کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهل وهفت

      فصل چهل وهفت


    خيلى ها به من مى گفتند بايد مسير خودت را از خداشناسى آغاز كنى. آنها اين مسئله را برايم مطرح مى كردند و از من مى خواستند تا زمانى كه پاسخ اين مسئله را نيافته ام مسير كمال را نپويم، مدّت ها گذشت تا فهميدم خدا، مسئله اوّل من نيست، بلكه جواب مسئله من است.
    اصلاً خدا مطرح مى شود براى جواب گويى به مسئله خلقت انسان و جهان. وقتى من وجود خودم را درك كردم، جهان هستى را ديدم، وسعت زمين و آسمان را فهميدم، مى پرسم: اين ها را كه آفريده است؟ دنبال جواب اين سؤال خود مى گردم.
    انسان و جهان دو سؤال من هستند و من با جواب دادن به اين دو سؤال، به خدا مى رسم. اگر خدا را باور نداشته باشم، نمى توانم انسان و هستى را تحليل كنم، مگر مى شود اين جهان با اين عظمت، آفريننده اى نداشته باشد.

    * * *


    اگر من خدا را قبول نداشته باشم، اصلاً چرا زنده باشم؟ براى خوردن و خوش بودن؟ اگر دين در زندگى من نباشد، من به چه عشق و شورى زندگى كنم؟ بدون دين، زندگى من چيزى جز مسير آشپزخانه و دست شويى نخواهد بود، زندگى من همانند زندگى يك حيوان خواهد بود. آيا براى اين نوع زندگى، من به اين همه سرمايه نياز دارم؟!
    كسانى كه از دين جدا شده، به رفاه، ثروت، قدرت و صنعت مى رسند، به عصيان و پوچى ها خواهند رسيد و سر از كوچه خودكشى درخواهند آورد، آنان وقتى از همه لذّت هاى حيوانى سير شوند، ديگر دليلى براى ماندن ندارند و به مرگ پناه مى برند.
    هر چقدر علم، بيشتر به عظمت هستى پى ببرد، انسان بيشتر خسته مى شود و مسئله او بيشتر مى شود. از خود مى پرسد: اين جهان با اين عظمت، چرا آفريده شده است؟ اين ايمان به خداست كه به اين سؤال پاسخ مى دهد. كسى كه ايمان ندارد به پوچى مى رسد.
    دين، هستى را از بن بست و انسان را از پوچى ها نجات مى دهد. دين، استعدادهاى بزرگ انسان را پيش چشم مى آورد و آنها را شكوفا مى كند و باعث مى شود قدرت، علم و صنعت او را به بن بست نرساند.

    * * *


    آيا دين ضرورت دارد؟
    براى پاسخ به اين سؤال، اوّل بايد بدانم چه كسى اين سؤال را مى پرسد. انسانى كه به يك زندگى حيوانى راضى است، نيازى به دين ندارد. كسى همه همّت او غريزه اوست و دنيا را يك رستوران مى بيند و به دنبال رفاه است، چه نيازى به دين دارد؟ چه بسا دين را مزاحم خود هم مى بيند.
    كسى كه زندگى اش چيزى جز پيمودن آشپزخانه تا دست شويى نيست، نياز به دين ندارد، او فقط به شكم و شهوت مى انديشد و براى خود استعداد ديگرى نمى يابد.
    مثال او همانند يك جنين است، او فقط به زندگى آنجا توجّه كرده است و با خود مى گويد چه نيازى به چشم و دهان و بينى دارم؟ چرا من ريه دارم؟ چرا من زبان دارم؟ چرا من دست و پا دارم؟ همه اين ها زيادى است.
    در جواب اين سؤال بايد پرسيد: براى چه و در كجا؟ جنين در محدوده دنيايى كه در آن است نيازى به اين ها ندارد; امّا اگر قرار است بعد از نه ماه به دنيا بيايد به اين ها نياز دارد، وقتى رشد او در رحم مادر كامل شد، اگر مدّت بيشترى آنجا بماند، خفه مى شود، او بايد به اين دنيا بيايد و نفس بكشد.
    انسانى كه فقط اين دنيا را مى بيند و جز غريزه خود به چيزى نمى انديشد، دين برايش ضرورتى ندارد، همين انسان از غريزه هم خسته مى شود و به پوچى مى رسد; ولى انسانى كه از سطح غريزه بالاتر آمد و به استعدادهاى بزرگى كه در وجودش قرار دارد، پى برد، به دين نياز دارد، او وقتى فهميد ارزشش بالاتر و برتر از هستى است و به نعمت عقل و وجدان و فطرت توجّه كرد و از آن ها بهره گرفت، در جستوجوى دين مى دود. وقتى او به خدا باور پيدا مى كند از بن بست بيرون مى آيد، باور به خدا جواب سؤال هاى او مى شود، او به دين اسلام، ايمان مى آورد; زيرا مى خواهد مسير كمال را ادامه بدهد و رشد كند.
    دين از سرچشمه اى جريان مى گيرد كه بر تمام هستى آگاهى دارد. خدا مى داند چه مراحلى در انتظار بشر است و با توجّه به آن مراحل براى انسان برنامه قرار داده است.
    دين همان برنامه اى است كه خدا براى انسان مشخّص كرده است; در اين برنامه، رستگارى انسان تا روز قيامت و بعد از آن ديده شده است.
    دين از من نمى خواهد كه دنيا را رها كنم. ترك دنيا، زهدى صوفيانه است، زهدى كه دين به من مى دهد چيز ديگرى است. دين به من بينشى مى دهد كه دنيا در چشمم كوچك مى شود، از دنيا براى سفر ابدى خود توشه برمى دارم.
    دين آمده است تا مرا به پيش براند و حركت بدهد تا آن جا كه حتّى به بهشت هم قانع نشوم، بهشت يك منزل است، رضوان خدا از بهشت هم برتر است، اين ديد را دين به من مى دهد. دين به من مى گويد كه دنيا، كلاس درس است نه يك رستوران. من اينجا آمده ام رشد كنم و توشه برگيرم و بروم، نيامده ام تفريح كنم و به رفاه برسم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۷: از كتاب پنجره دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن