم بكنم، من قول مى دهم اگر تو ايمان بياورى از او بخواهم تو را ببخشد.
    اين وعده اى بود كه ابراهيم(عليه السلام)به آذر، عموى خود داد، شايد او ايمان آورد ! امّا عموى او، دست از پرستش بُت ها برنداشت و به راه خود ادامه داد. روزى كه بُت پرستان تصميم گرفتند تا ابراهيم(عليه السلام) را در آتش اندازند، همه در ميدان شهر جمع شدند، آتش بزرگى آماده شده بود، همه منتظر بودند تا ابراهيم(عليه السلام) را ميان شعله ها بياندازند، در اين هنگام آذر جلو آمد و به او گفت:
    ــ اى ابراهيم ! دست از عقيده خود بردار !
    ــ اين كار را نمى كنم.
    اينجا بود كه آذر دستش را بالا آورد و سيلى محكمى به ابراهيم(عليه السلام)زد و بعد از آن ابراهيم(عليه السلام) را در آتش انداختند ولى معجزه اى روى داد و آتش بر ابراهيم(عليه السلام)گلستان شد و او نجات پيدا كرد.

    * * *


    سخن از ابراهيم(عليه السلام) و يارانش بود، همان گروهى كه به ابراهيم(عليه السلام)ايمان آوردند. بُت پرستان ابراهيم(عليه السلام) را در آتش انداختند و تو او را نجات دادى، بعد از آن بود كه آن گروه مؤمنان كه تعدادشان هم اندك بود، با تو چنين راز و نياز كردند: "بارخدايا ! ما بر تو توكّل نموديم و به درگاه تو رو آورده ايم و مى دانيم كه در روز قيامت تو ما را زنده مى كنى و همه براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آييم. بارخدايا ! ما را از دست كافران نجات بده ! كارى كن كه آنان نتوانند ما را شكنجه و اذيّت و آزار كنند. بارخدايا ! تو گناهان ما را ببخش كه تو توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است".[133]
    زندگى آن مؤمنان، سرمشق خوبى براى كسانى است كه به تو و روز قيامت ايمان دارند و مى دانند در روز قيامت به پيشگاه تو مى آيند، ابراهيم(عليه السلام) و پيروان او هرگز حاضر نشدند با بُت پرستان دوستى كنند، مسلمانان هم بايد اين گونه باشند و با كافران دوستى نكنند. اين فرمان توست، هر كس كه از اين فرمان تو سرپيچى كند به خود ضرر زده است، تو بى نياز هستى و همه خوبى ها از آن توست، نه اطاعت بندگانت به تو سودى مى رساند و نه نافرمانى آنان به تو ضررى مى رساند.

    * * *


    ابراهيم(عليه السلام) و پيروان او از تو خواستند تا آنان را از شكنجه هاى كافران نجات دهى، تو به آنان فرمان دادى تا از خانه و كاشانه خود كوچ كنند و "مهاجر" شوند و براى آرمان بلند خود از زادگاه خويش جدا شوند.
    اينجا بود كه آنان از "بابل" به "فلسطين" مهاجرت كردند، درست است كه هر انسانى وطن خود را دوست دارد، امّا وقتى وطن، آماج سياهى ها و تاريكى ها شد، بايد هجرت كرد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۷: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن