وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِين (43 ) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ (44 ) فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِيَام وَمَا كَانُوا مُنْتَصِرِينَ (45 )
تو به قوم "ثمود" نعمت هاى زيادى دادى، آنان از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند. تو صالح(عليه السلام) را براى هدايت آنان فرستادى، امّا آنان دست به دست هم دادند و شتر صالح(عليه السلام) را كه معجزه او بود، كشتند. اينجا بود كه صالح(عليه السلام) به آنان گفت: "فقط چند روز ديگر، مهلت خوش گذرانى داريد، به زودى عذاب آسمانى فرا مى رسد"، تو به آنان سه روز فرصت دادى، شايد توبه كنند و از گناهان خويش پشيمان شوند.
ولى آنان به راه خود ادامه دادند و عصيان كردند، پس از سه روز، تو عذاب را بر آنان نازل كردى، صاعقه اى آنان را فراگرفت، آنان خيره خيره نگاه مى كردند و قدرت دفاع از خود را نداشتند، آنان چنان بر زمين مى افتادند كه قدرت بلند شدن نداشتند و نمى توانستند از كسى يارى بطلبند، عذاب تو آن قدر شديد بود كه قدرت ناله و فرياد را از آنان گرفت و همه نابود شدند.
البتّه در ميان قوم "عاد" و "ثمود"، گروهى اندك بودند كه به پيامبران تو ايمان آورده بودند و پرهيزكار بودند، تو قبل از آن كه عذاب فرا رسد، آنان را نجات دادى.
[21] * * *