فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الاَْجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آَنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لاَِهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آَنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آَتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَر أَوْ جَذْوَة مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29 ) فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الاَْيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (30 )
موسى(عليه السلام) هشت سال براى شعيب(عليه السلام) چوپانى كرد، دو سال ديگر هم اضافه ماند، در آن دو سال او شريك شعيب(عليه السلام) بود و تعدادى از گوسفندانى كه به دنيا آمدند، از آنِ او شد.
از زمانى كه او به مَديَن آمده بود، ده سال گذشت، او ديگر تصميم گرفت به مصر بازگردد، او مى خواست طورى به مصر برود كه فرعونيان متوجّه آمدن او نشوند. او با شعيب(عليه السلام)خداحافظى كرد و با همسرش آماده حركت شد. او گوسفندان خود را به همراه گرفت و به سوى مصر به راه افتاد. راه مصر از صحراى سينا مى گذشت.
موسى(عليه السلام) راهى طولانى در پيش داشت، در راه، سرما و طوفان فرا رسيد و موسى(عليه السلام) در آن تاريكى راه را گم كرد، او به جاى اين كه به سوى مصر برود، به سمت جنوب صحراى سينا به پيش رفت تا اين كه نزديك رشته كوه "طور" رسيد.
او به سمت راست خود نگاه كرد، آتشى در تاريكى شب ديد. آن نور از "درّه طُوى" بود. (درّه طوى، سمت راستِ كوه طور بود).
موسى(عليه السلام) نمى دانست كه به چه مهمانى بزرگى فرا خوانده شده است، او نمى دانست كه اين گم كردن راه، بهانه اى براى رسيدن به اين سرزمين بوده است. او به خانواده خود گفت: "شما اينجا بمانيد، من آتشى از دور مى بينم، بروم ببينم چيست، شايد بتوانم شعله اى از آن را بياورم تا در اين شب سرد با آن گرم شويم".
موسى(عليه السلام) براى آوردن آتش به سوى درّه "طوى" رفت، او اميد داشت كه در آنجا آتش به دست آورد. او به سوى روشنايى رفت، ديد نور از درختى شعلهور است، نزديك تر رفت، ناگهان از سمت راست آن درّه، صدايى به گوشش رسيد: "اى موسى ! منم خداى يكتا ! منم آفريدگار جهانيان".
آرى، تو آن شب با موسى(عليه السلام) سخن گفتى، آن درخت، جلوه اى از نور تو بود، تو جسم نيستى، بالاتر از آن هستى كه به چشم بيايى، تو خداى يگانه اى و شباهت به هيچ كدام از مخلوقات خود ندارى، تو آن شب صدايى را در فضا ايجاد كردى و آن صدا به گوش موسى(عليه السلام) رسيد.
* * *