أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ (8 )
وقتى منافقان با يكديگر محرمانه سخن مى گفتند و درِگوشى حرف مى زدند و با اين كار خود، باعث نگرانى مسلمانان مى شدند، پيامبر از آنان خواست تا ديگر اين كار را تكرار نكنند، امّا آنان به سخن پيامبر گوش نكردند. آنان براى اين كه از دستور پيامبر اطاعت نكنند، باز هم درِگوشى با هم سخن گفتند، اين كار آنان، گناه و معصيت بود زيرا نافرمانى پيامبر را نمودند.
منافقان يك رفتار ناپسند ديگر هم انجام مى دادند، وقتى آنان نزد پيامبر مى آمدند به جاى اين كه بگويند: "سلامٌ عليك"، مى گفتند: "سامٌ عليك". تو از همه خواسته بودى كه وقتى يكديگر را مى بينند به هم "سلام" كنند، امّا منافقان به جاى واژه "سلام" از واژه "سام" استفاده مى كردند.
آنان مى دانستند كه معناى "سامٌ عليك" چيست و از روى عمد اين سخن را مى گفتند، "سام" در زبان "عبرى" كه زبان يهوديان بود، به معناى "مرگ" است.
درست است كه آنان به عربى سخن مى گفتند، امّا اين واژه را با دقّت انتخاب كرده بودند و آن را از يهوديان آموخته بودند، منظور آنان از اين جمله اين بود: "مرگ بر تو !".
كسى كه اين مطلب را نمى دانست، تصوّر مى كرد كه منظور آنان از "سام"، همان "سلام" است كه سريع تلفّظ شده است، امّا تو از راز دل منافقان باخبر بودى و مى دانستى كه آنان قصد اهانت به پيامبر را داشتند.
تو به منافقان مهلت دادى و در عذاب آنان شتاب نكردى، آنان پيش خود مى گفتند: "محمّد بارها ما را به عذاب وعده داد، پس چرا خدا ما را عذاب نكرد؟ پس معلوم مى شود كه آن سخنان محمّد دروغ است".
تو باز هم به آنان فرصت مى دهى، در عذاب آنان شتاب نمى كنى و آنان را به حال خود رها مى كنى، جهنّم براى آنان كافى است و به راستى كه جهنّم چه بد جايگاهى براى آنان است، فرشتگان زنجير به دست و پاى آنان مى بندند و آنان را در گوشه تنگ و تاريكى از جهنّم جاى مى دهند كه براى هميشه در آتش مى سوزند و هيچ راه نجاتى ندارند.
[113] * * *